دوستی از من پرسیده بود، بیشتر به چه چیزهایی فکر میکنم. میشد از زندگی روزمره گفت. اما راستش من به روزمرگیها هم با خیالپردازی دربارۀ دوران بدویت بشر میاندیشم.
هراس و حیرت در اغلب ساعات بیداری، از اندیشیدن به سیر تحول انسان بدوی به انسان امروزی است.
اما چرا این موضوع تا این حد برای من پررنگ شده؟
برخی فلاسفه، مثل هابز، لاک و روسو، معتقد بودند «تنها راه رسیدن بشر به سعادت واقعی بازگشت به طبیعت و زندگی به سبک بدوی است.» (+)
البته که من دنبال کشف مرد وحشیِ درون خودم نیستم. تمدن را با تمام ملالتهایش، غالباً پذیرفتهام؛ مرتب مسواک میزنم، موبایلم را از خودم دور نمیکنم، و شلوار را به برگ ترجیح میدهم! اما فکر به ریشهها برایم جذاب است و برخی از گرههای ذهنم را تا حدی باز میکند.
مثلاً به این نتیجه رسیدهام که رنجور بودن آدمیزاد امری ناگزیر است. چون ذهن انسان چنان دستکاری شده که از حالت اولیهاش فرسنگها فاصله گرفته.
فقط یکقلم زبان مادری کافی است که کل ذهن ما را از خردسالی تا پایان عمر، به سیطرۀ فرهنگ دربیاورد.
آلبر کامو میگوید:
وقتی در مورد انسان-چه از روی ذوق و یا اجبار-تامل میکنیم، بر انسانهای اولیه افسوس میخوریم، چراکه آنها از هر پیشزمینۀ فکری بیبهره بودند.
نه، نمیخواهم خطابهای دربارۀ شکوه بازگشت به روی شاخۀ درختان سر بدهم.
میخواهم بگویم، فکر کردن به انسان بدوی، ریشۀ بسیاری از رفتارهای ما را روشن میکند. (روانشناسی تکاملی برای مطالعۀ بیشتر مفید است.)
من با خیالپردازی دربارۀ میلیونها سال تکامل بشری و تلاش انسان برای استیلا یافتن بر طبیعت، از امکان ویژۀ انسان بودن لذت میبرم.
اینگونه میتوانم بسیاری از ایدههای صلب و پوسیدۀ سنت و جامعه را به آرامش و اطمینان بیشتری نپذیرم. (به استرسی فکر کنید که به خاطر درس و دانشگاه و شغل ثابت و ازدواج و غیره بر ما تحمیل شده است.)
نوشتن را هم ازاینجهت برگزیدهام تا عمیقاً لمس کنم که انسان بودن تا چه حد میتواند معجزهوار و جادویی باشد.
آدمیزاد، با خواندن و نوشتن، توان و انگیزۀ این را مییابد تا افسارِ افکارش را، خودش به دست بگیرد.
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این نوشته، مطلب زیر هم برای شما سودمند باشد:
دورۀ آنلاین نویسندگی خلاق | وبینارهای نوروزی در مدرسه نویسندگی
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین