نوجوان که بودم، روزی دهپانزده تا کاریکاتور میکشیدم و درس و مدرسه برایم هیچ اهمیتی نداشت؛ برای همین اول دبیرستان پنجتا تجدید آوردم و در کنارش پنجتا جایزه بینالمللی کاریکاتور بردم.
«خلق کردن» در آن سالها را مدیون و ممنون مادرم هستم که با ریختن پولش توی جیب معلمهای خصوصی، جور تجدیدهایم را میکشید تا با خیال راحت به کاریکاتورم برسم.
اتلاف وقت را، حتی از وقتیکه دهدوازدهساله بودم، آزاردهندهترین چیز ممکن میدانم و همیشه سعی کردهام از آن بگریزم.
داشتم فکر میکردم که طی سالیان گذشته هر بار که زمینه فکری و حرفهایام تغییر کرده، یکچیز در میان همهی آنها مشترک بوده و آن «خلق کردن» است.
خلق کردن، راهی است برای تلف نکردن بهترین لحظات عمرمان. با هر اثری که میآفرینیم چیزی به دنیا اضافه میکنیم.
من تنها در ساعاتی که چیزی خلق میکنم، لحظهی حال و نهایت لذت زندگی را تجربه میکنم. در این، کیفیت اثر هیچ تأثیری بر این لذت ندارد.
یک سؤال همیشه در سرم میچرخد:
آنها که چیزی خلق نمیکنند، از ملال زندگی به ستوه نمیآیند؟
8 پاسخ
چه میکنه وبلاگ شما با ما! من روزم رو با خوندن نوشته های شما شروع می کنم و بیرون رفتن از سایتتون برام سخته واقعا. ممنون که می نویسید برامون. براتون آرزوی سلامتی و شادی می کنم.
سلام مهسا جان
خیلی خوشحالم که اینجا هستید.
وجود عزیزانی مثل شماست که نوشتن در اینجا رو برای من زیبا میکنه.
خلق کردن برای کسی معنی پیدا میکنه که دغدغه مند باشه. خیلی ها رو میبینم که روز خودشون رو شب میکنن و شکایتی ندارن.
من هه همین حس شمارو دارم و دوست دارم حداقل کاری رو بصورت روزانه در کنار فعالیت های دیگه داشته باشم.
هرکس خلق کردن را در چیزی می بیند.
یک نفر ممکن است آن را در آوردن لبخند روی لب دوست، همکار یا عزیزی ببیند و دیگری روی ساخت قطعه ای موسیقی یا قطعه کدی که کار خاصی انجام می دهد.
اگر انقدر تنوع خلق کردن نبود، چقدر رنگ و بوی دنیای ما یکنواخت نبود؟
بله موافقم. زیبا نوشتید.
فوق العاده بود
شاهين جان ميشه يكم بيشتر توضيح بدي منظورت از خلق كردن چيه؟ يعني اين مفهوم رو چه جوري تعريف ميكني و مصاديقش چي هستن؟
نیلوفر عزیز به نظرم برداشت های مختلفی برای خلق کردن وجود داره. ولی چشم نظر خودم رو حتماً می نویسم.