نویسندگی خلاق

نویسندگی خلاق چیست؟

1

تعریف نویسندگی خلاق

نویسندگی خلاق یعنی خلاقانه نوشتن. به همین سادگی! اما تفسیر این خلاقیت و اینکه چه نوشته‌ای شایستۀ اطلاق عنوان خلاقانه است، موضوعی نسبی و چندلایه است. اثری که از دید عده‌ای خلاقانه به نظر می‌رسد، ممکن است از دید گروهی دیگر کلیشه‌ای و غیرخلاقانه باشد؛ اما در کل متر و معیار ارزش‌گذاری یک اثر خلاق سلیقه‌ای است که بر معیار استوار باشد؛ فرضاً در ارزیابی خلاقانه بودن یک داستان، نظر منتقدان و نویسندگان و کارشناسان حوزۀ نویسندگی از اعتبار بیشتری برخوردار است تا آرای عموم افرادی که سلیقۀ آن‌ها بر اساس معیارهای فنی و هنری نیست و صرفاً از دور، دستی به آتش ادبیات دارند.

باید گفت که صرف بهره‌گیری از تخیل برای خلاقانه دانستن یک اثر کافی نیست.

به عنوان یک قراداد می‌توان گفت: نوشتۀ خلافانه اثری است که نگاهی تازه و نوآورانه دارد. نویسندۀ خلاق با خلق ترکیبی بکر و غیرکلیشه‌ای سعی در پدیدآوردن اثری دارد که مخاطب را در معرض تجربه‌ای جدید قرار دهد.

2

نویسندگی خلاق با تنوع گسترده و فریبنده‌اش می‌تواند به زندگی انسان غنا ببخشد.

3

در نویسندگی خلاق هر آنچه می‌نویسیم برگرفته از خلاقیت فردی ماست. بنابراین توجه به فردیت از اولویت‌های اصلی یک نویسندۀ خلاق است.

4

در نویسندگی خلاق این موضوع مطرح است که آدم‌ها نویسنده به دنیا نمی‌آیند بلکه بعدها نویسنده می‌شوند.

نویسندگی خلاق آموختنی است.

5

در نویسندگی خلاق باید آن‌قدر صریح و صادق باشیم که تمام آنچه را که در زندگی‌مان اتفاق می‌افتد ببینیم؛ زیرا آن‌ها مواد خام نوشته‌های ما هستند.

آزادنویسی روزانه بهترین گام برای آغاز نویسندگی خلاق است.

سه روش پیشنهادی برای آزادنویسی:

تمرین 5 دقیقه

صفحات صبحگاهی

هزارکلمه‌ها

6

تعیین اهداف مشخص و روشن درباره توقعات خود از نوشتن، از گام‌های کلیدی در آغاز نویسندگی خلاق است.

7

در نویسندگی خلاق هرگز نباید بیش‌ازاندازه نکته‌سنج و ایرادگیر باشیم. منتقد درون ما باید در مراحل نوشتن نسخه‌های اولیه متن تا حد امکان ساکت باشد.

8

نویسندگی خلاق اغلب درباره ارتباط ما با خودمان و عقایدمان است.

نویسندگی خلاق راهی است برای پیدا کردن خودمان.

9

نویسندگی خلاق، نظم و استمرار می‌طلبد.

10

شما می‌توانید هم‌اکنون اقدام به نوشتن کنید به همان سادگی که می‌توانید اقدام به حرف زدن کنید.

11

برای موفقیت در نویسندگی خلاق، نوشتن متنی بسیار موفق یا کتابی جنجالی را فراموش کنید. تحت تأثیر قرار دادن والدینتان، به هیجان آوردن دوستانتان، برطرف کردن دلهره‌ها و نگرانی‌هایتان و یا برآورده‌کردن تمام آرزوهایی که سال‌ها در ذهنتان به آن عشق می‌ورزیدید، همه را کنار بگذارید. تنها به نوشتن و آزاد کردن ذهن خلاقتان توجه کنید.

12

یک گام خلاقانه: هرروز هدفتان را خواندن چیزی قرار دهید که خارج از محدودهٔ علاقه و تجربه‌تان باشد. حتی شده آگهی‌های تبلیغاتی بی‌ربط.

یک مطلب دربارۀ روش‌های اثربخش مطالعه خلاق:

کتاب خریدن و کتاب خواندن | راهنمای کامل یک شکارچی کتاب!

13

نترسید، بگذارید افکارتان پریشان باشند.

برای نویسندگی خلاق هیج راهی نیست به غیر از بارها و بارها سکندری رفتن و زمین خوردن و برخاستن و باز برخاستن.

14

عبارت‌های بکری که مردم به کار می‌برند؛ عادت‌های عجیب‌وغریب آن‌ها و موقعیت‌هایی که با آن‌ها مواجه می‌شوید، چیزهایی هستند که باید آن‌ها را یادداشت کنید. مشاهده و یادداشت‌برداری مهارت‌های مهمی هستند که با تمرین گسترش می‌یابند.

در همین رابطه:

شما هم دوست دارید دائم‌الدفترچه باشید؟

15

یک گام خلاقانه: یک وبلاگ راه‌اندازی کنید. وبلاگ نویسی زمین بازی خوب برای نویسندگی خلاق است. در وبلاگ می‌توانید دربارۀ هر موضوع عجیب‌وغریبی که دوست دارید بنویسید و بازخورد بگیرید.

16

اصل مهم نویسندگی خلاق: نوشتن فرآیندی است که با تمرین مداوم بهبود می‌یابد.

17

یک گام خلاقانه: در ذهنتان یک شخصیت خیالی بسازید. کسی که بتوانید با او حرف بزنید و کار کنید. برای شروع از خودتان و شیوهٔ زندگی‌تان با او صحبت کنید. بعد از سه چهار روز اجازه دهید تا او با شما حرف بزند.

در همین رابطه:

یک شخصیت بسازید

18

آغاز نویسنده شدن شما زمانی است که استعدادهای نهفتۀ خودتان را بشناسید.

در همین رابطه:

تست استعداد نویسندگی

استعدادیابی نویسندگی | تست آنلاین استعداد نویسندگی و تولید محتوا

دلم می‌خواهد نویسندهٔ مشهوری شوم اما اشکال کار این است که هر چند وقت یک‌بار مجبورم چیزی بنویسم!
-کن کیسی

19

بلندپروازی‌ها و حرف‌هایتان راه به جایی نمی‌برد، ویژگی منحصربه‌فرد شما تنها زمانی آشکار خواهد شد که بنویسید و عقایدتان را به‌عنوان یک نویسنده مطرح کنید.

20

خواندن دربارۀ نوشتن را جدی بگیرید، هر نوشته‌ای را که مربوط نوشتن است ببلعید!

آشنایی با برخی کتاب‌های نویسندگی:

کتابخانه مدرسه نویسندگی 

فهرست کتاب های آموزش نویسندگی

21

یک گام خلاقانه: داستانی کوتاه شامل هزار و پانصد تا دو هزار کلمه بنویسید، دربارهٔ شخصیتی که در تکاپوی یادگیری نویسندگی خلاق است.

22

نویسندگی خلاق هنر است، هنری که ما را وادار می‌کند تا مهارت‌ها و توانایی‌هایمان را گسترش دهیم، گاهی نیز سبب می‌شود در مسیر حرکتمان تغییر ایجاد کنیم.

23

همین حالا نویسندگی خلاق را آغاز کنید، حتی اگر این مطلب را توی مترو یا اتوبوس می‌خوانید؛ یکی از افرادی را که می‌بینید، با جزئیات توصیف کنید.

با نگاهی به کتاب نویسندگی خلاق|نیل نیکسون

تصاویر این پست از کتاب«قدرت نوشتن» نقل شده‌اند.

+

توضیح:

متن زیر بخشی از گفت‌وگویی با زنده‌یاد شهروز رشید، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبی در مورد نویسندگی خلاق است. حس کردم نقل این حرف‌ها می‌تواند دربارۀ فلسفۀ نویسندگی خلاق روشنگر باشد:

-آقای شهروز رشید منظور از نوشتن خلاق چیست؟ مگر هر نوشتۀ ادبی مثل شعر و رمان، خلاق نیست؟

+چرا طبیعی است که نوشتۀ ادبی در اصطلاح خلاق است و اینکه چرا در این مفهوم بر خلاقیت تأکید شده را با نگاهی به تاریخچه آن بهتر درک می‌کنیم.
مفهوم Creative writing در آمریکا زمانی شکل گرفت که بحث تعریف نوینی از آموزش، رابطه و در کل دموکراسی مطرح شد. پراگماتیست‌هایی مانند جان‌ دیویی در بحث‌های خود دربارۀ دموکراسی به این جنبه‌ها نیز پرداختند و به این ترتیب این مفاهیم آرام آرام شکل گرفتند.
مسأله این است که چقدر خلاقیت را می‌توان آموزش داد، یا اینکه در واقع چقدر آموزش‌پذیر است؛ یا در کل یک دستاورد بشری و یک توانایی انسانی را چگونه می‌توان آموزش داد؟
دموکراسی فقط شکلی از حکومت نیست. بلکه نوعی زیست هست. اینکه انسان‌ها چطور به‌صورت دموکراتیک کنار هم زندگی ‌کنند.
در این نوع از زندگی است که نویسندگی به‌سان یک تکنیک فرهنگی یا رسانه فرهنگی مطرح می‌شود. اینکه چطور مردم آن جامعه در این خلاقیت مشارکت داشته باشند.

-شما دوره‌هایی هم برای نوشتن خلاق داشتید. آموزش فنون نوشتن خلاق تا چه حد می‌تواند به پرورش نوشتن خلاق کمک کند؟

+در نوشتن، تکنیک نقش مهمی را بازی می‌کند. این موضوع را خیلی‌ها گفتند که نوشتن نود درصد تکنیک، شگرد و فن و فنون هست؛ ده درصد رمز و راز.
آن نود درصد را می‌شود یاد گرفت و آموزش داد. دستاوردهای ادبی را مورد مطالعه قرار داد و به جمع‌بندی رسید. کتاب درسی درست کرد. ولی مسأله سر آن ده درصد است، که سهم فرد است. فردیت و تجربیات انسان تعیین‌کننده آن است. اینجاست که خلاقیت را از نوشتن جدا نمی‌کنیم.
اما چگونه می‌شود این تکنیک‌ها را به‌طور خلاق آموزش داد؟ هر کسی که می‌نویسد باید خودش، رابطه‌اش را با تکنیک‌ها روشن کند. ببیند که چه تکنیک‌هایی برایش راهبردی است.
تکنیکی که خیلی در ایران در مورد آن صحبت می‌شود، تکنیک سیال ذهن یا مونولوگ درونی است. این با جیمز جویس بیشتر مشهور شده. اما این به این معنا نبوده که نویسندگان بعدی حتما باید به عنوان یک تکنیک برتر از آن استفاده کنند.
جویس یک کارهایی را می‌خواست انجام دهد و نیاز به این تکنیک داشت و در جریان کارش آن را پرورش داد. نویسندگان دیگر هم با این تکنیک آشنایی داشتند اما زیاد به کارشان نمی‌آمد. تجربه‌شان چیز دیگری می‌طلبید.
آنچه که در آموزش نویسندگی خلاق مهم است راهنمایی کردن نویسنده تازه‌کار به این است که خودش را در جریان نوشتن پیدا کند. ببیند که چه تکنیک‌هایی به انتقال تجربه فرد کمک می‌کند. وگرنه می‌شود از طریق کتاب‌ها و یا یک برنامه رادیویی تکنیک را به مخاطب منتقل کرد. چرا که این تکنیک‌ها نامحدود نیستند. اما چون انسان‌ها وارد این عرصه می‌شوند، این شگردها چهره‌های نامحدودی به خود می‌گیرند. چون قرار است از طریق تجربه فردی به اجرا در بیاید.
مسأله زمان در ادبیات قرن بیستم یک مسأله مرکزی است. جویس یک جوری با آن برخورد می‌کند. ویرجینیا وولف به شکلی دیگر، مارکز هم با همین مسأله درگیر است و شناور در اقیانوس زمان. لیکن لزوماً از تکنیک‌های زمان آن‌ها بهره‌مند نمی‌شود، بلکه با توجه به محیطی که زندگی می‌کند. تجربه فردی‌اش آن را پیدا می‌کند.
این مفهوم همواره از طریق معلمان و مولفان این گرایش تأکید شده که مدرس در واقع حکم یک راهنماست. باید راهنمایی کند تا نویسنده تازه‌کار تجربه خود را پیدا کند. متوجه خودش و تجربیات خودش بشود و ببیند که یک تکنیک را چگونه به کار ببندد یا متوجه شود که نیاز به تکنیک خاصی دارد. آن‌جا هست که نیاز به خلاقیت تعریف می‌شود.
خلاقیت در این عرصه مطرح می‌شود. اینکه خلاقیتی که در وجود هر انسانی نهفته است را چگونه باید بیدار کرد و چطور بستر و زمینه برای اجرای آن ایجاد کرد؟
اما آیا نهایتاً این روش به ایجاد و آفرینش نویسندگان بزرگی می‌انجامد یا نه؟ نمی‌شود مهندس روح انسان‌ها شد؛ اما می‌شود که انسان‌ها را راهنمایی کرد و به آن‌ها راه نشان داد تا خودشان راهشان را پیدا کنند.
طبیعتاً نویسندگانی خاصه در آمریکا که بسیار مطرح شدند، دوره‌های آموزشی نویسندگی خلاق را دیدند. اما در ایران قضیه به گونه‌ای دیگر مطرح شده است.
نخستین کسی‌که در ایران در این کلاس‌ها شرکت کرده، خانم سیمین دانشور است. ایشان برای آموزش زیبایی‌شناسی در آمریکا ثبت‌نام کرد و دو سال دوره آموزشی دید. معلمان ایشان نویسندگان برجسته‌ای بودند و می‌بینیم که چه تاثیری روی ایشان گذاشتند. اما مسأله این است که این آموزش‌ها در ایران مطرح نشد.
کسانی هم بودند و مطرح کردند که می‌شود آموزش را همگانی کرد. جاهای مختلفی این موضوع تجربه شده است.
وقتی در نیکاراگوئه انقلاب شد، شاعران و نویسندگان که با این فنون آشنا بودند، برای کارگران و دهقانان هم کلاس آموزشی گذاشتند. قرار نبود آن کارگران و دهقانان نویسنده شوند. اما می‌توانستند مسائل مربوط به تجربیاتشان را خودشان بیان کنند. وقتی خودشان بیان کنند متوجه می‌شوند که چه چیزهایی را نمی‌توانند بیان کنند.
از این منظر که نگاه کنیم برای جامعه ما بسیار لازم است. کاری که من انجام دادم این است که این‌ آموزش‌ها را مدون کنم. کتاب درسی شکل دهم.
مقداری کار ترجمه انجام دادیم. سعی کردم نشریه درست کنم. اینکه خلاقیت آدم‌ها بارور شود. اینکه در انتها چه نتایجی حاصل می‌شود، به نظرم حتما سودمند خواهد بود. بالاخره انسان‌ها به نوشتن اعتماد پیدا می‌کنند و زیاد هم ایراد ندارد که بد بنویسند یا اینکه زیاد دستاورد درخشانی تولید نکنند.
به هر حال مشارکت بسیار مهم هست. حرکت کردن به این سمت و سو که من یک آدم مثل دیگران اما متفاوت هستم. باید زبان متفاوت پیدا کنم. (+)

+

توضیح: جستار زیر را من در یکی از پرسه‌های اتفاقی‌ام در اینترنت دیدم و آن‌قدر برایم جذاب بود که حیفم آمد به انتهای این مطلب اضافه نشود. این متن بار اول در مجلۀ هنگام چاپ شده و سپس سایت راهک آن‌را بازنشر کرده است.

در آمریکا نویسنده را چگونه پرورش می‌دهند؟ 

نوشتۀ مژگان قاضی راد
مجله هنگام، شماره 3

جان گاردنر، استاد مسلم نویسندگی خلاق در کتاب “هنر داستان“* می نویسد: «هر نویسنده ای که خودش را از آموزش محروم کند، هرگز نمی تواند اثر هنریِ زیبا و ماندگار خلق کند.»

مدت ها در این اندیشه بودم که چطور می توانم الفبای ضروری نوشتن را یاد بگیرم. هرچند از نوجوانی دستی بر قلم داشتم اما می دانستم که ذوق و حس نوشتن گرچه شرط لازم برای نویسندگی است، اما برای نویسنده حرفه ای شدن هرگز کافی نخواهد بود. باید از جایی شروع می کردم وخودم را آموزش می دادم. تحقیق و جستجو را آغاز کردم و نخستین قدمی که به نظرم رسید بردارم، شرکت در بزرگترین کنفرانس نویسندگان آمریکا بود. کنفرانس نویسندگان آمریکا** هر ساله در یک شهر بزرگ آمریکا، با حضور هزاران نویسنده، ویراستار، ناشران کوچک و بزرگ، دانشجوها و استادان ادبیات دانشگاه‌های مختلف برگزار می‌شود و هزاران سخنرانی درباره نویسندگی و ادبیات آمریکا و جهان در آن ارائه می شود. من اولین بار، سه سال پیش، در این کنفرانس که در ایالت مینه‌سوتای آمریکا برگزار می‌شد شرکت کردم.

یادم می‌آید آن روزها مثل آدم‌های گیج و گنگ به ازدحام نویسندگان و ناشران و ویراستاران نگاه می‌کردم. همه چیز برایم تازه بود و مطمئن نبودم که جای درستی را برای آغاز انتخاب کرده‌ام. هیچ‌کس را نمی‌شناختم و حتی نمی‌دانستم از میان هزاران موضوع ادبی مختلفی که در صدها پانل و سخنرانی در چند روز پشت سرهم برگزار می‌شد، کدام را انتخاب کنم. همه موضوعات برایم جالب بودند ولی نه وقتش را داشتم و نه امکانش را که به همه آن‌ها گوش فرا دهم. در نهایت، از بین عنوان‌هایی که دوست داشتم، دور چند پانل و سخنرانی را در دفترچه موضوعی کنفرانس خط کشیدم و در آن‌ها شرکت کردم.

روز دوم یا سوم بود که گرداننده یکی از پانل‌ها از حضار پرسید: آیا ام.اف.ای*** دارید یا نه؟ نیمی از حاضران دست بلند کردند و نیمی دیگر – که من هم از جمله آن‌ها بودم – در سکوت به نیمه دیگر نگاه کردند. از آقایی که بغل دستم نشسته بود پرسیدم ام.اف.ای مخفف چیست و او با خنده گفت: “فوق لیسانس هنرهای زیبا در رشته نویسندگی خلاق.” آنجا بود که برای اولین‌بار این واژه را شنیدم و فهمیدم بیشتر نویسندگان موفقِ امروز آمریکا فارغ‌التحصیلان این رشته هستند.

روز آخر کنفرانس در پانلی شرکت کردم که دانشگاه آیووا گرداننده آن بود. برنامه نویسندگی دانشگاه آیووا یکی از بهترین برنامه‌های نویسندگی آمریکاست و بسیاری از نویسندگانی که در آن برنامه تدریس می‌کنند جایزه‌های معتبر ادبی آمریکایی و بین‌المللی برده‌اند. پانل که تمام شد، جلو رفتم و از مدیر برنامه درباره برنامه ام.اف.ای آن دانشگاه پرسیدم. او نگاهی به سر و بالای من انداخت و پرسید: «اهل کجایی؟» گفتم ایرانی‌ام، نویسنده داستان کوتاه‌ام و مشتاق نویسنده حرفه‌ای شدن. گفت اگر می‌خواهی نویسنده موفق حرفه‌ای شوی باید رنج ام.اف.ای را به جان بخری و در دانشگاه برای نویسندگی درس بخوانی، بنویسی و ویرایش کنی، دوباره بنویسی و نوشته‌هایت را در بوته نقد بگذاری تا روش درست نوشتن را یاد بگیری. در ادامه صحبت‌هایش پرسید: «چرا به آیووا نمی‌آیی؟» خندیدم و گفتم چشم. اگر امکانش را داشتم، حتما برای برنامه شما درخواست پذیرش می‌فرستم.

اما واقعیت این بود که من پزشک متخصص نوزادان بودم و تمام وقت کار می‌کردم. هرگز این امکان برایم وجود نداشت دوسال کار و معاش خودم و بچه‌هایم را تعطیل کنم و برای شرکت در یک برنامه نویسندگی از واشنگتن به آیووا بروم. در اینترنت به سایت برنامه مشهور آیووا نگاهی انداختم و درباره شرایط پذیرفته‌شدن در رشته نویسندگی خلاق جستجو کردم. حسرت خوردم که چرا نمی‌توانم در آن برنامه به خاطر دوری راه و محدودیت‌های زندگی شرکت کنم. اما تصمیم گرفتم داستان‌هایم را خودم ترجمه کنم و پورتوفولیویی از مجموعه نوشته‌هایم درست کنم. در سایت دانشگاه‌های دیگر آمریکا که برنامه فوق‌ لیسانس نویسندگی خلاق داشتند به تحقیق و جستجو پرداختم تا بالاخره بعد از چند ماه، برنامه ام.اف.ای. دانشگاه نیوهمپ‌شایر جنوبی را پیدا کردم. خوبی این برنامه این بود که الزام به زندگی دائم در محوطه دانشگاه نداشتم و می‌توانستم کلاس‌هایم را فشرده و در یک زمان کوتاه بردارم. نوشته‌هایم را که شامل کارهای داستانی و غیرداستانی می‌شد به همراه دو توصیه‌نامه از کسانی که مرا می‌شناختند و مدارک تحصیلی گذشته‌ام که دانشنامه پزشکی و تخصصی کودکان و نوزادان می‌شد برای مدیر برنامه فرستادم. دستیار برنامه – بعد از خواندن نمونه کارهایم – با من مصاحبه تلفنی انجام داد و دو هفته بعد از مصاحبه رسماً مرا به عنوان دانشجوی نویسندگی خلاق پذیرفتند.

روزهای اول از خوشی در پوست خودم نمی‌گنجیدم. بالاخره روزنی به دنیای وحشت‌آور و مهیب نویسندگان آمریکا پیدا کرده بودم. اما هر روز که می‌گذشت اضطرابم بیشتر می‌شد چرا که نمی‌دانستم در محیط کاملاً آمریکایی با دانشجوهایی که زبان مادری‌شان انگلیسی بود چگونه می‌توانستم رقابت کنم و در میان آن‌ها دوام بیاورم.

هفته اولِ هر ترم – در میان کوهستان

در میانِ آتش بیم و امید، در ژانویه 2016، کلاس‌هایم را شروع کردم. دانشگاه برای برنامه نویسندگی خلاق، قرارگاهی کوهستانی در میان کوه‌های سفیدپوش شمال نیوهمپ‌شایر اجاره کرده بود تا کلاس‌های فشرده اول ترم در مدت یک هفته از صبح تا شب در آن مکان به دانشجویان ارائه شود. چهار ترم، در ابتدای هر ترم باید به شهر منچستر در ایالت نیوهمپ‌شایر می‌رفتم و از آنجا با اتوبوس مسیر دوساعته تا قرارگاه کوهستانی را طی می‌کردم. در هوای سرد و برفی، اتوبوس از کنار کاج‌های پوشیده از برف گذشت و در سکوت سفید کوهستان، کنار یک قرارگاه قدیمی ما را پیاده کرد. نیم روز اول به مستقر شدن دانشجویان و آشنایی بین آنها گذشت. همان روز برای هر دانشجو استاد راهنمایی انتخاب می‌شد که در تمام مدت ترم با دانشجو به صورت یک به یک کار کند. ترم اول استاد راهنمایم را مدیر برنامه انتخاب کرد و من در طول یک هفته‌ای که در آن قرارگاه کوهستانی بودم دو جلسه رسمی با او داشتم. در جلسه اول با استاد راهنمایم و کارهایش آشنا شدم و او هم از زندگی و سابقه کاری من پرسید. در جلسه دوم باید ده کتابی را که تا پایان ترم می‌خواندم و بر روی هرکدام نقد می‌نوشتم تعیین می‌کردم. با استادم از پروژه‌ای که در نظر داشتم (داستان بلندی که می‌خواستم بنویسم) صحبت کردم و برایش گفتم چه می‌خواهم بنویسم. او برایم توضیح داد که داستان من در رده رمان نوباوگی (بیلدینگرومان)**** قرار می‌گیرد و توصیه‌اش این بود که ده کتابی را که می خواهم بخوانم از دسته مموآرها و داستان‌های دوران رشد نوجوانی انتخاب کنم.

در مدت یک هفته‌ای که در قرارگاه کوهستانی مستقر بودیم، بعد از دیدار کوتاه هر روزه با مدیر برنامه، همه دانشجوها در “کارگاه نقد” شرکت می‌کردند. شرط شرکت در کارگاه نقد هم از قبل معلوم بود. دانشجویان موظف بودند یک ماه قبل از شروع کارگاه، بیست صفحه نثر ویرایش شده و آماده از کارشان را برای منشی برنامه بفرستند. کار می‌توانست داستان کوتاه، بخشی قابل فهم از داستان بلند یا رمان، جستار شخصی یا بخشی از کار بلند غیرداستانی باشد. برای هر دانشجو یک کارگاه نقد انتخاب می‌شد و دانشجو موظف بود قبل از شرکت در کارگاه، کار بقیه دانشجویان گروهش را – که معمولاً نه تا ده نفر بودند – بخواند و روی نوشته دیگران یک صفحه مدون نقد بنویسد. منشی برنامه برای همه ما راهنمایی فرستاد که نقد سازنده باید به چه شکلی انجام شود و شامل چه مطالبی باشد. دو استاد از اساتید دانشگاه هر کارگاه نقد را رهبری می‌کردند و ضمن آنکه در مدت کارگاه، نوشته دانشجو را صفحه به صفحه بررسی می‌کردند، در پایانِ نقد شفاهی هر دانشجو، نقد مدون کتبی‌شان را به دانشجو می‌دادند. دیگر دانشجوها هم موظف بودند نقد خود را در پایان کارگاه به دانشجویی که کارش نقد شده بود بدهند. به این ترتیب هر دانشجو با دو نقد از استادان و نه نقد از دیگر دانشجویان، کارگاه را تمام می‌کرد.

نکته مهمی که جا دارد اینجا تاکید کنم این است که در اولین جلسه رسمی برای دانشجویان جدید، به همه ما یادآوری شد هدف از برنامه نویسندگی خلاق، پرورش فرد فردِ دانشجویان است و به هیچ وجه رقابتی میان دانشجویان نیست. مدیر برنامه تاکید کرد هیچ کسی با دیگری مقایسه نمی‌شود و دانشجویان باید برای نوشته‌های یکدیگر کمال احترام را قائل باشند. نوشتن هر نوشته‌ای – به گفته او – زمان‌بر و دشوار است و ما به عنوان نویسنده، همانگونه که برای کار خودمان ارزش قائلیم و رنج نوشتن را به جان می‌خریم، باید به خاطر داشته باشیم همکلاسی‌هایمان هم همین رنج را کشیده‌اند، پس نقد را به گونه‌ای بنویسیم که به نویسنده در بهتر کردن نوشته‌اش کمک کند. نه تمجید باشد، نه تحقیر و نه توهین.

در تمام مدت زمانی که کار دانشجویی نقد می‌شد، او باید به اصطلاح رایجِ میان استادان “در جعبه” قرار می‌گرفت. به این معنی که به هیچ‌وجه اجازه نداشت از کارش دفاع کند. باید سکوت می‌کرد و به نقد بقیه گوش می‌داد. باور اصلی این بود که نوشته باید خودروشنگر باشد و نیازی نباشد نویسنده درباره نوشته توضیح ارائه کند. این مَنش شاید انجامش برای بسیاری از نویسندگان، به خاطر حساسیت و تعصبی که روی کارشان دارند، دشوار و ناممکن باشد.

بعد از کارگاه نقد، کلاس‌های مختلف برای دانشجویان هر ترم ارائه می‌شد. کلاس‌هایی با موضوعات مختلف از ابتدایی‌ترین اصول نویسندگی مثل نوشتن مکالمه، تحقیق برای نوشتن داستان تا کلاس‌های سطح بالاتر برای دانشجویان ترم آخر مثل ترکیب جملات، موسیقی کلمات، تم اصلی داستان و ویرایش بعد از تمام کردن داستان.

شب‌ها قبل از شام، دانشجویان تشویق می‌شدند بخش کوتاهی از نوشته‌هایشان را در برنامه “میکروفنِ باز” بخوانند. به گفته مدیر برنامه، خواندن از روی کتاب، جزء جدایی‌ناپذیر زندگی نویسنده است و همه نویسندگان حرفه‌ای باید خواندن بخشی از کارشان را در برابر همگان تمرین کنند. ترم اول برای من بسیار دشوار بود متنی را که نوشته بودم بخوانم. نمی‌دانستم با چه واکنشی از جانب استادان و بقیه دانشجویان روبرو می شوم. اما انتخاب نوشته و خواندنش برای همه بی‌شک تمرین بسیار خوبی برای کسب اعتماد به نوشته‌هایم بود.

آخرین برنامه هرروز، گوش‌سپردن به داستان‌ها و نوشته‌های انتخابی استادان بود. آن‌ها که پله‌ها از ما جلوتر بودند و سرد و گرم نویسندگی را سال‌ها چشیده بودند. این بخش از برنامه هر روزه برای من بسیار تازگی داشت از آن رو که برای اول بار می‌دیدم چگونه نویسندگان قوی آمریکایی حاضر بودند نوشته‌های شجاعانه و بی‌پرده‌شان را در برابر همگان بخوانند، عقایدشان را آزادانه و آشکارا مطرح کنند و به سوال‌های گاهی نه چندان دوستانه حضار جواب منطقی بدهند.

هر ترم، در طول مدت اقامت دانشجویان در قرارگاه کوهستانی، چند نویسنده برجسته، ویراستار یا وکیل و کارگزار نویسنده زبردست دعوت می‌شدند و مهمان افتخاری برنامه بودند. این مهمانان از تازه‌های نشر و اتفاقاتی که در جهان نشر آمریکا می‌افتد اطلاعات مفیدی به ما ارائه می‌کردند.

درپایان یک هفته اقامت، هر دانشجو موظف بود در دوصفحه کامل، تأملات و برداشت‌هایش را از هفته آغازین ترم برای مدیر برنامه بفرستد. این یادداشت‌ها در برنامه ترم آینده تاثیر فراوانی داشت. اگر اکثریت دانشجویان به طور مثال از نویسنده‌ای یا ویراستار مهمانی خوششان نمی‌آمد یا نقد جدی بر کار استادی داشتند، حتما در دعوت دوباره آن نویسنده یا کار آن استاد بازنگری انجام می‌شد.

پنج ماه کار یک به یک با استاد راهنما

از روزی که از دامنه کوهستان‌های شمالی نیوهمپ‌شایر پایین می‌آمدیم، کار جدی نویسندگی آغاز می‌شد. هر دانشجو موظف بود هر پنج هفته، سی‌صفحه نوشته تازه برای استاد راهنمایش بفرستد. یک هفته بعد از هر مهلتِ تحویل، استاد راهنما استنباط کلی‌اش درباره آن سی صفحه و ویرایش سطر به سطر آن را برای دانشجو می‌فرستاد. در کنار ارتباط نوشتاری، در طول مدت این پنج ماه، استاد راهنما با اسکایپ یا تلفنی با دانشجو ارتباطش را حفظ می‌کرد و مطمئن می‌شد که دانشجو می‌تواند سر مهلت تحویل، نوشته‌هایش را تمام کند. اگر مشکل جدی پیش می‌آمد، مدیر و منشی برنامه در رفع مشکل کمک می‌کردند. نقدِ روی کتاب‌هایی که می‌خواندیم باید به شکل “جستار نقادانه” به همراه نوشته اصلی ارائه می‌شد و استاد راهنما در بسته‌ای که برای دانشجو پس می‌فرستاد درباره روش تحلیلِ منطقی ِ نقد نظر می‌داد. من در مدت دوسالی که دانشجوی نویسندگی خلاق بودم با سه استاد راهنما کار کردم (دو ترم آخر استاد راهنمایم به درخواست خودم یک نفر بود) و در پایان دوسال توانستم مموآری را که سال‌ها امید نوشتنش را داشتم به روی کاغذ بیاورم. بنا به نوع پروژه‌ای که هر دانشجو انتخاب می‌کرد، حجم کار دانشجو می‌توانست متفاوت باشد. بعضی که مجموعه داستان کوتاه می‌نوشتند روی ویرایش چندباره داستان‌هایشان کار می‌کردند و در نهایت کاری حدود 60،000 تا 75،000 کلمه ارائه می‌کردند. کسانی که داستان بلند یا مموآر می‌نوشتند کاری حدود 75،000 تا 100،000 ارائه می‌کردند که البته شاید به اندازه‌ کار کوتاه‌تر فرصت ویرایش نمی‌یافت.

آخر هر ترم، بسته به میزان کار دانشجو، استاد راهنما درباره امکان ارتقاء به ترم بعدی نظرش را اعلام می‌کرد و ترم آخر، دو استاد به شکل جداگانه پایان‌نامه دانشجو را می‌خواندند و نظرشان را درباره کیفیت پایان‌نامه و مقبولیت آن اعلام می‌کردند.

درسی برای همه زندگی

دوره فوق لیسانس نویسندگی خلاق را من در ژانویه 2018 تمام کردم. وقتی اکنون خودم را در برابر دو سالِ پیش خودم می‌نهم، روانی قلمم، شکل بستن صحنه‌ها و پروردن شخصیت‌ها را در نوشته‌هایم با گذشته غیر قابل مقایسه می‌یابم. بعد از دو سال کار فشرده و طاقت‌فرسا می‌توانم با اطمینان بگویم آنچه نویسنده را نویسنده می‌کند استمرارِ در خواندن و نوشتن است. به قول استفان کینگ، نویسنده بزرگ آمریکایی، «اگر نویسنده‌ای فرصتی برای خواندن نداشته باشد، حتما فرصت و وسیله‌ای برای نوشتن نخواهد داشت. به همین سادگی!» نوشتن و خواندن دو بال پرواز نویسنده‌اند که بی‌گمان بدون یکی، نوشتن تنها خیالی خوش خواهد ماند. اینکه در سال دو تا کتاب بخوانیم یا یک داستان ده هزار کلمه‌ای بنویسیم و بخواهیم گوش دنیا را با نوشتن این ده هزار کلمه پر کنیم، خودمان را و وقت و انرژی‌مان را به باد فنا داده‌ایم. در سختی نوشتنِ هر روز، ویراستن و خواندن بسیار است که نثر پخته می‌شود و سبکِ نویسنده شکل می‌گیرد. اگر اهمیت آنچه در این دو سال آموخته‌ام را در یک کفه ترازو بگذارم، در کفه دیگرش حتما نوشتنِ مدام قرار می‌گیرد.

آخرین و شاید مهم‌ترین درسی که از صدها ساعت درس، از نویسندگان معتبر آمریکایی فراگرفتم این باشد که نوشتن و انتشار کتاب، پروسه‌ای بسیار کند، دردناک و ناامیدکننده است. سال‌ها طول می‌کشد که نویسنده‌ای داستانی درخورِ انتشار بنویسد و سال‌های دیگری هم طول می‌کشد تا همان نوشته را به شکل کتاب به بازار عرضه کند. آنچه در این میان شاید از خودِ نوشتن سخت‌تر باشد، صبوری و سکوت، در این سال‌های به ظاهر بی‌ثمر است. آن‌هایی که این راهِ تاریک را با پشتکار و ایمان طی کرده‌اند می‌دانند برای چیدنِ میوه از درخت نویسندگی، تنها زمان است که به کار نویسنده می‌آید.

———————————————

* The Art of Fiction – Notes on Craft for Young Writers – John Gardner

** AWP Conference – Association of Writers and Writing Programs Conference

***(M.F.A – Masters of Fine Arts (in creative writing

**** Bildungsroman

 

چند پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: مدرسه نویسندگی | نقشه راه نویسندگی | تولید محتوا | کپی رایتینگ | معرفی کتابشعر | ویرایش و ویراستاری | کلاس‌ها و دوره‌ها | دانلود رایگان کتاب نویسندگی آنلاین 
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

42 پاسخ

  1. سلام
    خیلی ممنون از مطالب عالی تون.
    من نوشته های وبلاگ ها و وبسایت های لاتین رو که در مورد creating writing خوندم، کمی گیج شدم، این بود که می خواستم از افراد با تجربه مثل شما کمک بگیرم.
    مثلا نوشته بود نویسندگی خلاق هدفش آموزش نیست سرگرمیه، و اینکه تخیلی و غیرواقعیه، ولی در انواع نویسندگی خلاق تجربه ها و خاطرات هم بود.
    خب تجربه ها که میشن واقعی و احتمالا لابه لاش یه درسی هم به مخاطب می ده.
    ممنون میشم راهنماییم کنین.

  2. سلام، عالی و آموزنده بود، نکته ی خوب و مهمی که داشت این بود که خواندن و نوشتن دو دوستِ جدایی ناپذیرن و ما برای بهتر نوشتن باید بیشتر بخوانیم و بدانیم😊

  3. با عرض سلام وارادت
    جناب کلانتری عزیز اگه میشه لطف کنید وتوی سایتتون در مورد فرم های داستان نویسی هم مطلب بزارید ممنون میشم
    با‌تشکر عبدی

    1. درود علیرضا جان
      هست. زیاد هم هست. فقط باید بین هزار و اندی مطالب اون مطالب رو هم پیدا کتید.

  4. سلام وقتتون بخیر
    رشته دانشگاهی نویسندگی خلاق با ادبیات داستانی چه فرقی دارن؟

  5. سلام وقت بخیر 🙏.
    سپاسگزارم از ارائه مطالب عالی ،زیبا،با اهمیت و دلنشین، که امیدم را و استارت همتم را چند برابر کرد، برایتان شادی وسلامتی و موفقیت روز افزون را از صمیم قلب از خداوند خواستارم.
    با تشکر: راضیه موسائی

    1. سلام خانم موسائی نازنین
      از مهر شما بی‌نهایت سپاسگزارم.
      براتون بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم.

  6. سلام.
    من یه نویسنده خلاقم.
    من الان هفده سالمه و کنکوری چهارصدویک هستم.من از بچگیم عاشق داستانههای خلاقانه و فانتزی بودم.تقریبا هر روز کتاب می خوندم و کارتون می دیدم.پس از پند سال تمرین تصمیم گرفتم یه کتاب درباره پرنسس ها و دنیای پریان بنویسم.اونموقع من دوازده سالم بود.داستانم رو نوشتم و توی پونزده سالگیم چاپ شد و خداروشکر خوب فروش کرد.بعدش من مشتاقتر شدم و تصمیم گرفتم یه داستان فوق تخیلی و ترسناک بنویسم که اسمشو «راهی به سوی قلعه های شیطانی» گذاشتم.یکی از مغازه های محلمون قبئل کرد که کتاب چاپ شده رو برای پخش و فروش به تهران بفرسته.ایشون خیلی زحمت کشیدن اما امروز فهمیدیم که طی یه سالی که کتابهای من تو تهران بوده اصلا فروش نرفته و همشو دست نخورده پس فرستادن.
    الان به شدت احساس ناامیدی می کنم.جدی جدی می خوام نویسندگی رو کنار بزارم و برای همیشه فراموشش کنم.

  7. سلام.
    سلام استاد وقتی مقاله شما رو می‌خوندم. ذوق زده شدم و چشمام میدرخشید.امیدوارم منم روزی آنقدر خوب بنویسم…

    1. خوشحالم که چنین حسی دارید.
      قطعاً می‌تونید بسیار زیبا بنویسید.
      امیدوارم خوش بدرخشید.

  8. سلام و خسته نباشید من چطور می تونم در کلاسهای شما ثبت نام کنم ممکنه بامن تماس بگیرید

  9. استاااااااااادددددد وبلاگ من diana83.blogfa.com رو دنبال کنید لطفااااااا همچنین شما دوستان اهل قلم .مرسییییبیی.دیانا فرخی هستم استاد از اعضای نویسندگی خلاق آذرماه

  10. سلام استاد عزیز
    وقت شما به خیر
    میشه لطفا منو راهنمایی کنید که چطور میتونم توی کلاسهاتون شرکت کنم؟
    من درخواست دادم برای مصاحبه اما هنوز تماس نگرفتن یا ایمیلی ندادن بهم.

  11. وقتی این مطلب تون خوندم، کلی انرژی گرفتم. داشتم فکر می‌کردم میشه منم یک روزی تو همچین دانشکده و دانشگاهی درس نویسندگی رو تجربه کنم. هر چند می دونم آدم هر جا باشه می تون چیزی رو که دوست داره یاد بگیره، زمان و مکان بی معنی! به نظرم لذت بخش بوده. طبق گفته شما آقای کلانتری و این شخصی که داستان نویسنده شدن شون رو روایت کرده بودند. فقط بایستی خواند خواند خواند و در ادامه نوشت نوشت نوشت . واقع ممنونم ازتون خیلی مطلب قشنگی بود.

    1. سلام فرزانه خانم عزیز
      سپاس از مهر شما.
      امیدوارم که در مسیر خوندن و نوشتن به بهترین شکل ممکن پیش برید.

