بی‌ درمانی

گاهی برای بیان احساس‌هایم یک «بی» نیاز دارم. یک خروار بی‌ را که بچسبانم به برخی واژه‌ها قدری آرام می‌گیرم:

بی‌خردی، بی‌ شعوری، بی‌ ملاحظگی، بی‌ توجهی، بی‌ مایگی، بی‌ قراری، بی‌ حاصلی، بی‌ صدایی، بی پناهی، بی سراانجامی، بی دانشی، بی ارادگی، بی‌ ثباتی، بی هنری، بی ادبی، بی نظمی، بی کسی، بی مهری، بی ریشگی، بی خیالی، بی  تصمیمی، بی‌ تدبیری، بی خاصیتی، بی رحمی، بی صداقتی…

چنین قلم‌اندازهایی قرار نیست هدف و انسجام خاصی داشته باشند، نوشته‌ می‌شوند تا ذهن تخلیه شود و جهت بگیرد؛ همین که مغز ما چند لحظه‌یی به تقلا بیفتد تا واژه‌هایی را در طیف مشخصی گرد هم بیاورد می‌تواند منجر به نوعی تمرکز و آرامش ذهنی شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *