پیشنوشت:
شهرزاد پاکگوهر عزیز سوالی پرسیده که به گمانم سوال مهمی است و اغلب افرادی که دستی در حوزه کارهای خلاقه و خصوصاً نوشتن دارند با آن دست و پنجه نرم میکنند، من سعی کردهام تجربیات شخصیام را برای شهرزاد شرح بدهم.
سوال:
من یک مشکلی دارم با نوشتن! تا وقتي موضوعات توی ذهنم هستند و روی کاغذ نيامدهاند خیلی برایم جذاباند و حس میکنم که چه مطلب فوق العادهای قرار است بنویسم. ولی وقتی مينويسمشان اکثراً ازشان بدم میآید. خیلی زیاد.
چه کار کنم؟
جواب:
شهرزاد عزیز
در سالهای نوجوانی که کاریکاتور میکشیدم هرگز در اجرای ایدههایی در ذهنم بود موفق نمیشدم. این از طراحی اولیه یک کارتون شروع میشد تا رنگ آمیزی آن، گاهی با ترکیب دهها رنگ به نتیجهی دلخواهم نمیرسیدم و این مسئله روز به روز سرخوردگی ام را بیشتر میکرد، اما باعث نمیشد دست از کار بکشم.
آن سالها یکی از آرزوهایم این بود که پرینتری اختراع شود که بتواند ایدههایی که در ذهنم هست را پرینت کند، آنوقت من میشدم بهترین کارتونیست دنیا!
البته به مرور زمان طرحهایم بیش از پیش به آنچه در ذهن داشتم نزدیکتر شد.
نوشتن را که آغاز کردم با همین مسئله درگیر بودم، هنوز هم هستم.
اما اینبار، هم تجربهی کاریکاتور کشیدن را داشتم و هم جملهای از جولیا کامرون را که زده بودم جلوی میز کارم:
خدایا! من از کمیت مراقبت میکنم، تو از کیفیت مراقبت کن.
شهرزاد، بخش از این ماجرا بر میگردد، به کمالطلبی ما، اصلاً هم بد نیست، یک نویسنده مستعد همیشه از خودش ناراضی است، اصلاً همین نارضایتی است که او را به بیشتر آموختن و رشد کردن وامیدارد.
فاصله آنچه در ذهن داریم و آنچه روی کاغذ میآید مثل فاصلهی حرف تا عمل است.
عمل کردن همیشه دشوار است، اما تا وقتی دست به کار نشوی هیچ دستاوردی نخواهی داشت تا آن را ارزیابی کنی.
یکی از معیارهایی که میتوانیم برای رشد خود داشته باشیم، کم شدن تدریجیِ فاصلهی آنچه در ذهن داریم با آن چیزی است که پدید میآوریم.
شک ندارم زمانهایی میرسد که آنچه نوشتهای از آنچه در ذهن داشتهای هم زیباتر میشود.
به امید آن روز بنویس.
بگذار این پست را با یک نقل قول به پایان برسانم، ببین که فیلسوف پختهای چون آیزایا برلین چه نگاهی به نوشتههای خودش داشته است:
کوچکترین ایمانی به چیزهایی که نوشتهام ندارم، نوشتههایم مانند پول هستند، وقتی خودت آن را تولید کنی، تقلبی به نظر میآیند.
-آیزایا برلین| نامه ها
25 پاسخ
استاد عزیزم امروز که این مطلب رو مطالعه میکنم، شهرزاد جان رو بینهایت میفهمم. من برای طراحیهام چنین احساسی رو دارم. در تمام طول کاردانی حتی یکبار هم کار خودم را با کسی مقایسه نکردم چون از این کار بدم میاد اما زمان ارائهی کار که میشد هیچوقت اعتماد به نفس نشون دادن آلبوم کارم رو نداشتم. حتی حالا که خیلی بیشتر روی اعتماد به نفسم کار کردم هم چنین احساسی دارم و طرحهام رو به کسی نشون نمیدم. اما در مقابل نوشتن -خدارو هزاربار شکر- که چنین دیدی ندارم و روزانه سایتم رو با مطالب بدی آپدیت میکنم و عاشقانه این کار رو دوست دارم. امید دارم که حسم به نوشتن تعمیم پیدا بکنه و بخشهای دیگهی زندگیم رو هم بگیره. برای این دارم تلاش میکنم. چه اشکالی داره اگه از طرحهای زشتی که هنر منه رونمایی کنم واقعا؟
نگرشت عالیه پگاه جان.
این نقل قول هایی که بعضا از برخی فیلسوف هاو نویسنده ها میکنید رو خیلی دوست دارم واقعا تأثیرگذاره حرفاشون کارتون درسته درهرحال سپاس فراوان…
سپاس سینا جان
چه خوب که این جملهها برات جالبن.
خدایا! من از کمیت مراقبت میکنم، تو از کیفیت مراقبت کن.
…
این جمله زندگی رو عوض می کنه
واقعا شاهکاره
دقیقاً فرید جان
و من تاثیر این جمله رو به وضوح در زندگی خودم دیدم.
البته به نظر منم یک نویینده هیچوقت متن خود را نمی پسندد.به شخصا خودم خیلی کم پیش میاد که متن یا داستانی را که مینویسم را دوست داشته باشم.
