نامههایی از دوستانم
این صفحه را برای نامههای دوستانم در کارگاه تمرین نوشتن ساختهام. هدف این است که در این نامهها با نثر هم بیشتر آشنا شویم. (نامههایتان را در بخش نظرات همینجا ثبت کنید.)
این صفحه را برای نامههای دوستانم در کارگاه تمرین نوشتن ساختهام. هدف این است که در این نامهها با نثر هم بیشتر آشنا شویم. (نامههایتان را در بخش نظرات همینجا ثبت کنید.)
ساعت از ۳ نیمهشب گذشته بود. برای ایجاد ترکیب درستی میان تک تک کلمهها و جملههای متن هزار بار همه چیز را جابهجا کرده بودم. حتا دو سه بار هم با صدای بلند از روی آن خوانده بودم تا مو لای درزش نرود، ولی همین که خواستم از روی متن کپی کنم برای انتشار، به…
همهش که مال نمیبازند، گاهی هم راز میبازی. یکهو میبینی رازی که سالها با چنگ و دندان پنهان کردهیی فاش شده و جز شرم و اندوه هیچ چیز برایت نمانده. ای رازباختهها، شما که رازتان بر ملا شده، لااقل قصهاش را بنویسید. زندگی یک آدم، قبل و بعد از رازباختگی، چه شکلی است؟
«قلمانداز» یعنی نوشتهیی که قلم شتابان انداخته روی کاغذ و رفته. گهگاهی که دنبال ایده میگردم میروم سراغ قلماندازهای قدیمیترم. جالب اینجاست که آنها که مبهمترند بیشتر ذهنم را قلقلک میدهند برای نوشتن. امشب در میان قلماندازها این سطرها به چشمم خورد (آنچه بیرون گیومه آمده نظر فعلی من است): «مدام بپرس از خودت: من…
نوشتن به خاطرآوردن است، گاه حتا «یادآوردن آنچه هرگز نبوده*». برای کسی که اصرار دارد رنجهای گذشته را زیر فرش پنهان کند نوشتن شاید به سردرگمی بینجامد. ژاک لاکان گفت: «برای اینکه چیزی را فراموش کنید ابتدا باید آن را خوب به یاد بیاورید. روانکاو واسطهی است که از طریق او بتوانید خوب به یاد…
چند روزیست که با باشندگان همهی دورههای نویسندگی خلاق همزمان با هم مینویسیم. روال کار به این شکل است که من دو سه قرار برای ساعتهای مختلف هر روز تنظیم میکنم و در زمان معین در بستر آنلاین جلسات گرد هم میآییم و پس از مطالعهی یکی دو صفحه از کتابی که دوست داریم، بیست…
به این پرسش بیندیشیم: وقت گرفتاری و تشویش، از نوشتن میگریزیم یا به آن میپناهیم؟ در گرداب بلا بودیم اما مینوشتیم که دوستی اعتراض کرد ’حالا وقت نوشتن نیست‘، گفتم مشکل تو این است که نوشتن را در سطح کاری تفننی مانند خوردن بستنی قیفی با رفقا تنزل دادهیی، وقت نوشتن همین الان است که…
هرمز ریاحی نوشته بود: «مینویسم، از ننوشتن و غمباد بهتر است.» و برای نوشتن، چه دلیلی سادهتر و زیباتر از اینکه نوشتن بهتر از ننوشتن است؛ اما آیا ممکن است کسی جوری به نوشتن بپردازد که ننوشتن برایش سودمندتر از نوشتن به نگر* آید؟ شاید با این کارها: -وقتی دنبال این هستی که حتمن نوشتههایت…
ساعت ۱:۳۰ نیمهشب است. دنبال چیزی برای هوا کردن در «تردیدار» میگردم. گذرم میافتد به یادداشتهای قبلیام. در میان یادداشتها هر چه در قالب «گاهشمار روزانه» نوشتهام زندهتر و خواندنیتر به نگرم میآید. از میان صدها ایده و تمرینی که ساخته و ترویج کردهام، برای دور شدن از نگارش گاهشمار روزانه بیش از بقیه افسوس…
اینکه آدم زندگیاش را در سخنی قصار خلاصه کند کار نامعمولی نیست، مثل این بیت مولانا «حاصل عمرم سه سخن بیش نیست/خام بُدم پخته شدم سوختم». اما سال بلو، رماننویس ممتاز امریکایی، زندگیاش را جوری دیگری میبیند: «گاه دوست دارم بگویم زندگی هر انسانی را میتوان در لطیفهای شگفتانگیز خلاصه کرد. یکی از جالبترین آنها…