پیشحرف: این نوشتهها همانقدر به هم مربوطند که میتوانند نامربوط باشند.
کلمۀ اول.
سطر بالا را نوشتم تا مانع را بردارم. مانعی که همیشه در برابر نویسنده است. اولین واژه را که بنویسی -اگر بیشازحد به خودت سخت نگیری- مابقی واژهها پیدرپی ردیف میشود.
از چه بنویسم؟
سوال بالا را نوشتم تا حرفم در ذهنم نماند. بهعبارتی به سوالم شکل عینی دادم تا همین سوال مایۀ نوشتنم را فراهم کند. من میتوانم بارها و بارها و بارها این سوال را تکرار کنم. ممکن است تمام صفحه با این سوال پر شود:
از چه بنویسم؟
از چه بنویسم؟
از چه بنویسم؟
از چه بنویسم؟
از چه بنویسم؟
از چه بنویسم؟
…
با تکرار همین سوالِ سه کلمهای حالا هزار چیز گوناگون به ذهنم میرسد که هر کدام میتواند به یک متن بلند تبدیل شود:
-اردیبهشت 87، وقتی با محمود توی تاکسی بودیم و محمود در ستایش خانههای نُقلی نطق میکرد…
-احساساتم بعد از دیدن کلیپ جفنگی که بهطور اتفاقی توی یوتیوب دیدم…
-ماجرای گفتگویم با پیرمردی که دوست داشت ثابت کند چند هزار سال قبل در ایران مغز عمل میکردهاند، بهمراتب بهتر از حالا…
همۀ اینها بهانۀ خوبی برای تمرین نوشتن است.
وقتی عزم نوشتن میکنی. دیگر نباید چیزی را توی ذهن خودت حبس کنی. ارزش و بیارزشی چیزها نباید مسئلۀ تو باشد. فقط میکوشی تمام آنچه در ذهنت داری با استعانت از هر میزان لغت که در انبار واژگان ذهنت داری مکتوب کنی. گفتم انبار واژگان، بگذار چیزی را نقل کنم که سالها پیش در کتاب جیبی کوچکی خوانده بودم:
شاعر باید به زبان تسلط داشته باشد. محیط مساعد برای زندگی شعر، انبار لغات است. در این انبار است که شعر به دنیا میآید. هر چه این محیط آمادهتر باشد و وسیعتر، شعر گستردهتر خواهد شد. وگرنه، میان مرگ و میلادش فاصلهای نخواهد بود.
-احمد شاملو
پس دریاب انبار لغات را.
باید دست از نقشه کشیدن برداشت. نوشته ذرهذره شکل میگیرد. اگر هر بار یکی دو جمله بنویسیم فاتحۀ تمام بهانههای نوشتن خوانده است.
فکر کردن به نوشتن، مانع نوشتن است. اگر میخواهی بنویسی باید بنویسی (بدیهیات مهم).
نوشتن به هیچ امکانات خاصی نیاز ندارد. اگر خودت را عادت بدهی که به جای خیالبافی دربارۀ نوشتن، هر لحظهای که یاد نوشتن افتادی دست به قلم ببری، دیگر مغلوب نشخوارهای ذهنی نمیشوی. دیگر وقت خودت را با نگرانی دربارۀ میزان استعداد خودت یا کیفیت نتیجۀ کارت تلف نمیکنی.
دوست دارم قوز کنم و بنویسم. اما وقتی قوز میکنم تمام ستون فقراتم درد میگیرد. قوزیدن و نوشتن هم شده از حسرتهای ما.
امروز شاید اولین بار است که لیست کارهای روزانهام را دوست دارم. به جای استرس از آن آرامش میگیرم. چون فقط و فقط خودم را به نوشتن سه کار محدود کردهام. اگر این سه کار را انجام دادم، اجازه خواهم داشت سه کار دیگر را هم به این فهرست اضافه کنم. هیچ چیزی به اندازۀ یک فهرست طولانی به برنامهگریزی منجر نمیشود. برنامۀ خوب برنامهای خلوت است.
امروز صبح یک لایو اینستاگرامی هوا کردم. صبح که به اینستاگرام سر بزنی معمولاً از لایو خبری نیست. نمیدانم طبق چه قانون نانوشتهای اغلب گمان میکنند که روز وقت لایویدن نیست (شاید خوابند). لایو امروز من آزمایش جالبی بود. با اینکه از قبل اطلاعرسانی نکرده بودم و حتی خودم هم اطلاع نداشتم که میخواهم لایو بگذارم، دوستان بسیاری آنلاین شدند و به نسبت سایر لایوهایم تعامل بیشتری هم شکل گرفت. درخواستهای مکرری هم برای ادامۀ لایوهای صبحانه وجود داشت. اینترنت جای آزمون و خطاست، مثل زندگی (جملۀ باسمهای).
کوشش شیرینیست تلاش برای جور دیگری دیدن و جور دیگری نوشتن. هر بار که شعر و نوشتۀ خوبی میخوانم به این فکر میکنم که نویسنده چیز مهمی را دیده که اغلب ما با بیاعتنایی از کنار آن میگذریم. نوشتن دیدن است.
دوست دارم شکل خودم بنویسم. پس جلوی خودم سد و دیوار و عوارضی نمیگذارم. هر کلمهای که دوست دارم به کار میگیرم، هر جملهای که دوست دارم میسازم. تمام حرفها و توصیههایی که مانعم میشود دور میریزم، تمام حرفها و توصیههایی که حرکتم میدهد نگه میدارم.
نوشتن ارزشمندتر از آن است که به خاطر نشخوارهای ذهنی کنارش بگذارم.
قرنطینهنشینی از برخی جنبهها مزایای بسیاری داشت. من اینجا فقط با مزایای آن کار دارم. معایب آن را در رسانههای خبری دنبال کنید.
- ثابت شد که اغلب جلسات حضوری واقعاً بیهوده و بیخاصیت است و یکی دو تماس و چند کلمه چت کردن به راحتی میتواند جای طولانیترین جلسات را بگیرد.
- در عمل فهمیدیم که میتوان بسیاری از کارهای مهم را با اینترنت بهتر و سریعتر انجام داد.
- انواع گوناگونی از صرفهجویی را در بسیاری از جنبهها آزمودیم.
- با حذف بسیاری از رفتوآمدهای بیهوده معلوم شد که میتوان انرژی زیادی را ذخیره کرد.
- با مفهوم استفادۀ درست و بهینه از تمام ظرفیتهای منابعی که داریم کمی بیشتر آشنا شدیم.
پینوشت: حالا واقعاً این چیزهایی که گفتم را توی همین قرنظینهنشینی کوتاه فهمیدیم؟!
- بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی نقش وکیل مدافع شیطان را ایفا میکنند؛ بدون هیچ حقالوکالهای. کافی است ببینید که چه حجم زیادی از پست و استوری و کامنت برای دفاع از جنجالهای مبتذل سلبریتیها و شاخهای اینستاگرامی تولید میشود.
- شرط بیرون کشیدن خود از گِل این است که ابتدا بپذیریم در گِل ماندهایم، و از آن مهمتر اینکه احساس قربانی بودن نکنیم.
- ذوق نوشتن منوط به ذوق خواندن است.
- مدیریت انرژی بهمراتب مهمتر از مدیرت زمان است.
- معنی واقعی بهرهوری را کسی فهمیده که فهرست کارهای روزانهاش خلوت است.
- آدم سختکوش میانهای با میانبر ندارد.
- کمالگرایی، لذت بردن از هر کاری را زایل میکند. چون حتی اگر کاری را انجام بدهید، نتیجه بیشازآنکه مایه تسلی خاطر باشد، سبب عذاب وجدان است.
از تندنویسیهای یک نادلمشغول ویرایش!
به به! کتاب مجابی (بغل کردن دنیا) از بهترین کتابهاست. چه جواهری، بخش پایانی آن درخشان است. تکهای از آن را امشب در شاهین بلاگ نقل میکنم. حین خواندن چیزی به ذهنم رسید. اینکه اینجا آزادانه بنویسم. مثل هزار کلمهها. بنویسم و بنویسم. تا حین نوشتن چیزی شکل بگیرد. این بهترین کار است. بعد اضافهها را پاک میکنم و ایدهای که شکلگرفته، میماند، یا جرقه را بر میدارم و میبرم بالا یا پایین و کاملتر مینویسم. پس اینجوری هر روز میتوانم به سرعت شروع کنم. و با خوانندگان وبلاگ حرف بزنم. این یک وبلاگ است. پس باید حالت گفتگو داشته باشد. حالت خشک و مصنوعی نداشته باشد. گزارش زندگی باشد. و میان من و شما همحسی ایجاد کند. بله، و حالا من در حال نوشتنم. دو سه روز است که در انتظار آشکار شدن نشانههای سرماخوردگی یا کرونا هستم. کمی تب و سرفه دارم. اما اینها را قبلاً هم داشتم به خاطر آلرژی. پاهایم را تکان میدهم. چهل دقیقه دیگر باید کلاس آنلاین خودم را شروع کنم. دوست دارم برای خودم قهوه درست کنم. اما چرا تعلل میکنم؟ رفتم آشپزخانه فنحان دستسازم را برداشتم، سه قاشق قهوه، یه قاشق کافیمیت و نیمقاشق شکر ریختم توی آن. شیر سماور را باز کردم. کنار سماور ایستادم تا قهوهام را هم بزنم. دیدم کف سفیدِ سطح قهوه هر چقدر که هم میزنم نمیرود. بله، آب نجوشیده بود. قهوه را ریختم توی ظرفشویی، آمدم تا این سطرها را بنویسم و فاصلۀ انتظار برای جوشیدن سماور را با نوشتن پر کنم. (خالۀ مادرم همهچیز را با همین جزییات ملالآور تعریف میکرد) مسخرگی کرونا بلاتکلیفی آن است. یک بیماری خوب و با تربیت همان روز اول و دوم باید علائم خودش را آشکار کند. چینیها حتی در تولید بیماری هم بد عمل میکنند. (مقصودم توهم توطئۀ ساخت ویروس در آزمایشگاههای چینی نیست.) همیشه هر جا که باشم باید از بیرون صدای دستگاه سنگ فرز بیاید. این موسیقی متن تمام اتاقهای من است. دیگر وقت ویرایش و انتشار است. ضمناً بالاخره موفق شدم برای خودم قهوه درست کنم. باقی بقایتان.
42 پاسخ
سلام.استاد من بیشتر مواقع مکالماتم رو اینطوری توی هزارکلمه هام مینویسم.خب البته به سبک خودم.یعنی عادت کردم سربه سرخودم بزارم ویا اینکه بگم که اطرافم چی میگذره و مثلا پاهام از فن لبتاب گرم شده یااز اشکی که روی لبتاب میریزه حرف بزنم و حرکت مورچه ای که داره از پرده میره بالا.باخودم فکر میکردم باید این نوع نوشتن جنبه ی سرگرمی داشته باشه وخب ناراحت بودم.ممنون که با این متن آگاهمون کردین😊
عالیه سارا جان. این یعنی خوب و راحت و خلاقانه نوشتن.
ادامه بده.
مطالعه رو هم در کنارش از یاد نبر.
اینجور نوشتن با این استایل و حرفها، نوبره والا :)))
عالی بود شاهین!
من هم درس گرفتم موقع هوا کردن پستی برای وبلاگم، اینقد سخت نگیرم. بنظرم این روزا در دادم کیفیتپرستی افتادم و کمیت رو زدم زیرش! یجورایی امتحانات دانشگاه هم هس که بهانهای شده برای ننوشتن! یکم از خودم ناراضیم و دلخور. ولی بماند. باید بهتر شه :))
سلام آقای کلانتری عزیز. من نوشتن مداوم و چیزی مثل صفحات صبحگاهی اذیتم میکنه. حس میکنم توی اون زیادی روی همه چی زوم میکنم و باعث میشه خیلی بجورم و بکاوم و اذیت بشم. نه لزوما چیزهای بد. ولی همون خوب ها هم زیاد که فکرشون رو میکنی و ذهنت رو مرور میکنی و مینویسی شون، خراب میشن. صفحات صبحگاهی رو گذاشتم کنار. حالم از جهاتی بهتره ولی دوست دارم بنویسم. من از بچگی مینوشتم. چه کنم؟؟
سلام آتنا جان
بهترین پیشنهادی که میتونم بهت بدم وبلاگنویسی روزانهست.
هر روز چیزی بنویس و منتشر کن.
اینجوری دیگه برخی مشقتهای آزادنویسی در خلوت خودت رو هم نداری.
این مطلب شاید کمی کمکت کنه:
وبلاگ نویسی
واقعا عالی بود و اینکه تمام خاطرات بنده هم با موسیقی متن سنگ فرز و آهنگری یکسان شده وجه مشترک عذاب آوریست.
درود رامتین نازنین
پس همدردیم. 😉
برقرار باشی.
رامتین تویی؟ چه تصادفی.
بسیار عالی. یکی از انگیزاننده ترین مطالب بدون ساختاری بود که الهام بخش نوشتن بود برام.
سلام
سپاس حسین عزیز
خیلی خیلی عالی بودو مثل همیشه انرژی گرفتم
درود ملودی عزیز
بی نهایت ممنونم.
برقرار باشی.
واقعا نوشتن رو برای ما آسون میکنید شروع به آزاد نویسی روزانه و شبانه(شب نامه)کردم وقتی دوباره میخونمش متوجه میشم بدون فکر و در لحظه چه چیز های جالب و فوق العاده ای نوشتم،ازتون سپاسگزارم بابت همه چی
درود نوید جان
خوشحالم که در مسیر نوشتن هستی.
امیدوارم روز به روز بیشتر بدرخشی.
استاد عالی بود. حرفی که از دل برون آید به دل می نشیند.
فدای تو مهدی جان
محبت داری.
چه جالب بود
تنوع موضوع باعث شد آدم حوصله ش سر نره ! برای متن های این چنینی و با رویکرد تعاملی خیلی این سبک خوبه …
سلام به دوست خوش ذوق و خوبم معصومه جان
بینهایت سپاس از حسن توجه تو.
سلام شاهین عزیز
ایام به شادی
مدت های زیادی است ، فکر می کنم حدود بیست سال
که یک بازی ساده کامپیوتری دارم به اسم zoma
که هر وقت می خواهم در مورد چیز مهمی فکر کنم
آن بازی را انجام میدادم . خیلی ساده است و فقط برای من جنبه منحرف کردن ضمیر خود آگاهم از فکر کردن به مساله مهم است
و اینکه اجازه بدهم ضمیر ناخودآگاهم به مساله مهم فکر کند
امروز بعد از خواندن این پست و پست نویسنده زبان آور
و تاکید مجددت به اهمیت آزادنویسی
تصمیم گرفتم آزاد نویسی را جایگزین آن بازی بیست ساله کنم
البته بتدریج ، رفاقت بیست ساله را نباید قطع کرد حتی با یک بازی ساده
اینکه وقتی می خواهم یک نوشته مهم مثل شعر یا داستان
در فکرم پخته شود و شکل بگیرد
در باره آن آزاد نویسی کنم
و مثل روش شما در بالا بعدا حشو و زوائد آن را پیرایش کنم
یعنی ده بیست صفحه ای توی دفترچه یا فایل ورد
پرسه بزنم و همه ابعاد شعر و داستان را بصورت مکتوب بررسی کنم
و بعدا در مرحله ای دیگر بروم دنبال پیرایش و آرایش ( ویرایش )
آزاد نویسی بشود بی خیال از ترس غلط نوشتن و فقط بنویسم
نظرتون چیه ؟
سلام پرویز عزیزم
بله عالیه. به شدت موافقم!
شما بسیار بسیار هوشمندانه پیش میری.
بسیار ارادتمندم.
درود بر شما استاد بزرگوار
نوشتههای شما همیشه روان و سلیس است. بهراحتی مفهوم را منتقل میکنید. نوشتههای شما بسیار امیدبخش و لذتباشه و فقط میتونم بگم عالیه.
فائزه جان این نظر لطف شماست.
ذوق تو برام تحسینبرانگیزه. خوشحالم که داری جدیتر مینویسی و پیش میری.
سلام
کرونا از وجودتان دووور
ولی اگر مبتلا هم شدید خیلی واهمه نداشته باشید
من مبتلا شدم و بهبود حاصل شد الحمدلله
فقط مثل یک جوان مقاوم و صبور عمل کنید
من مثل یک میانسال پر طاقت با کرونا کنار آمدیم با هم
سلام به شکوه خانم نازنین
ایشالا همیشه شاد و سلامت باشید.
مهرتون برام خیلی عزیز و ارزشمنده.
سلام
«قرنطینهنشینی از برخی جنبهها مزایای بسیاری داشت. من اینجا فقط با مزایای آن کار دارم. معایب آن را در رسانههای خبری دنبال کنید.»
جملهی بالا طنازانه و دلچسب بود.:)
راست میگید منم دائم الکرونا هستم:))
یه کم باد به سر و صورتم بخوره سینوزیتم عود میکنه و چند ساعت بعد حس میکنم کرونا گرفتم و کمکم حس میکنم باید بار و بندیلم رو ببندم و میشینم ارث و میراث نداشتهام رو که اکثراً کتابهام هستند توی خیالاتم بین یکسری آدمها تقسیم میکنم.:)) فرداش که میشه میبینم کرونا رو رد کردم.:))
انشاا… تندرست و برقرار باشید و همیشه لبخند روی لبهاتون صاحبخونه باشه نه مستأجر.( عجب کلام گهرباری منعقد کردم!)
سلام سلام مهدیه خانم نازنین
بله، منم به همین سندروم دائمالکرونایی دچار شدم!
ذوق شما در نوشتن طنز عالیه.
کاریکلماتورهای خوبی هم مینویسید. بیشتر بنویسید و منتشر کنید.
سلام بر استاد خوبم . متنتان در عین سادگی بسیار الهامبخش بود. وای که چقدر من خودم را خفه میکنم برای نوشتن در سایتم. واقعا نعلت بر کمالگرایی. چقدر از اینکه در هر اتاقی باشید صدای سنگ فرز میآید خندهام گرفت. خدا خیرتان بدهد. راستی استاد حتی در نامههای اداری هم فاصله و نیمفاصله را رعایت میکنم.
سلام لادن عزیز
شما بینظیرید.
اما همیشه کیف میکنم از دیدن مداومت و همینطور دقت نظر شما.
و چه خوب که همه جا به نیمفاصله توجه دارید. 😍
براتون بهترینها رو آرزو میکنم.
ممنونم استاد نازنین. من هم برای شما آروزهای خوب دارم.
سلام با خوندن متن مدام فکرم به این مشغول بود که شما جزء معدود کسانی هستید که تماما به حرف هایی که میزنه عمل می کنه.
به روز کردن سایت و وبلاگ توصیه ی همیشگی شماست و خودتون همچنان به اون پایبندید.
این حس خیلی خوبی رو در من ایجاد می کنه تا به حرف هاتون عمل کنم.
ممنونم از شما
سلام بهار عزیز
ممنونم از حسن توجه شما.
مشتاقم از نوشتههای شما بخونم. حتما وبلاگ خودتون رو راهاندازی کنید.
شاهین جان زنده و سلامتی باشی همیشه شما ژن خوب هستید حتی خدای نکرده اگر کرونا هم داشته باشید آن را شکست می دهید. با خواندن تمامی نوشته هایت سرشار از شوق و ذوق و امید و خلاصه تمام حس های خوب دنیا می شوم سرتان سلامت باشد🌹
سلام الهام خانم نازنین
بینهایت سپاس از مهر شما.
داشتن دوستان نیکی مثل شما مایه سعادته.
سلام شاهین عزیز.ممنون بابت نوشته های ساده و صمیمانه.خیلی قشنگ دو سره سیم نوشتن آدم رو بهم وصل میکنی و وسوسه نوشتن رو شکل میدی.میشه یه متن شما رو مهمان کرد؟؟؟؟؟
کاش کسی کتابم را مینوشت.شعرم را میسرود،جای من پای اجاق میایستاد،سیب را شکر میزد.مربا را شیشه میکرد.جای من میزایید،جای من مادر بود.جای من عبادت میکرد.و من…..کاش جای همه آدمها میتوانستم،سکه های طلا را در قلک پلاستیکی بچه گیم بریزم.و منتظر باشم تا کره خرهای درونم یکی یکی بیدار شوند.راه را گم بکنند.مسیر را اشتباهی بروند….بروند برگردند.علف بخورند.ساده باشند.این کره خرها جزیی غبار گرفته از وجود منند.افتاده گیج کنار مطبخ تکراری زندگی.
کاش جای من شعر میگفتند،کاش شعرشان بوی علف میداد.
کاش میشد هر شب در تخیل یک عشق سرگردان بود.تا اصل ترین عشق از راه برسد.کاش میشد بجای کسی هرزه گی کرد.و بجای همه زندگی را ادامه داد….
تشکر
درود فاطمه عزیز
شما زیبا و خلاقانه مینویسید. بهتون تبریک میگم.
چقدر جذاب، بیآلایش و صمیمانهست این سبک نوشتن سیال. با این روش دیگه بهانهای هم برای ننوشتن باقی نمیمونه.
همیشه تندرست باشید!
درود بهار عزیز
خوشحالم که این نوشتهها این حس رو در شما ایجاد میکنن.
وبلاگ زیبایی هم دارید.
برقرار باشید.
خیلی ممنون از نگاهتون
لطف دارید
متن بسیار زیبا و از طرفی جالب برای خود من بود.
ممنون از محتوای خوبتون.👏👏
سلام پوریا جان
بینهایت سپاس از محبت تو.
برات بهترینها رو آرزو میکنم.
امروز خودم رو سرزنش می کردم برای نوشتن بی دلیل و بی مقدمه و اینکه گاهی اونقدر می نویسم که دیگه از ویرایش اون درمانده میشم. اما اینجا وقتی به این جمله رسیدم که گاهی از بین جمله ها جرقه و ایده خوبی بیرون میاد حس خوبی گرفتم و حتما دلیل خاصی هست که درست امروز که از نوشته های سردرگم خودم ناامید شده بودم و چرایی نوشتنم کمرنگ شده بود تشویق و ترغیب به ادامه مسیرم شدم.
درود فرناز جان
خوشحالم که به این نگاه رسیدی.
افراد بیحوصله و کم تحمل هیچ شانسی برای موفقیت در نوشتن ندارن.
برای خوب نوشتن باید تحمل بد نوشتن رو هم داشت.
برقرار باشی.