چند سبد ایده

بعد از کتابفروشی، عاشق پرسه در پلاستیک‌فروشی‌ام.

چند وقت پیش رفتم پلاسکو‌فروشی و یک ظرف چهارطبقۀ چوبی خریدم که سه طبقۀ آن سبد است و طبقۀ چهارم هم کشویی چوبی. این ظرف‌ها را مخصوص پیاز و سیب‌زمینی ساخته‌اند. اما من از این ظرف برای جمع‌‌آوری و دسته‌بندی ایده‌هایم استفاده می‌کنم.

یکی از سبدها به یکی از کارهای داستانی‌ام اختصاص دارد (+)، دیگری مختص ایده‌هایم برای ویرایش چاپ دوم کتاب «چرا باید زیادتر حرف بزنیم» است و سومی جای جملاتی‌ست که برای قصارنامۀ بلندی گرد هم می‌آیند.

بعداً که وقت نوشتن این کتاب‌ها سر رسید، همۀ این یادداشت‌ها را مرور می‌کنم و به ارزیابی آن‌ها می‌پردازم؛ اما حالا فقط حواسم به پُر کردن سبدهاست.

ایدۀ «ساختن سبد برای جمع‌‌آوری ایده‌های یک پروژه» را از توایلا ثارپ گرفتم؛ او در کتاب عادت خلاق، به تفصیل دربارۀ تاثیر شگفت‌انگیز این کار بر شکل‌گیری کارهای خلاقانه می‌گوید.

اَه! ببخشید. آدامس اعصابم را خرد می‌کند. یک لحظه آدامسم را بیندازم توی سطل آشغال… اصلاً حوصله ندارم برای هر آدامسی بیشتر از نیم ساعت وقت بگذارم. بعد از آن چنان عصبی می‌شوم که دلم می‌خواهد فکم را بکوبم به دیوار! بد فکری نیست ها! همین ایدۀ نفرت از آدامس را می‌گویم.  بنویسم بیندازمش توی سبد. شاید توی چیزی که می‌خواهم بنویسم به کارم آمد.

بله، ایده‌ها همین‌جوری به هم می‌پیوندند.

 

کانال مدرسه نویسندگی در تلگرام

9 پاسخ

  1. عاااالی بود.
    من همیشه ایده هایم را در دفتر یادداشت می کنم اما می بینم که سبد کارسازتر است تا تداخلی میان ایده ها اتفاق نیفتد.

  2. من بیشتر از اینکه عاشق نویسنده ها باشم، عاشق نقاش ها هستم. به نظر از بقیه به خدا نزدیکترن و یا خدا یه بازویی از خودش به اونا قرض داده و یا چون خودم نمی تونم خطوطمو بالغ کنم. نمی دونم. من عاشق نقاش ها هستم. اونا یه نمونه از طرح ریزی آفرینشن. یه نمونه ی مجسم که میشه اونا رو دید و بوئید و بغل کرد و البته بیشتر از همه تحسین. تو دنیای من نقش دیدنی و نقاش بوسیدنیه. نویسنده ها و شعرا را هم(البته بلانسبت همه، منظورم فقط به خودمه) لاغرای عرصه ی هنرن که همیشه باید منتظر باشن، منتظر الهام، حوصله، صله و…
    مبارک باد خطوط و کلمات!

  3. دقیقا منم عاشق همین دو تا فروشگاهم البته بعلاوه ی لوازم التحریری!
    شما یجوری دررابطه با جریان نویسندگی در رگ های زندگیتون مینویسید که آدم حسودیش میشه!!!
    از همون ابتدای اولش چقدر زمان برد تا نوشتن براتون یه نظم روزانه بشه اونم نظمی که بهش عشق بورزید و انرژی بخش باشه نه انرژی بر؟؟ من خیلی کم صبرم در طی طریق …

    1. سلام فاطمه جان
      سپاس از مهرت.
      حالا هم پیش میاد که گاهی از نوشتن دور میفتم و در روز یکی دو صفحه بیشتر نمی‌نویسم.
      اما اون چیزی که منو تو خط نگه میداره، دونستن چرایی کاره. من می‌دونم که چرا می‌خوام بنویسم، و دونستن چرا چگونگی کار رو بهم نشون میده.
      قبلاً یه چیزایی نوشتم در این رابطه:
      چرا به چرا بی‌توجهی می‌کنیم؟
      چراگاه ذهن ما

  4. استاد جون سلام.
    نوشته های شما خوندنی نیست، خوردنی است، عشق است، می شود با آنها یک عمر را با حال خوب گذراند. فقط به عشق اینکه چند خط دیگر از شما بخونم گوگل را باز میکنم.
    سال های سال پا برجا و شاد باشید
    یه سوال:
    فرمول نوشته های خوردنی شما چیست؟
    البته اگر دوست نداشتید نگید، تک باشید بهتره.

    1. سلام آرش عزیز
      بی‌نهایت سپاسگزارم از مهر تو.
      تو به من محبت داری. وگرنه این ارتکابات آش چندان دهن سوزی نیستن.
      برقرار باشی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *