باید زندگی کرد برای نوشتن، نه نوشتن برای زندگی کردن.
ژول رنارد
از شما چه پنهان خوشحالم از اینکه طی تمامی روزهای یک سال گذشته، بدون از دست دادن حتی یک روز، بهمحض بیدار شدن صفحات صبحگاهیام را نوشتهام.
حالا درباره افکارم، خوشیها، غمها، شکستها و پیروزیهایم در یک سال گذشته بیش از هزار صفحه دستنویس دارم که مرور آنها غافلگیرکننده و آموزنده است.
هیچچیز مثل ایجاد کردن یک عادت مثبت و پایبندی طولانی به آن لذتبخش نیست.
خوشحالی دیگرم این است که طی یک سال گذشته بسیاری از دوستان خوشذوقم نیز به نوشتن صفحات صبحگاهی روی آوردند. یکی لذتبخشترین لحظات زندگی من زمانی است که دوستانم برایم از فواید مثبت و شگفتی که صفحات صبحگاهی وارد زندگیشان کرده میگویند.
پیش بهسوی نوشتن صفحات صبحگاهی در سحرگاهان سال نو.
درباره عکس این پست: تمام صفحات صبحگاهی من در سال 95!
44 پاسخ
سلام استاد.
من تقریبآ ازوسط.سال گذشته به نوشتن صفحات صبحگاهی آشنا شدم.اما نتوانستم بشکل پیوسته بنویسم یک هفته تکمیل مینوشستم بعد چند روزاصلآ ننوشتم گاهی یک ماه نتونستم بنویسم زمانی که میخواستم بنویسم انگیزه منفی به من دست میداد که این باعث میشد.دست ازنوشتن بردارم.
اما امسال باخود صادقانه عهد وپیمان بستم باعشق وعلاقه صفحات صبحگاهی ام را بنویسم وادامه دهم ازاول سال نو تااکنون هر روزپیوسته مینوسم خیلی برام عجیب ومفیدواقع شده حتی خیلی حرفهای که مدتهاست بااحدی حتی بانزدیک ترین فرد زندگی ام گفته نتوانستم وگاهی حتی از فکر کردن راجع به آن حرفها ترفه میرفتم فکر کردن راجع به آن برام سخت ودشوار بود.
خوشبختانه مدت چیزی کم یک ماه که بصورت مداوم نوشتم به خیلی رازهای زندگی ام دست یافتم الان خیلی حرفهای که قبلانتوانسته بودم به زبان جاری نمایم روی کاغذ مینوسم وخودم رافرد خوشبخت احساس میکنم ای کاش زودتر این کار .را انجام میدادم بازهم هنوز بهترین زمان است که من دراختیار دارم وانجام میدهم .
من این احساس خوبی که دراین سال دارم مدیون شخصی شما وسایر دوستان خوب نویسنده ام میباشم.
ودرضمن استاد یک سوال داشتم؟
سوال بنده این بود. درپست درمورد صفحات صبحگاهی نیز تذکر داده بودین که نوشتن دراول صبح باید روی کاغذ باخود کار انجام شود.من شخصآ نوشتن باکاغذ را نسبت به تایب کردن در لب تاب بیشتر دوست دارم وزمانی که کاغذ را دربرابر خود میبنم احساس آرامش وخوبی بهم دست میدهد.
اما مشکل که دارم بیشتر نمیتوانم صفحات صبحگاهی ام را روی کاغذ بنویسم چون بنده خوابگاه مشخص ندارم. الان هم درساختمان که درحال ساخت میباشد شب روز را میگذارنم دراتاق چهارمتری شش نفر زندگی میکنم که درچنین شرایط امکانش نیست روی کاغذ بنویسم وازیاداشت هایم حفاظت نمایم ازاول سال تااکنون که26روز میگذرد. برنامه آفیس را تویی گوشی ام نصب نمودم درآنجا مینوسم وتاکنون پیوسته بدون کدام تاخیری انجام دادم هر روزبخاطر این کارساعت پنج صبح ازخواب میخزم وانجام میدهم.
استاد آیا نوشتن دربرنامه یاداشت گوشی در روند نوشتن کدام آسیب های را به همره میداشته باشد یاخیر یااینکه بسراغ کاغذ وخودکاربروم وانجابنویسم.
ممنون میشم اگربه سوال بنده پاسخ گوید.
درود
چقدر خوب از تجربهی نوشتید.
لذت بردم.
اما دربارهی پرسشتون:
در کل بهتره که روز رو با موبایل شروع نکنیم.
سلام وخسته نباشد استادعزیز.
من از،زمستان که گذشت بدینسوبه صفحات صبحگاهی رو،آوردم گاهی اگرایده ای،به ذهنم نمیاد خودم را مخاطب قرار داده،راجع به دردها،شکست وموفقیت هایم مینوسم،بانوشتن دردهایم را فراموش میکنم.چون بنده کارساختمان سازی انجام میدهم درکل بامشکلات زیاد مواجه بوده وخاصتآ درفصل زمستان اطاق سرد بوده به آب گرم دسترسی نداشته،روزهای که نمینوسم تاشب حس خوبی نمیداشته باشم،انگار که بدترین اتفاق برام پیش آمده باشد،بانوشتن حالم بهترمیشود بسا سبزه بهاری سبز وشاداب میگردم.باتمام سختی هامبارزه نموده،مینوسم تابهترشوم وبه این مسیر میمانم آهسته حرکت نموده اماپیوسته به مسیر ادامه خواهم داد.
درود بر شما
ذوق و همتتون مایه تحسینه.
ممنونم استاد عزیزم.
کمنت شما باعث شد من بیشتر انرژی مثبت بگرم وبیشتر دراین مسیر ادامه دهم.
سلام استاد، با توجه به اینکه یواش یواش دارم مخاطب هدفم رو بیشتر شکل میدم، یه سری چیزا رو هرس کردم و فقط برای خودم نگهشون میدارم. حالا برای انتشار، از اول اول شروع کردم. تصمیم دارم دربارهی صفحات صبحگاهی بنویسم و این رو تکرار کنم. یعنی استراتژیای که در نظر گرفتم به این صورته. الانم اومدم تا کامنتهای دوستان رو در این باره بخونم و توی پستم به سؤالات اونها پاسخ بدم.
اما کلافه شدم. چون یه سؤالی ذهنم رو درگیر کرد که دربارهی تولید پسته.
استاد شما توضیحات صفحات صبحگاهی رو هر بار به نحوی در پستهای مختلف توضیح دادین. پس پستها مکمل هم هستن و همین باعث میشه که شما در کامنتها، یا در خلال متن به مطالب دیگهتون در همین باره لینک بدین. با این وجود چیزی که متوجهش نمیشم اینه:
همیشه ته موندهای رو نگه میدارین و تو پست ازش حرف نمیزنین تا مخاطب راجعبه اون مطلب بپرسه؟ یعنی همیشه باید چیزی رو نگه داریم که مخاطب توی کامنتا ازمون سؤال بپرسه؟
خب، البته وقتی که پست دیگهی شما رو که جملات جولیا کامرون توش نوشته شده بود خوندم، بهدقت تمام توضیحات راجعبه نوشتن صفحات صبحگاهی، با چه ابزاری نوشتن و همه چیز نوشته شده بود اما تصور میکنم این مخاطبه که در ابتدای مسیر همه چیز براش گنگه.
امیدوارم متوجه منظور سؤالم شده باشین. کاش فرصتی بود تا این سؤال رو با صدای خودم بپرسم.
سلام سارا جان
نه، اینطور نیست که من چیزی نگه دارم و بذارم مخاطب راجع بهش سوال بپرسه. این طبیعت کار محتواست، اینکه ما با درک و دانش خودمون یه چیزی مینویسیم و بعد مخاطب با سوالات خودش جنبههای دیگهای از ماجرا رو که ما جا انداختیم برامون آشکار میکنه. اصلن یک دلیل رشد کردن با انتشار نوشتهها همینه، تو با انتشار و دریافت بازخورده که میتونی شکافها رو پر کنی.
راستی استاد، من از سال ۹۸ بهصورت پراکنده صفحات صبحگاهی رو مینوشتم. یادم میاد نوشتنش بیشتر مایهٔ عذاب بود برام. ۴۰ دقیقه طول میکشید و همین موضوع علت عدم پیوستگی من در انجام این کار شد. ولی همین پراکندهکاریها من رو ۲ سال در انتظار رسیدن به هدفم نگه داشت. اگر همین چند صفحهٔ پراکنده رو هم ننوشته بودم، تا سال ۱۴۰۰ ممکن بود دلسرد بشم.
من در اینجا قول می دهم از تاریخ امروز یعنی یازدهم تیر ماه تا اخرین روز سال ۱۴۰۰ هر روز صبح ابتدا به مدت ده دقیقه مطلب بنویسم و پایان سال عکس از تمام صفحات صبحگاهی خود بگیرم و در اینستاگرام این عکس را منتشر کنم،تا باشد که این زنجیره یادگیری و اجرا صفحات صبحگاهی ادامه پیدا کند
زنده باد سروش عزیز
سلام
ببخشید من الان حدود یک هفته است که با شما آشنا شدم. وقتی درباره این روش صفحات صبحگاهی خواندم، خواستم که شروع به انجام این تمرین کنم. دست کم برای یک مدت کوتاه تا ببینم چه نتایجی دارد. برای آنکه نوشتن برایم لذت بخش تر باشد، برگه هایی با رنگ خاکی (کاغذ کاهی) تهیه کردم اما، سایز این صفحات خیلی بزرگ است و این باعث میشود که از نوشتن دل زده شوم.
لپ مطلب اینکه: آیا میتوانم به جای سه صفحه نوشتن ، این مقدار را در کمتر از آن بنویسم؟
سلام جواد جان
مهمترین چیز اینه که بنویسی. بنابراین هر طور که راحتی عمل کن. فقط نوشتن رو متوقف نکن.
سلام
من از وقتی که سواددارم شدم تا الان که 23سالمه تقریبا یادم میاد که مینوشتم و لذت میبردم، ولی نوشتنی که مداوم باشه و همیشگی نبود. از خاطرات روزانه مینوشتم اما نه با حوصله تا اینکه ده روزی هست که تصمیم گرفتم برای هدفم تلاش کنم و صفحات صبحگاهی مینویسم تاثیرش توی این ده روز فوق العاده بوده برام،من همیشه دوست داشتم رمان نویس باشم اما هروقت میام یه موضوع پیدا کنم و شروع کنم به داستان نوشتن هیچ موضوعی پیدا نمیکنم و این باعث میشه فکر کنم شاید من برای رمان نوشتن مناسب نباشم و برای نویسندگی بهتره که از یه جای دیگ شروع کنم و کلا بی خیال رمان و داستان نوشتن بشم، میشه لطفا من رو راهنمایی کنید؟ممنونم
زهرا جان سلام
اول همه تبریک به خاطر نوشتن صفحات صبحگاهی.
دوم اینکه، اصلاً فکر نکن که یک روزه میتونیم رماننویس بشیم. هر رماننویسی خوبی حداقل یک دهه زحمت کشیده، کلی خونده و کلی نوشته تا تونسته یه رمان بنویسه.
پس بدون سالها کار و زحمت، چرا دربارۀ توانمندی خودت پیشداوری اشتباه میکنی؟
ممنون بابت راهنمائیتون ، و وقتی که برام گذاشتین🙏
من همیشه به نوشتن علاقه داشتم ازوقتی نوجوون بودم ولی هیچوقت حال نداشتم بنویسم فقط گهگاهی می نوشتم همیشه هم حسرت ننوشتن به دلم می موند ولی الان درسن ۲۴سالگی شروع جدی کردم به نوشتن و این مسیر نوشتنو با صفحات صبحگاهی شروع کردم الان دقیقا روز هفتمه که هرصبح دارم می نویسم وحس فوق العاده ای دارم و حتما این نوشتنو ادامه خوااهم داد😍😍😍
به به، چقدر عالی زهرا جان. بهت تبریک میگم.
کماکان ادامه میدی؟
لطفاً هیچوقت این کار رو کنار نذار. در بلند مدت خیلی کمکت میکنه.
بعله ادامه میدم الان روز شونزدهمه که دارم می نویسم ،خیلی وقت شده مغزم بهم گفته کارداری بشین به اونابرس یاالان دیرازخواب پاشدی درستوبخون بهتره امروزو ننویس ولی من به هیچ کدوم ازخودگویی های مغزم گوش ندادم ونوشتن روادامه دادم🥰
به به چه عالی. تبریم میگم بهت.
سلام آقای کلانتری خسته نباشید.
اول اینکه من میخوام بنویسم چیزی به ذهنم نمیرسه موضوع به ذهنم نمیرسه
چیکار کنم که به ذهنم برسه .
شما زمانی که تازه شروع به نوشتن کرده بودید این حس رو داشتید؟
مهدی عزیز
این نوشته رو بخون:
نوشتن
سلام آقای کلانتری میخواستم بدونم صفحات صبحگاهی چیه؟
چی بنویسم؟
مهدی عزیز
سیر تا پیاز ماجرا رو میتونی اینجا بخونی:
صفحات صبحگاهی
دوباره سلام…
یه سوال دیگه داشتم…
میخواستم بگم که صفحات صبحگاهی رو حتما باید به محض بیدار شدن نوشت؟؟؟
اگه یک ساعت بعد بیدار شدن نوشت، چی؟؟؟
بله عزیز
اصلاً لطف نوشتن صفحات صبحگاهی اینه که به محض بیدار شدن نوشته بشه.
جولیا کامرون کلی استدلال کرده به خاطر این موضوع.
بعد از اون اگر بنویسید دیگه فقط نوشتنه. خوب هم هست. ولی صفحات صبحگاهی به اون معنا که جولیا کامرون میگه نیست.
سلام
من تازه شروع به نویسندگی کردم…
میخواستم بگم که میخوام شروع کنم به نوشتن روی کاغذ اما یه حس عذاب وجدان نمیذاره ، هی میگه حیفه کاغذه… اسراف میشه… تو که چیز خوبی نمیتونی بنویسی… پس ولش کن…
این عذاب وجدان ولم نمیکنه چیکار کنم آقای کلانتری؟؟؟
شمام از این حسا داشتین؟؟؟
سلام
خب این یه ترس و وسواس بیهودهست، که باید همین الان برای همیشه بذاریش کنار.
این ترس تو به قیمت نابودی ذوق و استعدادت تموم میشه. حاضری این خسارت رو به خودت بزنی.
بنویس. به هیچ چیز دیگهای فکر نکنم.
با خودت بگو میخوام یه عالمه آشغال تولید کنم.
ادامه بده.
ممنون از راهنماییتون… و اینکه جوابمو دادین…
سعیمو میکنم که به ترسم اهمیت ندم… و از همین الان هم شروع میکنم…
میخوام یه عالمه آشغال تولید کنم…
میخوام یه عالمه آشغال تولید کنم…
میخوام یه عالمه آشغال تولید کنم…
زنده باد
به این میگن کار خوب.
شروع کن و ادامه بده.
مهم انجام کاره.
سلام شاهین جان
امیدوارم حالت خوب باشه
من هر وقت حضورم در نوشتن اول صبح میخواد کمرنگ بشه میام مطالبی که در مورد نوشته های صبحگاهی نوشتی رو میخونم.
یک چیزی که برام جالبه اینه وقتی صبح بیدار میشیم چون هنوز کاری نکردیم جنس نوشتمون یک شکل است چون هنوز کلی ساعت در طول روز داریم هنوز هیچ کاری نکردیم و ذهنمون سفیده , وسط روز یک شکل است چون مقداری کار کردیم اندفعه نوشتمون هم رنگ تجربه رو داره هم رنگ امید رو ( امید به ساعت و کارای باقی مونده ) شب قبل خواب هم جنس ان شکلی دیگر , کلی کار و حرف که اگر خستگی اجازه بده میشه کلی دردو دل و صحبت و مشورت کرد با نوشتن . شاید باید بعد از هر وعده غذایی نوشت . اینجوری مقید به ساعت خاصی هم نیست سه وعده میدونم که باید بنویسم .
