بی درمانی
گاهی برای بیان احساسهایم یک «بی» نیاز دارم. یک خروار بی را که بچسبانم به برخی واژهها قدری آرام میگیرم: بیخردی، بی شعوری، بی ملاحظگی، بی توجهی، بی مایگی، بی قراری، بی حاصلی، بی صدایی، بی پناهی، بی سراانجامی، بی دانشی، بی ارادگی، بی ثباتی، بی هنری، بی ادبی، بی نظمی، بی کسی، بی مهری،…