پیش نوشت: این چند سطر پاسخیست به دوست روزنامهنگاری که از من برای تماشای یکی از فیلمهای جشنواره فجر دعوت کرده است.
سالها پیش، در یکی از شمارههای مجله دنیای تصویر، سعید عقیقی از یکی از نوشتههای قدیمی احمد امینی، چند سطر زیر را نقل قول کرده بود :
«سینما باید یادت بدهد که وقتی یک نوشتهی بیست سال پیش را میخوانی، با دست دیگر و دور از چشم غریبهها اشکها را از چشم پاک کنی… با سینما میشود نان خورد، میشود ماشین خرید، اما کار اصلی سینما این نیست… سینما باید لذت را معنایی تازه بدهد…»
قراول نوستالژی یک جشنواره پوسیده بودن خیانت بزرگیست به زمان،که ارزشمندترین سرمایهی تجدیدناپذیرِ هر کسی است تا خودش و هنرش را ارتقا بدهد.
حالا پیام دادهای برویم توی صف همین جشنواره، و میدانی که همیشه از توی صف ایستادن متنفر بودهام، توی صف نانوایی ایستادن را میفهمم اما صفِ مالاریا و بارکد و دختر و رسوایی و لانتوری و ابد و یک روز و سیانور را هرگز.
فیلمسازهای تلگرام، فیلمسازهای اینستاگرام، فیلمفارسیهای متعفن با رنگ و لعاب دوربینهای دیجیتال، کپیهای دست چندم و نآگاهانه از فیلمهای اصغر فرهادی، تحمیل فرمول رو دست زدن و دروغ گفتن به فیلمنامه ها که دیگر نخ نما و مهوع شده و فیلمهایی که حتما اسمشان هم سرشار از بیذوقی است و درخلاقانهترین حالت کپی بی ربطی از عنوان رمان یا فیلمی خارجیست.
این همه میانمایگی ارزش توی صف ایستادن دارد؟ ما از همه توقع نبوغ نداریم اما خلاقیت چرا.
من اگر دغدغه پول درآوردن یا هر چیز دیگری را دارم، ساختمانسازی را به این نوع فیلمسازی ترجیح میدهم، دستفروشی توی مترو را خیلی شریفتر از این نوع تجربهها میدانم.به مجموع فیلمهای همین فیلمسازهای الکی باد شده نگاه کن،فیلم به فیلم هیچ رشدی در کار نبوده، با فیلمِ بد ساختن و افتخار به بی سوادی و اختراع دوباره چرخ از نو، به جای پیشرفت فقط پسرفت کردهاند.ستایش میانمایههای مطبوعاتی از آنها فقط باعث شده راحتتر به پول نفت و رانتهای میلیاردی دسترسی داشته باشند.
هفته پیش پرسیدی: شهرزاد را میبینی؟ عمر کوتاه است و فرصت برای دیدن و خواندن همهی چیزها اندک، میخواهم فیلمی ببینم که بیسوادیام را به من یادآوری کند، ترغیبم کند بیشتر بخوانم، بهتر ببینم، دری باشد به دنیای نقاشی،موسیقی، ادبیات و گام در لایههای هستی شناسانه بردارد…
ترجیح میدهم در مستی واپسین فیلم ترنس ملیک بمانم و بکوشم تا آن را بفهمم و با آن زندگی کنم.
آموختهام برای یادگیری سینما، باید آب را از سرچشمه اش بنوشم، تماشای چندبارهی جاده فللینی را به تمام این فیلمهای شانه تخم مرغی ترجیح میدهم و یاد گرفتهام اگر قرار است فیلم ببینم به اسمها نگاه نکنم و به فیلمها نگاه کنم، فیلمها را بدون تیتراژ نگاه کنم…
16 پاسخ
خوندن این پست برام عجیب بود. تا به حال افرادی رو دیده بودم که از وضعیت سینما ناراضی بودند اما تک و توک فیلمهایی رو هم پسندیده بودند و مثل یک تیری در تاریکی بهش نگاه میکردند و این باعث شادی من میشد که پس این سینما هنوز جانی در بدن داره. اما این که حتی اون معدود فیلمها هم از نظر شما فاقد خلاقیت هستند فکر میکنم نشون از این داره که افق دید شما خیلی وسیع هست و این فیلمها رو برای سینمای ما خیلی کم میبینید.
من همیشه فکر میکردم معنادهی و داشتن لایههای هستیشناسانه توی فیلم میتونه یک سبک و یک ژانر باشه که لزومی نداره همه فیلمها به این صورت باشند اما این پست شما من رو به تأمل واداشت در مورد این دیدگاهم.
درود زهرا خانم عزیز
البته من بعصی فیلمهای ایرانی رو خیلی دوست دارم. از جمله: شبهای روشن، ناخدا خورشید، ناهید، برادرم خسرو، جدایی نادر و سیمین، درخت گلابی و…
شاهین جان اگر زمانی خواستی فیلم ببینی این را ببین مطمئن باش پشیمان نمیشوی(البته این وعده را با توجه به آن جملهات میگویم:…و گام در لایههای هستی شناسانه بردارد…):
تقدیر 2014
یا
Predestination 2014
به به. بازیگر موردعلاقۀ من هم که تو این فیلم هست: ایتان هاوک.
میخواهم فیلمی ببینم که بی سوادی ام را به من یادوآوری کند!!
زنده باد چه عالی
من لیست فیلم های مورد علاقه خودم رو تو لینک زیر نوشتم، شاید دوست داشته باشی ببینی:
10 فیلم مورد علاقه من
خیلی راحت نمی تونیم تمامی فیلم های سینما و یا نمایش خانگی رو برچسب شونه تخم مرغی بزنیم.
اگر اولین کارهای کوتاه آقای فرهادی و … هم اینگونه مورد نقد تند قرار می گرفت شاید کار بعدی در کار نبود.
نقد خوب و سازنده باعث می شه یک نفر رشد کنه و بشه آقای بهرام پور ولی توهینی که پشت نقد مخفی باشه و ضربه بزنه خستگی رو به تن نویسنده می ذاره.
فیلمنامه نویسی یکی از سخت ترین کارهای دنیاست؛ شما که اهل قلم هستید باید بدونید که چقدر کار دشواری هست نمایش وجوه پنهان و آشکار یک شخصیت در 80 صفحه.
پاینده باشید.
دقیقا یادم نیست ولی فکر کنم گفته بودی که یه زمانی فیلم میساختی؛ فیلمنامه هم نوشتی؟
اگه نوشتی خیلی ممنون میشم برام بفرستیش
عالی بود واقعاً.
اگه از این به بعد بتونید در وبلاگتون فیلم معرفی یا نقد کنید عالی میشه.
حتماً محمد جان
شاهین عزیز سلام
در دو سه ماه اخیر پست های هر روزه ات را خوانده ام .
اما دیدن اتفاقی این نوشته ات عجیب به من چسبید ، میانمایگی شاید در جامعه فعلی مان امری رایج است اما میانمایگی در فرهنگ و هنر و آموزش از هم مشمئز کننده تر و غیرقابل تحمل است.
لطفا برای تقویت لذت سینمایی قوی و مسئله برانگیز ، اگر فیلم خوبی دیدی خبرش را با درمیان بذار.
شروع کلاس های قدرت نویسندگی را هم تبریک میگم ، به امید پیشرفت روز افزون.
سلام وحید نازنین
به روی چشمم، حتماً از فیلم ها بیشتر مینویسم.
زیباترین ها رو برات آرزو می کنم.
عالی بود واقعا … برایم فرصتی فراهم شده تا بیش از هفتاد درصد از فیلم های جشنواره فجر 92 را ببینم …
خبربدش اسراف هزینه وقت و … ساختن اکثر فیلم ها بود که واقعا بد بودند…. بقدری که به خودم امیدوار شدم
آفرین به این نوع نگاه
امیدوارم صاحب این نوع فکر روزی فیلمساز بزرگی شود ..
“من اگر دغدغه پول درآوردن یا هر چیز دیگری را دارم، ساختمانسازی را به این نوع فیلمسازی ترجیح میدهم، دستفروشی توی مترو را خیلی شریفتر از این نوع تجربهها میدانم.به مجموع فیلمهای همین فیلمسازهای الکی باد شده نگاه کن،فیلم به فیلم هیچ رشدی در کار نبوده، با فیلمِ بد ساختن و افتخار به بی سوادی و اختراع دوباره چرخ از نو، به جای پیشرفت فقط پسرفت کردهاند.ستایش میانمایههای مطبوعاتی از آنها فقط باعث شده راحتتر به پول نفت و رانتهای میلیاردی دسترسی داشته باشند.”
با افتخار می ایستم و کف میزنم …
دوست نازنین و خوب من
مرسی از محبت شما.
شرمنده میکنید من رو.
… اما ای کاش فیلم ابد و یک روز رو ببینید..