معجزه‌ی ضرب‌الاجل

شاید اگر ضر‌ب‌الاجل‌ها نبودند هیچ‌یک از کارهای ارزشمند زندگی‌مان را انجام نمی‌‌دادیم.

چه‌بسا اشتباه بزرگ ما این باشد که برای بسیاری از کارها ضرب‌الاجلی تعیین نکردیم و گذاشتیم در غبار روزمرگی گم شوند.

«آخرین مهلت ارسال» این آشناترین عبارتی‌ست که از دوران نوجوانی‌ در خاطرم مانده. خوره‌ی شرکت در مسابقات داخلی و خارجی کاریکاتور بودم و با دیدن هر فراخوان تازه‌یی اول به موضوع مسابقه نگاه می‌‌کردم و بعد به آخرین مهلت ارسال آثار. اگر تکاپوی رساندن کار به مسابقه نبود بسیاری از طرح‌هایم نهایی می‌شد؟ گمانم نه. بدون ضرب‌الاجل محکوم بودم به تلنبار کردن مشتی اتود و اسکیس بی‌سرانجام.

حتا بخشی از آرامشمان را هم وامدار ضرب‌الاجل‌های سنجیده‌ایم. برای مثال مهلت پایانی انتشار همین یادداشت‌ها ساعت ۱۲ شب است. همین سبب شده در طول روز هشیارتر باشم و طی این ایام یک روز هم پیمان‌شکنی نکرده‌ام، اما پیشتر اشتباهم این بود که تا ثانیه‌ی آخر روز را مهلتی برای نوشتن یادداشت می‌پنداشتم، بنابراین گاهی چهار صبح با چشم‌های خوابالود خودم را سرگردان و مشوش در حال سرهم‌بندی یادداشت روز می‌دیدم و گاهی وسط کار ناخواسته خوابم می‌برد و تا خود صبح کابوسِ نوشتن می‌دیدیم. 

نکته‌ی دیگر اعلام عمومیِ ضرب‌الاجل‌هاست. مثلن همین یادداشت برایم نوعی تعهد ایجاد می‌کند که می‌تواند انگیزه‌ی بیشتری برای ادامه‌ی مسیر فراهم کند. 

یادی هم بکنیم از ضرب‌الاجل بزرگ: مرگ. البته مرگ بر مرگ؛ ولی چه کنیم که قدرتمندترین یادآورِ ارزش زندگی‌ست.

به همسفران مدرسه نویسندگی بپیوندید:

پیشنهاد مطالعه:

1 آذر 1395

1 آذر 1395

16 تیر 1400

16 تیر 1400

24 خرداد 1398

24 خرداد 1398

1 شهریور 1397

1 شهریور 1397

2 پاسخ

  1. من هرگاه ازتمرد های نوه بلا دوست داشتنیم به ستوه میائم دست به دامن ضربالاجلهای آنی میشوم وبرایش مهلت معین میکنم برای اوچشم گذآشتن من وشمردن ازیک تا ده خیلی خوب جواب میدهد ومراهم خیلی از اوقات به نتیجه دلخواهم میرساند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *