من آدم خیلی قدرتمند و شجاعی هستم. همۀ دخترها در نگاه اول عاشقم میشوند، اصلاً بیایید ببیند هرروز چند ده تا درخواست دوستی و بیرون رفتن دارم؛ میدانید که چهرۀ زیبا و باجذبهای دارم، قدم بسیار بلندی هم دارم.
وارد هر معاملهای که میشوم سود میکنم، همه پولهایشان را میدهند تا برایشان سرمایهگذاری کنم، وارد هر کاری که بشوم سریع از همه جلو میزنم و همه از من خواهش میکنند تا رئیسشان شوم…
حدس میزنم از خواندن چند سطر بالا حالتان بهم خورده، درست است که وبلاگ جایی است برای گفتن از افکار و فعالیتهای شخصی، ولی اینکه دائم از زرنگی و فتوحات خودمان بگوییم و بخواهیم خودمان را علامۀ دهر جلوه دهیم، نتیجۀ عکس میدهد.
یعنی بهجای اینکه بهعنوان فردی عملگرا و اهل یادگیری شناخته شویم، تصویر ابله میانمایهای را از خودمان میسازیم که زور میزند به جمع نوکیسهها بپیوندد.
جان لاک میگوید: اعمال انسانها بهترین معرف افکار آنهاست.
بهتر است وقتی خواستیم متنمان را بازنویسی کنیم، علاوه بر غلطگیری سعی کنیم ببینیم کجاها مَن مَن کردهایم، و تا میتوانیم روی آنها خط بکشیم.
نمیخواهم بگویم تواضعی چندشآور را جایگزین خودستایی کنیم. ولی اگر میخواهیم در مدح و ستایش خودمان بنویسیم. لااقل نوشتنش را یاد بگیرم!
8 پاسخ
پسرخاله ای دارم که نیاز داره این متن رو بخونه. حیف که هیچوقت اینجاها پیداش نمیشه 🙂
سلام، بیت ابتدای مطلب خانم سمیرا شیری از فروغی بسطامی است.https://ganjoor.net/forooghi/divan-forooghi/ghazalf/sh480/
ممنون از تذکر به جاتون. کاملا درست میگید. ارجاع اشتباه شده و من این شعر رو با یکی از غزلیات مولانا که بیتی با همین مضمون داره اشتباه گرفتم: ” من از این بی خبری سوی خبر می نروم”(مولانا،غزل۱۶۵۳)
با تشکر از مطالب خوب شما.
جناب کلانتری
سخن از زبان ما می گویی ! و البته از دل ما !
این نوشته برخلاف ظاهر گزنده ای که داره از محتوای بلندی برخورداره . و البته ..
خودپسندی ظریفی در دل خود نهفته .
« یک نوشته جالب و دوست داشتنی …»
در تعالیم دینی هم در نکوهش خودپسندی سخنان بی نظیری گفته شده که از حیث فراوانی قابل توجه هستن و شاید یکی از دلایلش آثار مخربی باشه که این رذیله اخلاقی روی کیفیت زندگی و روابط بین فردی میذاره .
امام صادق علیه السلام :
« خودپسندی اندیشه را تباه می کند »
« هیچ جهالتی بدتر از خودپسندی نیست »
« هر که مبتلا به خودپسندی شود نابود می شود»
دوست گلم
از کامتت زیبای شما بسیار آموختم.
نکات ظریف و دقیقی بود ، واقعا منو در ابتدا شوکه : ) و سپس ذوق زده کرد : )))
هرچه می کشیم از این من است !
و اما یک سوال چطورمیشه من من نکرد و در مدح و ستایش خود نوشت؟ مگه میشه؟
امکان دارد نمونه هایی بیاورید؟
*** تا شدم بی خبر از خویش خبرها دیدم
بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری (*مولانا)
گاهی با خود فکر می کنم،چیزی که برای به دست آوردنش نه رنجی به خود داده ای،نه عرقی ریخته ای و نه حتی ۱۰ دقیقه زمان ثابت خواب ات را جابجا کرده ای،چگونه می تواند مایه ی فخر ومباهات و چماق کردن بر سر دیگران قرار بگیرد. آخر این کمالاتی که تو در ایجاد آن نقشِ واسطه ای هم نداری و حتی به اندازه ی یک سر سوزن هم در فعل و انفعالاتی که یک سری ژن به واسطه ی یک سری افراد، در پیدایش آنها در وجودت انجام می دهند، نقشی نداری. خب حالا که چه؟! اینکه آنچه خوبان همه دارند تو یکجا و کمپلت داری،چه دردی از مرا دوا می کند. لابد میگویی این همان نقطه عطف تفاوت من و تو و خاص بودن من است! خب قبول تو خاصی، اما آیا این خاص بودن تو به من هم می تواند کمک کند تا صفت “خاصیت”را کسب کنم؟! اگر نه پس لابد این ها را به من میگویی تا با دیدن شگفتی عظمت و جمال خالق در مخلوق، شگفت زده ام کنی! اگر این است پس دمت گرم که بیشتر بهت زده ام کردی!
اما تو ای دارنده ی کمالات انتسابی، اگر با من صحبت میکنی و میخواهی مرا جذب خودت کنی، از چیزی بگو که من هم توانایی اکتسابش را داشته باشم که در این صورت است که راهم به راهت وصل می شود. یا یک پیشنهاد دیگر؛ میخواهی اصلا چیزی نگویی و انقدر خبررسانی از خودت را در بوق و کرنا نکنی. برای مدتی هم که شده بی خبری از خودت را امتحان کن که ضرر نمیکنی و
“بی خبر شو که خبرهاست در این بی خبری”…