میخوام امتحانش کنم . گفتن اول اینجا با تو مطرحش کنم .
محسن عزیز
من حس میکنم بعد از هر وعده غذایی باید خوابید!
این متن من رو بخون:
با دل سیر و شکم پر هوس خواندن و نوشتن نکنید
چقدر هیجان انگیزه…
مثل ماجراجویی می مونه ! البته اگه بتونم مثل شما استمرار داشته باشم در نوشتن صفحات صبگاهی..
تیرا جان، تو اگر صفحات صبحگاهی رو ادامه بدی به جاهای خوبی میرسی.
با چیزی که دربارۀ اون کتاب نوشته بودی من رو غافلگیر کردی.
تلاشم رو میکنم که مستمر باشه ، یک ارتباط به شدت مستقیمی بین نوشتن صفحات صبگاهی و سحرخیزی وجود داره ツ
اگه بتونم سحرخیزی رو تثبیت کنم صفحات صبگاهی هم تثبیت میشه و تبدیل نمیشه به صفحات عصرانه و شبانه و فردانه و پس فردانه
سلام شاهین جان.
درمورد پیشنهاد صفحات صبحگاهیت در وبلاگم مطلبی نوشته ام , فکرمیکنم این نوشته بسیار مدیون توست. اینجا این مطلب را برایت قرار میدهم.
درباره صفحات صبحگاهی – یک
به پیشنهاد شاهین کلانتری حدود دو هفته است شروع به نوشتن صفحات صبحگاهی کرده ام. پیشنهاد جالبی است. بعضی از آنها را مرور میکنم؛
سه، چهار مورد در تمام این صفحه های روزانه مشترکند، یکی از آنها خواب است و نق زدن برای بیدار شدن.اینکه چقدر خواب برایم مهم است.
خوابهایی دیده ام که فراموشم شده اند. اتفاقها، حرفهای خوانده شده و شنیده شده ای که یادم رفته. از آدمهایی بدم می آمده که الان دز این تنفر کمتر شده، آدمهایی را دوست داشته ام که همچنان دوست میدارمشان.
کارهایی انجام داده ام که فراموش کرده بودم اینها همان خواسته های دو هفته پیش من بوده اند.
دست خطی که به عمد بدخط نوشته ام و رمزی. و الان به طور دقیق نمیدانم چه نوشته ام و درباره ی چه بوده.
حرفهایی شنیده ام که یادداشت کرده ام و الان الهام بخش و امیدبخش من هستند. مثل این حرف معلمم که میگوید: « الان خودتان را با الگویی که در میانه ی راه یا پایانِ راه است، مقایسه نکنید. اینطوری به احتمال زیاد انگیزه تان را از دست میدهید.» درست میگوید، الان که فکر میکنم میبینم من خودآگاه و ناخودآگاه خودم را با دیگرانی که به هرجهت از من جلوتر هستند مقایسه میکنم. راستش حتی خودم را با Adele خواننده هم مقایسه کرده ام فقط به خاطر اینکه من و او تقریبا هم سنیم و با خودم میگفتم او کجا و من کجا!؟ – دارم تمرین خودافشایی انجام میدهم-
( الان که فکرمیکنم میبینم چقدر این مقایسه میتواند احمقانه و آسیب زننده باشد.)
در مورد مورچه ها هم نوشته ام. درباره ی مورچه ای نوشته ام که یک تکه کوچک پاپ کورن که چندبرابر خودش بزرگترست را به سرعت میبرد یا مورچه ی ظریفی که سعی دارد تکه ای برنج را به دنبال خود بکشد و حرکتش بدهد و مورچه ای دیگر به کمکش می آید و سرعت کار بهتر میشود.
(فکر میکنم این نوع نوشتن، انسان را متوجه میکند و باعث میشود به جزئیات با دقت بیشتری نگاه کند.)
