از زدن حرفهای قلمبهسلمبه دربارۀ چیزهایی که میخوانم خوشم نمیآید، به نوشتههای بیرمقی هم که اسم نقد رویشان میگذارند هیچ علاقهای ندارم؛ بنابراین زیاد رودهدرازی نمیکنم. برویم سراغ اصل مطلب.
داستانهایی که روایتگر زندگی نویسندهها هستند را دوست دارم.
از اول هفته مشغول خواندن باغ همسایه خوسه دونوسو بودم.
باغ همسایه قصۀ یک رماننویس سرخورده است، یک تبعیدی شیلیایی که میخواهد از ماجرایی شش روزی که در زندان بوده شاهکاری ماندگار بیافریند، اثری که خلق آن چیزی جز سرخوردگی را در پی ندارد.
برای من خواندن ترجمههای عبدالله کوثری درس فارسی نوشتن است. از این رمان هم فارسی یاد گرفتم و کلمات تازهای به دامنۀ واژگانم اضافه شد.
اثربخشترین چارۀ احساساتی مثل رخوت و دلتنگی و تکرار، همچنان برای من رمان است. رمان نفس تازهایست برای ذهنی که دچار آشوب است.
جملات زیر را از باغ همسایه بیرون کشیدهام:
- چرا ما فقط وقتی خوشحال میشویم که همدیگر را ببلعیم، چرا باید یکسر توی وجود یکدیگر دست کنیم و بگردیم تا هیچ کنج و پستوی تاریک یا بههمریخته یا خصوصی باقی نماند، حتی ذرهای خوابوخیال که بتوانیم برای خودمان نگه داریم و آفتابیاش نکنیم؟
- چشم، چشم است، حالا قشنگ باشد یا نباشد، چشم باید کار خودش را بکند، یعنی ببیند.
- رمان بزرگ هیچوقت مُلهم از ایمان و اعتقاد نبوده، از دل مایه گرفته.
- آدم دست به قلم نمیگیرد تا چیزی بگوید، بلکه میخواهد بداند چه میخواهد بگوید و چرا بگوید و به کی بگوید؟
- اگر میدانستی چند تا رمان نانوشته توی سینۀ من حبس شده، که مثل گربههایی که توی کیسه انداخته باشی به جان هم افتادهاند و دارند همدیگر را تکهپاره میکنند.
- تنهایی و سکوت از تجملاتی است که فقط نصیب پولدارها میشود.
8 پاسخ
سلام و خسته نباشید جناب کلانتری عزیز
می خواستم بپرسم عکس های مقالاتتون رو از کجا و چه جوری انتخاب میکنین؟
سلام علیرضا جان
این دو تا سایت عالی هستن، کپی رایت عکس ها هم آزاد هستش:
unsplash.com
pixabay.com
خداوندگارا یا ترافیک کتاب هایی که باید بخونم رو کم کن یا جاده وقت ما رو عریض تر تا نوبت این کتاب هم بشه. با توجه به اینکه گفتید دایره لغاتتون رو افزایش داده و درس نویسندگی داره خیلی برام انگیزه بخش شد که بخونمش.
به جاش آئورا رو بخون.
کوتاهه؟
خیلی کوتاه و شاهکار ناب.
خیلی خوبه
الان دارم دوتا کتاب رو باهم میخونم اب نبات هل دار که خیلی خنده دار و نثر خوبی داره و بیوتن رضا امیر خانی ، اولیش رو بیشتر میپسندم
عالیه جمله بندی ها ترکیب کلمات خیلی خوبه.
سعی میکنم حتما این کتابو بخونم لطفا کتاب های بیشتری رو معرفی کنید.
من بعد یه سری کتابا یه مدت زیادی رو توی بهت به سر میبرم!
آخرین کتابی که داشتم میخوندم(نصفه موند البته)ملت عشق بود.اینقدر فکرمو درگیر کرد و واقعا وادارم کرد عمیییق تر فکر کنم،که با کمال احترام به حضرت مولانا موقت دادمش به یکی از دوستان بخوندش تا من تا اینجاشو هضم کنم! چون واقعا دیگه نمیتونستم بازش کنم!
یه کتابی هم خوندم به اسم”از پنجشنبه ها متنفرم”نویسندش همشهریم بود واسه همین بیشتر ترغیب شدم واسه خوندنش!
داستانش که در یه کلمه خیلی مسخره بود ار نظر من البته!ولی فضای رمان و نوشته و قلم اون نویسنده تازه کار(کتاب اولشون بود)واقعا برای من تازه و جذاب بود و گاهی توی نوشتن تقلید دست و پا شکسته ای از سبک ایشون میکنم!
اونقدر نو نبود یعنی من اولین باز بود که چنین چیزی رو میخوندم!
لطفا کتابایی رو معرفی کنید که علاوه بر نوشته ی خوب،به فکر وادارتون کرده باشه.
ممنونم