همین دوست نداشتن متن یا داستان میتواند یه اشتیاقو علاقه برای ماهایی باشه که مینویسیم.
من هم وقتی کوچک تر بودم(9)سالم بود وقتی داستانی را مینوشتم دوستان همسن خودم یا هم کلاسی های مدرسه ام مرا مسخره میکردن که هیچوقت نمیتوانی خوب بنویسی و نویسنده شوی.به همین سبب خیلی حساس شدم تو نوشتن و وقتی میخوام بنویسم خیلی دقت میکنم
بنظر من در نویسندگی دقت را هم باید در نظر بگیریم.
«دیدگاه من »
به تصور من عادت کرده ایم که زیادی خودمان را دست کم بگیریم و یا خودبین باشیم، هر کدام که باشیم از آن طرف بام نوشتن می افتیم.
اگر نگاهی معقول،دقیق و متمرکز بر مسیر نوشته های خود داشته باشیم ،تغییرات رو به بهبود را خواهیم دید.
بیشتر و درست تر و فارسی تر که بنویسیم هم خودمان و هم دیگران از نوشته لذت خواهیم برد.
اگر خودمان از نوشته خودمان لذت نبریم ادامه راه کمی دشوار خواهد شد و نگاه دیگران هم چنگی به دل نخواهد زد.
درود بر محسن عزیز و کوشا در مسیر سبز یادگیری.
مطلب جالبی بود
تحت تاثیر یک جمله در مطلبی که گفتین قرار گرفتم به نظرم خیلی جالب بود چون منم همین مشکل را دارم یا شایدم داشتم:)
-شک ندارم زمان هایی میرسد که انچه نوشته ای از انچه در ذهن داشته ای هم زیباتر می شود.
“به امید آن روز بنویس”
واقعا ممنونم ازتون..
زنده باد مبینا جان
سپاس از مهر تو
امروز بیستوسومین روز صفحات صبحگاهیم بود که نوشتم.
ولی دو روزه که صبحها نمیتونم 3 صفحه بنویسم. یعنی قلم رو به زور میرسونم به صفحۀ سوم!
کمی سرخوردگی داشتم پیدا میکردم که از بلاگ امین آرامش رسیدم به اینجا و این مطلب زیباتو خوندم و دوباره انرژی گرفتم 🙂
ممنونم
سلام مصطفی جان
چقدر خوب.
امیدوارم 23 سال بعد هم بیای کامنت بذاری و بگی به عنوان یکی از موفق ترین مردان ایران همچنان دارم صفحات صبحگاهی رو مینویسم و لذت میبرم.
سلام و مهر فراوان….
دقایقی ، (نه ساعت ها! چون نزدیک به دوساعت است )
در وب سایت وزین تان سیر می کنم و خدارو شکر دست خالی برنگشتم…
با بهره گیری از فرصت خواستم سلام و عرض ادبی کرده باشم …
منتظرحضور سبزتان در وبلاگم بخصوص ورود به بخش داستانک ها ونظرات سازنده شما گرامی دوست می باشم… مانا باشید!
سلام جناب باقری عزیز
باعث افتخار بنده هستش که دوست بزرگواری مثل شما زمانش رو توی وبلاگم صرف کرده.
وبلاگ خوبتون رو دیدم. ان شا الله براتون مینویسم نظرم رو.
شاهین جان، بهنظرت بازنویسی راهحل مناسبی برای این مسئله است؟
بله صابر جان
بازنویسی معجزه میکنه.
شاهین جان از یگانه دیداری که باهات داشتم تنها چند روز میگذرد ، با این حال مشتاق دیدار مجدد ت هستم .
اعتراف می کنم سوالی مشابه سوال شهرزاد من هم داشتم که حالا دست کم بیشتر نقاط ابهام ش برطرف شد .
ممنون م ازت.
سینا جان
بی صبرانه مشتاقم که دوباره ببینمت و بیشتر و بیشتر حرف بزنیم.
موفق باشی و برقرار
چه پست خوبی بود شاهین جان.
وقتی کمی خود الانم رو با خود چند ماه پیش مقایسه کردم، دیدم حق با توست. هر چند شاید الان هم نوشته هایم چنگی به دل نزنند، اما فکر میکنم این فاصله ی ذهن تا عمل کمتر شده.
راستی، انگار نوشتن در وجود آدم مسری است. کافی است دست به کیبورد شوی و متنی را بنویسی. حالا فرقی ندارد که متن کامنت باشد یا یک پست وبلاگ یا جواب تمرینی در متمم… بعد از مدتی احساس میکنم همانطور که پول، پول میآورد و خواب، خواب؛ نوشتن هم نوشتن میآورد :))
محمدرضا جان
ممنون از نظر لطفت.
من همیشه از نوشته های خوب تو لذت میبرم.
چه جمله ی جالب نوشتی:
نوشتن، نوشتن می آورد.
خیلی خوب بود این پست.
“خدایا من از کمیت مراقبت میکنم, تو از کیفیت مراقبت کن.”
اومدم سریع کامنت بنویسم دیدم حرف خاصی ندارم فقط احساس کردم لایک برای این پست کافی نیست 🙂