از پسر همسایه مان نوشته ام. امیررضا، شش سالش است؛ جیغ میکشد، یک لحظه فکرمیکنم چه شده! مادربزرگش به دیدنش آمده، پشت در منتظر است. این پسر چقدر از آمدنش ذوق کرده. یک شادی واقعی. با خودم فکر میکنم میتواند چه آدم خوشبختی باشد کسی که یک چنین آدمی در زندگیش داشته باشد که از دیدنش کیفور شود،این همه ذوق کند. و البته چقدر خوب است بتوانی اینقدر باعث شادمانی کسی شوی.
درمورد کتابی که خوانده ام نوشته ام، کتاب «سیلی واقعیت» راس هریس. در کتاب نوشته شده این عادی است که ذهن به چیزهای منفی فکر کند. نوشته حالا پنج دقیقه تمرین کنید و ببینید ذهنتان چه میگوید. و ادمه میدهد ذهنتان مقاومت میکند و راجع به چیزهای منفی فکر نمیکند. تمرینش برایم جالب بود،ذهن من هم مقاومت کرد.
تجربه ی جالبیست نوشتن صفحات صبحگاهی،شبیه یک بازیست. چیزهای زیادی از آن یاد میگیری…
متشکرم جولیا کامرون،متشکرم شاهین کلانتری
سلام نسرین جان
این مطلب رو وبلاگت هم دیدم.
نمیدونی چقدر خوشحال شدم.
بهت تبریک میگم واقعاً، آدم های کمی هستن که همت میکنن و صفحات صبحگاهی رو جدی میگیرن.
مطمئنم هر روز بیشتر و بیشتر برکت صفحات صبحگاهی رو توی زندگی خودت میبینی حتماً.
سلام.
چقدر جالب!
من سال 88 تا 91 یا شاید 92 وبلاگی داشتم به اسم صفحه های صبحگاهی 🙂
یکی از دوستانِ شاعر هم برای عنوان وبلاگم این بیت رو سرود و تا آخرین روز شرح وبلاگم بود:
می دوم شب را پر از شوق رسیدن تا ببینم
نام زیبای تو را در صفحه های صبحگاهی …
شاد باشید🌸
درود بر المیرا شاهان عزیز
چه جالب
چه بیت زیبایی سرودن دوستتون، دست مریزاد
راستی چه وبلاگ شگفت انگیزی دارید، نوشتم تو برنامه هام که حتما بخونمش.
ممنونم. لطف دارید. بیشتر نوشته های شخصیه اما مطالب مطبوعاتی هم درش پیدا میشه.
امیدوارم پشیمون نشید از خوندنش😅
من می خواستم امتحان کنم اما اینکه ممکنه دیگران بخونن باعث می شه آدم صادق نباشه با خودش تو نوشتن! چنین مشکلی برای شما هم هست؟ اگه آره به نظرتون راه حل موثر چیه؟
نوشته هاتون رو جایی پنهان کنید که دست کسی بهشون نرسه.
اطرافیان من میدونن که اصلا دوست ندارم کسی به یادداشت هام نکاه بندازه!
چقدر عالی… به لطف شما منم چند وقتیه شروع به نوشتن این صفحات جادویی صبح الود کردم ولی گاهی هم صفحات جادویی من شیطنت میکنند و خودشون رو به اخر شب میکشونند! کاش منم مثل شما عادت کنم فقط صبح بنویسم و این کار دلنشین به صورت عادت دربیاد …
درود بسیار برشاهین جان ….
امید که اولین برگ از کتاب زندگانی تان نیز با شروع سال جدید رنگی شاد بگیرد ….
بله انسان انتخابگر خودش انتخاب می کند… یکی به قدری باگوشی موبایل اخت می شود و چت های طولانی غیرضروری می کند که نوک انگشتانش گزگز می کند و …..
ویکی نیز چون شما باقلم مانوس گشته ایدو …..
وقطعا این دومسیر مقصدشان یکی نیست و ……
با آرزوهای بهترین ها برای شما وسایر دوستان اهل قلم وعرض تبریک و شادباش سال جدید….
جناب باقری عزیز
سال نو رو به شما و خانواده محترمتون تبریک میگم.
به داشتن دوستان فرهیخته ای چون شما افتخار میکنم.