      1. ممنونم استاد
        بابت پاسخگویی خوب شما.
        با اینکه کلی کار دارید برای همه چیز بخصوص پاسخ دادن به نظرات ما وقت میذارید. خیلی ارزشمند.
        بابت دعای قشنگ تونم خیلی ممنونم.
        با تمام قوا پیش میرم 🙂

  12. با عرض سلام
    شما که همه کارهاتون عالیه یک لطفی می کنید وقتی تو کانال کتاب معرفی می کنید تو وویس هاتون بگید که از کجا می شه کتاب ها رو تهیه کرد چون خیلی از این کتابها تو کتاب فروشی های اینجا موجود نیست.

  13. سلام. امیدوارم حالتون خوب باشه.
    منم یه شخصیت خیالی توی ذهنم دارم.
    گاهی حرف هاشو به عنوان یه دوست می نویسم.
    گاهی هم با هم دعوامون میشه.
    یکم سختگیره. ولی بهم انگیزه میده.
    بعد قسمتی از حرف هاشو همینجا
    می نویسم : )

  14. با سلام خدمت شاهین عزیز که همیشه الهام بخش نوشتن است
    بعد از خواندن این مطلب بسیار ارزشمند
    جسارت کردم و خواستم از روی ادب نظری بگذارم
    مطلب من در مورد مکمل بودن تفکر خلاقانه و تفکر نقادانه است .
    ——————————————-
    ( 1 ) خیابان های شهر استثناء در این ساعت خلوت است
    و همه چراغ های چهارراه ها را هم سبز کرده اند .
    پشت فرمان نشسته و با سرعت تمام حرکت می کنیم .
    یک ساعت تمام با سرعت تمام شهر را گشته و همه جا را می بینیم .
    همه خیابان ها ، پارک ها ، همه جای شهر را .

    ( 2 ) وقتی همه جا را حسابی گشتیم
    و سرعت را کم می کنیم ،
    در اولین چهارراه چراغ ، قرمز می شود
    پشت چراغ می ایستیم .
    همه جاهایی را که رفته بودیم به یاد می آوریم
    تک به تک
    همه را مرور می کنیم .

    ( 3 ) دوباره چراغ سبز می شود
    بعد از فکر کردن در مورد همه جاهایی که رفته بودیم
    دلمان می خواهد برویم پارک
    آنجا را مناسب استراحت دیده ایم .

    تفکر خلاقانه ، نوشتن خلاقانه و هر کار خلاقانه ای
    مثل رانندگی در حالت شماره ( 1 ) است .
    باید همه چراغ های ذهن را سبز کرد
    و پا را گذاشت روی پدال گاز
    و همه گزینه ها را تخته گاز دید و نوشت .
    بدون ایراد گرفتن و انتقاد کردن .
    همه گزینه ها را یادداشت کرد .
    هر چه که به فکر می رسد .
    ——————-

    تفکر نقادانه ،
    نقد نوشته مان
    و هر کار دیگر نقادانه ای مثل ایستادن در پشت چراغ قرمز است .
    در تمام مدتی که فکر ها و نوشته های مان را نقد می کنیم چراغ راهنمایی سر چهارراه ذهن مان را قرمز نگه می داریم
    و پا را روی پدال ترمز نگه می داریم .
    همه آن چیز هایی که به ذهن مان رسیده را با عینک بدبینی
    کاملا بررسی می کنیم .
    بدون هیچ ملاحظه ای ،
    همه چیز را زیر سوال می بریم .
    بسیاری از فکر ها زیر فشار سوالات نمی توانند
    طاقت بیاورند
    و از میدان به در می روند .
    شاید یکی را قبول داشته باشیم .
    و شاید هم ، همه گزینه ها از بین بروند و
    هیچ نماند .
    سوال : در این صورت چه ؟
    پاسخ پیشنهادی : خوب می توانیم برویم به مرحله چراغ سبز و دوباره تفکر خلاقانه و بعد دوباره تفکر نقادانه .
    و تا رسیدن به مناسب ترین گزینه مراحل چراغ سبز و چراغ قرمز را تکرار می کنیم .

    در نوشتن هم می توانیم تفکر چراغ سبز ،
    چراغ قرمز را امتحان کنیم
    اول تا جایی که می توانیم بنویسیم
    و بعد همه را خط بزنیم
    و بعد دوباره بنویسیم و بعد خیلی هایش را خط بزنیم
    و دوباره و دوباره
    ———————————————–
    با خودم فکر می کردم
    نفت خام که این همه ارزش دارد
    در طول مدت های زیادی زیر زمین شکل می گیرد .
    و نوشته های روزانه ای که نویسنده ها می نویسند
    مثل شکل گیری لایه به لایه نفت خام
    در لایه های زیرین شخصیت آنهاست .
    نویسنده بدون معادن نفت خام نویسنده فقیری است .
    و این نفت خام او در گذر زمان ارزش پیدا می کند .

    فکر می کردم چرا قیمت یک بشکه نفت خام مثلا 75 دلار است
    و قیمت یک بشکه بنزین سوپر هواپیما چندین برابر آن .
    به نظرم آمد بخاطر پالایشی است که در برج تقطیر پالایشگاه در 75 طبقه روی نفت خام انجام می شود .
    و نویسنده ها هم برای تولید فرآورده های ارزشمند ادبی و علمی سایر آثار
    لازم است هم ماده خام تولید کنند و هم آنها را بارها و بارها پالایش کنند .

  15. با سلام. نوشته های شما، مدتهاست به من انرژی و انگیزه نوشتن میده. البته قبل از دیدن وبلاگتون در تلگرام داشتم نوشته ها و جملات دوپینگیتونو. گاهی به شدت به جمله ای از جملاتتون نیاز دارم که قلمم زنده بمونه

    1. سلام به روی ماه شما دوست خوبم
      چقدر خوشحالم که چنین حسی دارید.
      ما آدم های خوشبختی هستیم که در طول حیاتمون لذت نوشتن رو می‌چشیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *