بشنوید:
- پارهای از کتاب «خانهی هستی»، نوشتهی حمید صاحبجمعی، نشر ثالث:
فیلسوف آلمانی نیچه گفتهای دارد به این مضمون که اثر واقعاً بدیع آفریدگار دستور زبان بود. در نگاه اول، چنین گفتهای اغراقآمیز به نظر میرسد. اما، آنگونه که در بخش اول این کتاب بررسی شده است، خواهیم دید که این ادعا نه تنها گزافهگویی نیست که در واقع بازتاب و بازنمود حقیقتی است ژرف و انکارناپذیر.
در زمینهی نقش بنیادین زبان در شکلگیری اندیشه و هستیِ آدمی سخن بسیار به میان رفته است. از افلاطون در دوران باستان گرفته تا فیلسوفان دورهی معاصر، مسئلهی اهمیت زبان در ساختار اندیشه و در پیوند انسان با جهان هستی مودر بحث و بررسی بوده و نظریههای بسیاری در این زمینه ارائه شدهاند. دو نمونه از این نظریهها، یکی از دوران باستان و دیگری از زمانهی ما، طیف گستردهی تفکر در این حوزه را آشکار میکند. افلاطون، در زبانی بسیار اندیشهبرانگیز و پُرمعنا، میگوید که «اندیشه گفتوشنود درونیِ روح است با خود»؛ و فیلسوف آلمانیِ معاصر هایدگر معتقد است که «زبان خانهی هستی است». به عبارت دیگر، اندیشه فراوردهی گفتوشنود مداومِ روح است با خود که در قالب زبان شکل میگیرد. از آنجا که هستیِ آدمی در اندیشهی او متجلی و متجسم است، پس در واقع هستیِ ما در زبان ما خانه دارد. بدین قرار، بیرون از قلمرو زبان، حضور و شناختِ هستیِ آدمی ناممکن است. نظر برخی فیلسوفان این است وجود زبان حتی از شکلگیریِ اندیشه پیشی میگیرد و بر آن مقدم است؛ یعنی قالب زبان باید در ابتدا فراهم باشد تا اندیشه بتواند در آن شکل بگیرد. همهی اندیشهها فراوردهی گفتگویِ درونیِ ذهن با خود هستند؛ و ذاتِ گفتگو، چه در گفتار و نوشتار یا در سکوت، زبانی است. به عبارت دیگر، در وسیلهی زبان است که ما از وجود اندیشه آگاه هستیم. پس زبان واسطهای است که از طریق آن آکاهیِ ما با هستیِ ما پیوند میخورد.
آنچه موجب ویژگی انسان در قیاس با سایر موجودات زنده است، گفتوشنود ابدیِ او با خود است. از طریق این گفتوشنود و فراخوانیِ انسانهای دیگر در این مکالمهی درونی است که دروازههای جهانِ هستی به روی انسان گشوده میشوند و رابطهی او با انسانهای دیگر برقرار میشود. زبان وسیلهی جهانشمولی است که در آن تفهمیم و تفاهم صورت میگیرد، و انسانها تجربهی مشترک خود از حیاتِ این-جهانی را در آن بازگویی میکنند. به گفتهی گادامر، زبان واسطهای است که در آن «من» و «جهان» به هم میرسند و تلعقپذیریِ آغازینِ خود را در آن به ظهور میرسانند.
همهی ادراکات وابسته به تفسیر هستند، و همهی تفسیرها بهواسطهی زبان تحقق میپذیرند. بدین ترتیب، آگاهیِ ما از خود و از جهان هستی، در هر لحظه و در لحظههای بیکران، در وسیلهی زبان صورت میگیرد. به گفتهی گادامر، «آنچه فهمیدنی است زبان است»، این بدان معنی است که ماهیت زبان آنگونه است که در خود و به خودیِ خود قابل فهم است، یعنی به ذات دیگری برای کسب ماهیت نیازمند نیست. آنچه در زبان میآید ماهیت از پیش فرض شده و ار پیش داده شدهای نیست، بلکه هر کلمه حُکم و قاطعیتِ ذاتی دارد. در جریان تدریجیِ آموختن زبان است که قابلیت اندیشیدن نیز بهتدریج رشد میکند و درواقع انسان پا به جهان میگذارد و در محدودهی جامعهی انسانی میبالد. بیان اندیشه، محدود به توانمندی در کاربرد زبان است. به گفتهی ویتگنشتاین، «محدودیتهای زبان من به معنی محدودیتهای جهانِ من است».
یگانگی و ویژگی انسان در نظام آفرینش، در قیاس با سایر مخلوقات، توانمندی او در اندیشیدن، یعنی درواقع توانمندی او در ساختبندیِ زبان است، این توانمندی، همچنین موجب وجهتمایز مابین انسانهاست. چیرگی در بیان اندیشه مستلزم چیرگی در کاربرد زبان است و بیان خِرد و اندیشه است که موجب سرافرازی و سرآمدی آدمی است. پس زبانِ نارسا نمایندهی اندیشهی نارسا، و زبان زلال و شفاف نشانهی اندیشهی زلال و شفاف است. خردمندی را نمیتوان به کسی نسبت داد که توانمندی بازنمود ان را در قالب زبان گفتاری یا نوشتاری ندارد، زیرا خِرد تنها در متجلی است. هرگز نمیتوان حکم دارد که فلان شخص انسان خردمند و متفکری است، افسوس که توانایی بیان آن را ندارد!
- موضوعی برای تمرین نوشتن: من و زبان
در این رابطه: منبع اصلی ایدههای خوب
اطلاعات لازم برای شرکت در جلسات آیندهی وبینار رایگان زبانآور:
وبینار روزانهی زبانآور
12 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
ممنون استاد با الهام از شما نوشتم.
با چه زبانی فکر میکنید؟😎
در این باره بخوانید:
👇👇👇👇👇👇👇👇
http://farzanehfoolady.ir/?p=1175
و حتما😉😉😉😉
نظر و لایک هم بدهید .
سلام…نوشتن، زبان ذهن و افکار من است.
ممنون استاد
درود بر شما.
سلام عالی بود. من بعد تموم شدن وبینار رفتم تو سایت خود شما کلمهی زبان را جستجو کردم. نتایج جالب بود. لینک رو سیو کردم که مطالبش رو بخونم.
https://shahinkalantari.com/?s=%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86+
امروز که لینک رو زدم این مطالب رو آورد:
خانهی هستی | دانلود دومین وبینار زبانآور ۱۴۰۱-۰۸-۲۲
در مسیر زبانآورشدن (دانلود اولین جلسهی وبینار زبانآور) ۱۴۰۱-۰۸-۲۱
زبانآور باش ۱۴۰۱-۰۷-۱۴
زبانکاری چیست؟ دلیل علاقهی یداله رویایی به زبان ۱۴۰۱-۰۴-۳۱
آموزش دستور زبان فارسی | فعل: شخص (مفرد-جمع) ۱۴۰۰-۱۱-۱۶
آموزش دستور زبان فارسی | فعل (زمان و شخص) ۱۴۰۰-۱۰-۲۳
آموزش دستور زبان فارسی | گزاره ۱۴۰۰-۱۰-۱۷
آموزش دستور زبان فارسی | نهاد و گزاره ۱۴۰۰-۱۰-۱۵
آموزش دستور زبان فارسی | انواع جمله ۱۴۰۰-۱۰-۱۳
آموزش دستور زبان فارسی | جمله ۱۴۰۰-۱۰-۱۱
امروز داشتم کتاب میخوندم. (از گفتن نام کتاب میپرهیزم؛ چون…)
اولن که کاملن مشخصه که نویسندهی این کتاب، نویسنده نیست؛ یه شغل دیگه داره. چرا؟ از برخورد شلختهاش با زبان مشخصه. این شخص خیلی سعی کرده که در عین کتابیصحبت کردن، راحت و محاورهای بیان کنه، اما نتونسته و نثر غیرروانی رو تحویل داده.
سومین نکته اینه که کتاب سعی کرده آموزشی باشه، اما تمامن پرحرفیه.
چهارمین نکته: بعضی جملات کتاب مدام تکرار شدن؛ یعنی این کتاب ۲۳۶ صفحهای، پر از جملات تکراری و فاقد ارزشه. فکر میکنم بعضی جملات کتاب حکم سیاهیلشکر رو دارن؛ در حالیکه حالا میفهمم که کلمات، بازیگران اصلی متن ما هستن.
یکی دیگه از نکات اعصابخردکن دیگهش هم اینه که بعد از کلی پرحرفی، تازه یادش میاد که بگه من اهل کجام و اینا، بعدش در فصل اول یادش میاد که داستان خودش و شکلگیری کتاب رو بگه. میدونید اینجای کتاب که رسیدم یاد چی افتادم؟ یاد شاهراه تاثیرگذاری. بعدش متوجه علت آوردن «داستان شاهین کلانتری» در مقدمهی کتاب شدم. در واقع داستان، پیوند شاهین رو با محتوا از کودکی تا به الان ترسیم میکرد، که همین علتی ترغیبکننده برای خوندن کتاب بود.
من دربارهی این کتاب با دوست غیرنویسندهام، که دغدغهی پرجراتبودن رو داشت، صحبت کردم؛ هردو متفقالنظر بودیم که کتاب کوشیده تلنگرگونه باشه، اما موفق عمل نکرده.
در بعضی قسمتای کتاب ما میبینیم که کالتواکشن صورت گرفته، اما حتا یه کادر کوچیک نمادین هم برای پاسخگویی به اون کالتواکشنه گذاشته نشده.
قصد دارم این کتابو تا انتها بخونم، با وجودیکه تا صفحهی ۶۰امش اینهمه نکات ریزودرشت دیدم.
حرف من اینه که چطور کسیکه بهگفتهی خودش سخنرانه و کارگاههای ۱۵هزار نفری حضوری و غیرحضوریای رو برگزار کرده، چنین برخورد شلختهای با زبان داره؟ من که در کارگاههای ایشون حضور نداشتم و سخنرانی ایشون رو هم ندیدم اما مطالعهی ۶۰ صفحه از کتاب کافی بود تا بفهمم جرات پوچ ارزشی نداره، بلکه لازمه که پشتِ جرات ما مهارت، دانش، سواد و آگاهی نهفته باشه.
وقتی دربارهی این مطلب با دوستم هماندیشی کردم، جملهی دیروز وبینار رو شخصیسازی و تکرار کرد:
«تو زمانی میتونی تلنگر بزنی که زبانآور باشی، و زمانی میتونی زبانآور باشی که صاحب اندیشه باشی.»
❗اصلنم معلوم نبود که دربارهی کدوم کتاب حرف زدم😅
سلام
وقتتون بخیر
نظر من در مورد «رابطه من و زبان»:
https://jahanfekr.ir/?p=4800&
زبان نفهم معلوم نیست این کلمه از کجا امده برای دلسوزی به حیوانات به انها میگوییم زبان نفهم و وقتی ادمها حرف ما را تایید یا درک نکنند هم زبان نفهم میگوییم در بازار میگیم به زبان مشتری حرف بزن وقتی متوجه حرف کسی نشویم هم میگوییم به زبان ادمیزاد حرف بزن ودر کل هر کس زبان خودش را دارد زبان بسته ،زبان دراز و شیرینی زبان
سلام استاد وقتتون بخیر.
وقتی راجع به رابطه خودم با زبان مینوشتم با نکته ای که خیلی وقت بود تو ذهنم وول می خورد مواجه شدم. من زبانم زبان ترکی هست. وقتی دارم به یه زبون دیگه می نویسم حالا هر زبانی، انگار دارم تو زمین کس دیگه ای بازی می کنم و این مال من نیست. اون حس خوبی که موقع نوشتن زبان خودم بهم دست میده تو زبان دیگه مسلما نخواهد بود واینو هممون تجربه کردیم. می خوام بدونم اگه بخوام بیشتر فوکوسم رو زبان خودم باشه باید چیکار کنم؟ یا اون فیزیوتراپی زبان که میفرمایین برا هر زبان باید بصورت جدا اتفاق بیافته؟
رابطه من و زبان به رابطه من با خودم برمیگردد. به روزهایی که خودم را نمیشناختم. اصلا وجود نداشتم. جسمی بودم متحرک در تلاش برای زنده ماندن. روزها میگذشت تا در نهایت روز موعود فرا رسید و من زبان را، خودم را ملاقات کردم. در تنها ترین دوران تنهایی خودم به سر میبردم. چه شد و از کجا شروع شد را به خاطر نمیآورم. تا قبل از آن حتی یکبار هم به نوشتن فکر نکرده بودم. شروع کردم به نوشتن در نُت موبایل. از خودم، از وضعیتی که در آن به سر میبردم و از زندگی که چه بیرحمانه با من کنار میآمد. روزها گذشت و من بیشتر با زبان آشنا شدم. با خودم. وقتی مینوشتم خودم را بیشتر میدیدم. زندگی را بهتر لمس میکردم و احساس خوبی داشتم. حالا چهار سال است که زبان اینجاست، در کنارم نشسته و با لبخند به من نگاه میکند. من سعی میکنم او را بهتر بفهمم و او من را بیشتر به خودم نزدکتر میکند. زبان گوش من برای شنیدن خودم و چشم من برای دیدن دنیای اطرافم شده است.
پن: نمیدانم چه شد که نُت موبایلم پاک شد و دیگر هرگز نتوانستم اولین کلمات اسرار آمیزم را ببینم. چقدر حیف شد. امان از تکنولوژی. البته اگر تکنولوژی نبود، شاید الان رابطه من با زبان به همان پایین دادن غذا محدود میشد.
ممنون از شما برای وبینار. لحظهها در کنار شما چقدر شیک و مجلسی میگذرد.
عزیز دلمی علیرضا جان.
خیلی خوب نوشتی.