چگونه هدر می‌رویم؟

عنوان این یادداشت را مدت‌ها پیش توی دفترچه یادداشتم نوشته بودم تا بعداً مقالۀ مفصلی دربارۀ آن قلمی کنم؛ اما دیدم شاید به این زودی‌ها شاید مجال پرداختن به آن فراهم نشود. فکر کردم شاید بهتر باشد فعلاً چیزهایی که توی سرم می‌چرخد قلم‌انداز فهرست کنم. شما هم با کامنت‌هایتان این فهرست را کامل‌تر کنید.

چگونه هدر می‌رویم:

با همیشه آنلاین بودن و تن دادن به چندکارگی

با مطالعه نکردن و دور شدن از یادگیری عمیق

با کنار نگذاشتن اطرافیان سمّی

با ورزش نکردن و کم‌تحرکی

با قدردان و سپاسگزار نبودن

با غرق شدن در تجربیات تلخ گذشته

با متبحر نشدن در یک مهارت خاص

با رفتار گله‌وار و دنباله‌رویِ چشم‌وگوش بسته از رفتارهای جمعی

با بی‌توجهی به اینترنت و امکاناتی که برای رشد در اختیار ما گذاشته

و…

 

 

12 پاسخ

  1. با بی نظمی.
    با حال بد روز را شروع کردن.
    با نپرداختن به علایق.
    با پیدا نکردن نویسنده مورد علاقه.
    با حرف نزدن با خود.
    با پیروی نکردن از دستورات ساده برای توسعه فردی.

  2. با استراحت نکردن
    با انجام دادن چند کار با کیفیت پایین
    با برنامه ریزی نکردن
    با بی هدف بودن
    با در انتظار انگیزه بودن برای انجام دادن کار های مهم
    با مقایسه خود با دیگران
    با نپذیرفتن نقص های وجودی مان
    با ترسیدن و ماجراجویی نکردن
    با داشتن تغذیه بد
    با تنها و منزوی بودن
    با بروز ندادن احساساتمان
    با قربانی بودن (قربانی خانواده، جامعه و …)
    با زندگی کردن برای دیگران
    با همیشه راضی نگه داشتن دیگران

  3. با ترس از قربانی کردن هدفهای ریز و بی‌اهمیت در راه هدف بزرگ

  4. چگونه هدر می رویم:

    با نشستن جلوی تلوزیون و تماشای بی هدف برنامه هایی که حرفی برای گفتن ندارند.
    با خوابیدن در بعد از ظهری که می توان با یک دوست قدیمی فنجانی چای نوشید و حرف زد.
    با دست کشیدن از تلاش وقتی فقط یک قدم تا مقصد مانده.
    با تقلید.
    با وانمود کردن به حال بد وقتی اوضاع آن قدر که می گویند بد نیست.
    با غر زدن.
    با غرور.
    با جمع کردن دانه های کینه در سینه وقتی همه قرار است بمیریم.
    با ادامه دادن به مسیری که دوست نداریم.
    با نبخشیدن خودمان.
    با نبخشیدن دیگران.
    با دل به دریا نزدن.
    با شاد نبودن.
    با اولویت قرار ندادن کسانی که دوستشان داریم و بها دادن به حرف مفت مردم.
    با جمع نشدن دور یک سفره وقتی می دانیم ممکن است دیر یا زود یک نفر از ما کم شود.
    با نصیحت کردنِ بی جا وقتی تنها چیزی که نیاز است یک گوش شنواست.
    با دغدغه و وسواس.
    با شعر نخواندن برای یار.
    با نگفتن دوستت دارم.
    با عذر خواهی نکردن و پیش قدم نشدن برای آشتی.
    با لبخند نزدن.
    با درک نکردن.
    با خود را به جای بقیه نگذاشتن.
    با تحمل نکردن.
    با لجبازی.
    با نبودن نان داغ در سفره ی صبحانه و ننوشیدن یک فنجان چای لب سوز.
    با نرفتن به پیاده روی دم صبح.
    با ندیدن آفتاب هنگام طلوع.
    با زمزمه نکردن با ماه در انتهای شب وقتی همه خوابیدند.
    با حرف نزدن با خدایی که همیشه به حرف هایمان گوش می دهد.
    با سلام کردن به آدم هایی که نمی شناسیم.
    و…
    با حساب نکردن پول یک بستنی برای بچه ای که زیر آفتاب داغ تابستان فال می فروشد…

  5. با ناجی دیگران شدن
    با نداشتن نظم و برنامه روزانه
    با شکایت کردن در عوض بهبود بخشیدن شرایط
    با استفاده نکردن از فرصت ها
    با مصرف گرایی و در گیر مادیات شدن
    با چشم و هم چشمی
    با نداشتن الگو
    با منزوی شدن
    با بیش از حد قانع شدن
    با نداشتن انگیزه
    عضو گروه نشدن
    در جمع افراد هم هدف نبودن
    پرخوری. تغذیه ناسالم
    پرحرفی
    نشخوار ذهنی
    ترس از شروع
    احساس مسئولیت نکردن
    در انتظار تغییر شرایط بودن
    خیالبافی
    بیش از حد خوشبین یا بدبین بودن

  6. با تکرار مکررات و اسیر روزمرگی ها شدن.
    با بسنده کردن به آنچه بوده ایم و پرداختن به احساس کفایت همیشگی.
    با تفکر اینکه هنوز زمان درازی باقیست و حواله نمودن امور مهم به بعد.
    با بی توجهی به نشانه های مهم در زندگی .
    اعتنا نکردن به استعدادهای ذاتی و رفتن به سمت پرداختن به الگوهای مقبول جامعه.

  7. با کمال‌گرایی
    با اهمالکاری
    با بی نظمی
    با بی هدفی
    با پرحرفی
    با ازدواج نکردن
    با ترس
    با اعتماد به نفس ضعیف
    با خجالت و کمرویی
    با بی ثباتی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *