چرا وقتی کتاب میخریم فکر میکنیم برای خواندنش تا ابد وقت هست؟
جواب هم ندادید فدای سرتان، فقط بیایید سری به کتابخانهمان بزنیم و خواندن بعضی کتابها را بیش از این عقب نیندازیم. عمر کوتاه است.
چرا وقتی کتاب میخریم فکر میکنیم برای خواندنش تا ابد وقت هست؟
جواب هم ندادید فدای سرتان، فقط بیایید سری به کتابخانهمان بزنیم و خواندن بعضی کتابها را بیش از این عقب نیندازیم. عمر کوتاه است.
11 پاسخ
غیر از اینکه گاهی وقتها تنبلی میکنیم یا ایجاد وقت برای کتابخوانی یا اصلاً درست کتاب خواندن را بلد نیستیم، یک دلیلش این است که هنوز وقت خواندن بعضی از کتابهای کتابخانهمان نرسیده است. همیشه، تعداد زیادی کتاب در کتابخانهمان داریم که آنها را نخواندهایم. چون مخصوصاً یک کتابخوار، نمیتواند جلوی خودش را بگیرد و کتاب نخرد. و عموماً، سرعت کتاب خریدن او بیش از کتاب خواندنش است. اما بارتا شده که کتابی مه مدتها پیش خریدهام، ناگاه به من چشمک زده که مرا بردار و بخوان. و وقتی خواندنش را بالاخره شروع کردهام، متوجه شدهام آن همه مدت باید در کتابخانهام مینشست تا به تعبیری، انرژیهایش در وجود من بنشیند و من آمادهٔ خواندنش شوم.
خیلی راحت است که انسان با دیدن کلی کتاب نخوانده در کتابخانه اش، خودش را ملامت کند. اما من معتقدم این کار درستی نیست. کتاب، مثل خوراک جسم نیست که اگر زیاد بماند، فاسد شود. اتفاقاً گاهی باید آنقدر بماند تا «برسد».
البته باز هم تأکید میکنم که این امر را نباید دستاویزی قرار دهیم برای تنبلیمان در زمینهٔ کتاب خواندن. خودمان را که نمیتوانیم گول بزنیم.
و به عنوان تمرینی ساده و عادتی خوب، پیشنهاد میکنم هر روز دستکم نیم ساعت پیوسته کتاب بخوانیم. و البته، کتابهای خوب و ارزشمند و خواندنی را برای خواندن انتخاب کنیم. و اگر کتاب بدی در کتابخانه داشتیم، در بیرون انداختن آن از کتابخانهمان تعلل نکنیم.
راستی، خبرنامههای هفتگی شما را هم دوست دارم. طراحیاش و مطالبش جالب و متفاوت و چشمنواز و خواندنی است!
سلام به جناب قزوینی عزیز
چقدر زیبا نوشتید. اتفاقاً نسیم طالب هم در کتاب قوی سیاه به همین نکته اشاره میکنه و میگه تا جایی که وضع مالی ما اجازه میده، نباید در خرید کتاب امساک کنیم. اون میگه کتاب های خونده نشدۀ کتابخونه خیلی مهم تر از کتاب های خونده شده هستن، چون اونا به ما یادآوری میکنن که چیزهایی هست که نمی دونیم و و از دید ما پنهون مونده و باید برای یادگیری بیشتر تلاش کنیم.
درباره رسیدن وقت هر کتاب هم واقعاً درست گفتید، من گاهی از این موضوع شگفت زده میشم. میبینم کتاب هایی که روزی فکرمیکردم ممکنه هرگز سراغشون نرم یهو به ذغدغۀ اصلی ذهنم تبدیل میشن.
هر کتابی که بتونه ده صفحه اولش مشغولم کنه قطعا از دستم نمیوفته تا تموم شه.
همیشه توی اهم و فیالاهم کردن دچار مشکل شده و نوبتِ خوندن کتابها هی به تعویق میفته
من انقدر اوقات زندگیم پاره پاره شده که شاید در روز سی بار کتاب باز میکنم دوخط سه خط گاهی کم گاهی بیش میخونم.. ولی میخونم… شاهین جان اگه از من بپرسی علت امروز و فردا کردنو میگم
* تغییر اولویت ها… یکی مثل خودت اولویتش همونطور که از اسم وبلاگت و بوی نوشته هات میاد نویسندگی…
ولی خب خیلی ها آنقدر درگیر کارهای زیادی آن که نمیتونن به کتاب برسن و وقتی میرسن شاهین جان… لِه لِه از کارهای روزانه… همت بلند و علاقه وافر میخواد اینطوری نشستن پشت کتاب
علامت دوم آدم ها و اتفاقای اطرافم نه… حسین بدو کارت دارم… حسین اینکارو کن.. حسین اینکارو کن… انقدر که یادم میره کتاب چی بود..
علت سوم که خیلی برام جالبه.. عطش دانستن یا عطش کتاب خوانی(بهتر بگم عطش کتاب خریدن )، که مبادا کتابی رو نبریم از کف برفت
اما شخصا کتاب رو دوست دارم مزه مزه کنم و تا وقتی حالم خوب نیست سراغش نرم.. چون برام هم عزیزم هم قابل احترام.. دوست دارم با کلمات کتاب بیشتر عجین بشم..
و برای خودم جایزه میزارم… اگر این کتاب رو بخونم و تمومش بکنم و بفهمم و بتونم خلاصه ای ازش دربیارم… میتونم به خودم کتاب جدیدی هدیه بدم…
خیلی زیاد حرف زدم نه؟؟؟!!!
ببخشید خیلی وقت بود وبلاگت نیومده بودم
سلام خدمت شما و تبریک بابت وبلاگ خوبتون
چیزی که من تجربه کردم کتابی که ما بدونیم از اون لذتی میبریم رو خیلی سریع میخونیم و تمامش می کنیم ولی دریغ از کتاب هایی که “به فکر ما” خشک و به درد نخور اند.
اما برای خوندن اینطور کتاب هایی باید از درون به این که همین کتاب ها هستن که به فکر ما درست شکل می دهند، برسیم و این تا در درون ما نفوذ نکنه که هنوز نیاز به تغییر تفکر راجب چیز های دیگر داریم و این جز با مطالعه تغییری نمیکنه، این کتاب خوندن رو به تاخیر میندازیم!
همیشه اینو توی فکرمون داشته باشیم که “شاید من اشتباه فکر میکنم”
سلام و وقت بخیر
من برعکس وقتی کتابی میخرم تا تمامش نکنم دلم آرام نمیگیرد ! احساس عذاب وجدان میکنم اگر بگذارمش برای بعد ها … و اگر اینطور شود مدت ها سراغ خرید کتاب جدید نمی روم تا اون چیزی که قبلا بلاتکلیف مانده به سرانجام برسد … و برایم جالب است بعضی ها کتابی را شروع و نیمه رها می کنند و دوباره کتابی جدید و باز این روند تکرار میشود ! البته بگویم من در کتاب هایی که پی دی اف روی لپتاپ دارم گاهی این روند را پیش میگیرم ! ولی خیلی کم …
این روز ها به سراغ نثر داستانی رفته ام و این تعطیلات اخیر دو کتاب خوب خواندم که بسیار لذت بخش بود …
سپاس از وبلاگ خوبتون … به حق انگیزه ای شده برای من که بخوانم و بنویسم
سلام دوست گلم
چه عادت خوبی دارید. واقعاً مفید و خوبه.
سپاس از لطف شما
شاهین جان به نظرم شاید این مهم ترین مسئله زندگی من یکی باشد. اینکه درک کنم زندگی کوتاه است. اینکه یقین پیدا کنم اگر ما از جنگ و بیماری و حوادث و غیره هم جان سالم به در ببریم باز هم 60 یا 70 سال زندگی که نصف آن گذشته برای به ثمر رساندن ایده ها و کمرنگ کردن کاستی هامان، زمان زیادی نیست. امیدوارم یک روز این یقین در جانم و در جانمان بنشیند.
راست می گویید. من کتاب های زیادی دارم که خواندنش را این شنبه و آن شنبه کرده ام…
همیشه وقت کم میارم.
احتمالا از آن باگ های ذهنی باشد یا شاید برای من این طوری است. مثلا می شود گفت Procrastination و این که هنوز شاید به درستی بلد نباشم زمانم را تقسیم کنم یا اصلا «اهمیت» تقسیم زمان را نفهمم.
با مهر و سپاس
یاور