اول از همه:
ادبیات صرفاً رشتۀ آموزشی نیست بلکه کار است، حرفه است، پایداری و سماجت است.
…از آن زمان تا امروز، هر وقت دلسرد میشدم، یا سرخورده، در پرتگاه یأس، با سپردن جسم و روحم به کار داستانگوییام انگار روشنایی انتهای تونل را میدیدم یا آن تختهپارهای که مردِ کشتیشکسته را به ساحل میرساند.
ادبیات جبران عقبگردها و پسافتادنهایی است که زندگی واقعی بر ما تحمیل میکند.
داستان، چیزی است بیش از سرگرمی، چیزی بیش از ورزش فکری برای تیز کردن اندیشه و بیدار کردن روحیۀ نقادانه. ضرورت است، ضرورت مطلق است، برای آنکه تمدن ادامه باید و بهترین جنبههای انسانی را در ما بیافریند و ماندگار کند. (+)
بارورترین زمانها برای داستاننویسی اوقاتی بودهاند که اعتقادهای جمعی -اعم از ایمانهای مذهبی یا سیاسی و اجماعهای ایدهئولوژیک یا اجتماعی- فروریختهاند یا سرنگون شدهاند. در چنین زمانهایی که انسان عادی جای پای استوار گذشته را از دست داده و سرگشته مانده است، به داستان-یعنی به انسجام و نظم جهان داستانی-پناه میبرد. و باز هم تصادفی نیست که محکمترین، دقیقترین، پرصلابتترین، سازمانیافتهترین و منطقیترین نظمها -نظم دنیای مارکی دوساد، کافکا، پروست، جویس، داستایفسکی و تولستوی- در جوامعی پای به عرصۀ هستی میگذارند که دچار شدیدترین گسیختگی اجتماعی و نهادی و اخلاقی شدهاند. (+)
دوم از همه:
این چند جمله را یکی از بزرگترین نویسندگان معاصر جهان گفته است. نگاه ماریو بارگاس یوسا به ادبیات، نقش پررنگی در شکلگیری علاقۀ جدی من به داستان و داستانسرایی داشته است.
همه:
از گفتههای یوسا دربارۀ ادبیات نقل کردم تا برسم به سامرست موام و نقل قول جالبی که به نظرم راهنمایی مهم و ارزندهای برای یک نویسندۀ تازهکار است:
بعد از همه:
چالش صد داستان چیست؟
در چالش داستان، طی صد یا نهایتاً صد و پنجاه روز صد داستان کوتاه مینویسیم.
هدف از نوشتن صد داستان صرفاً تمرین داستانسرایی است.
برای نوشتن این داستانها هیچ نوع آمادگی یا مهارتی لازم نیست. هر چیزی که تا الآن میدانیم برای شروع کافی است.
نوشتن هیچ داستانی نباید به خاطر کمبود اطلاعات، نقص طرح داستان یا بلد نبودن تکنیک متوقف شود.
موضوع و سبک هر داستان میتواند با داستانهای دیگر متفاوت باشد.
نوشتن رمان و داستان بلند و جستار جزو این برنامه نیست. در برنامۀ صد داستان فقط داستانهای کوتاه یک الی ده صفحهای مینویسیم.
در این برنامه هیچ هراسی از انسداد ذهنمان نداریم. طی این صد روز مسلماً ذهن ما در یافتن و پرورش ایدهها مهارت بیشتری مییابد. پس لازم نیست نگران کمبود ایده باشیم.
پرداختن به بدترین و ضعیفترین ایدهها بهتر از این است که در انتظار یک ایدۀ خوب، نوشتن را تعطیل کنیم.
تأثیر گرفتن و تقلید کردن از دیگر داستانها و نویسندهها کاملاً آزاد است.
باید یک پوشۀ مشخص با عنوان صد داستان بسازیم و همۀ صد داستان را در آن ذخیره کنیم.
نوشتن روی کاغذ یا تایپ کردن با کامپیوتر، هر دو خوب است. باید بسته به امکانات و سلیقۀ خودمان عمل کنیم.
این صد داستان بنا نیست فوراً بازنویسی و ویرایش شود. ما فقط به نوشتن صد چرکنویس متعهد هستیم.
ما فقط میخواهیم به نوشتن 100 داستان کوتاه در یک بازۀ زمانی مشخص متعهد باشیم.
بعداً شاید از دل این 100 تا داستان 10 تا داستان بیرون آمد که ارزش بازنویسی داشت، آنوقت میشود آن 10 تا داستان را بعد از 100 بار بازنویسی به چاپ سپرد.
شما به پروژۀ صد داستان میپیوندید؟
برای ثبتنام در این دوره روی لینک زیر کلیک کنید:
کارگاه آنلاین صد داستان | نوشتن ۱۰۰ داستان در ۱۲۰ روز
حسن ختام:
میل به داستان در آدمی ریشهدار است
چرا که میحواهد
آنچه را که از دست داده است
دوباره از آنِ خود سازد.
مجید نفیسی
85 پاسخ
برای کلانتری که کلامش، کلان است
خواندم تند،پروژه صد داستان
ناگه تند صدبار زد قلبم نهان
آمد و گفت، برگرد زود، شد تمام
من گیج و غمگین، اوخندان شادان
گفتم امید؟ گفتا شاهین و نجات
گفتم: زین هامون کی رسم
به گلستان؟
گفتا : دستان شاهین پُر است
می بردت تا افلاک
عذر عجله ای نوشتم
بسیار زیبا و کارا .
عذر میخوام یعنی با برنامه ریزی میشه همزمان با کتابی که در حال نگارشش هستیم این پروژه رو هم انجام داد ؟؟ یا اینکه بهتره بذاریم برای وقتی که کارمون تموم شد ؟!؟
سپاس …
منظورتون صد داستانه؟
این پروژه تموم شده.
بله منظورم صد داستانه . خب من میخوام مستقل این پروژه رو انجام بدم . با توضیحاتی که دادم امکانش هست؟
بله، خیلی سادهست کل ماجرا. فقط کافیه هر روز یه داستان بنویسید.
باسلام و احترام . خیلی دوست دارم نویسنده بشوم . لطفا راهنماییم میکنید چطور چگونه اولین قدم . سپاس از پاسخگوی شما
سلام
اگر جدی و مصمم هستید وقت بذارید و این دو مطلب رو بخونید:
آموزش نویسندگی
اصول نویسندگی
سلام آقای کلانتری. من سوالی درباره زاویه دید داستان داشتم. نمیدونم چقدر جاش اینجاست؟ ولی عبارت پرسیدن عیب نیست، نپرسیدن عیب است رو الگو قرار داده و میپرسیم در نهایت :))
استادااا… میگم اینکه داستان با زاویه اول شخص شروع بشه و در نمای پایانی به علت نبود کاراکتر اول شخص به سوم شخص تغییر کنه اشتباه تلقی میشه؟
نه الی جان مشکلی نداره. داستانهایی هستن که به همین شیوه نوشته شدن.
بله مثل سقوط قسطنطنیه
سلام
ایکاش میشد یک بخش به سایت خوبتون اضافه میکردید که در اونجا ایده هایی برای داستان نویسی رو میگزاشتید که به نظر میاد برای شروع خوب باشند
برای مثال خود من به شخصه همیشه این مشکل رو داشتم که نمیتونم در ابتدا یک موضوع خوب پیدا کنم و حتما باید از یک عکس یا فیلم یا کتاب یا چیز دیگر موضوعی برای ادامه دادن پیدا کنم
و الان هم نمیدونم چیکار میتونم بکنم پس از گوشه و کنار اینترنت دنبال حتی یه عکس هستم
ولی بعدش داستان در ذهنم خود به خود ساخته میشود
سلام
سپاس از شما به خاطر پیشنهاد خوبتون
بین این هزار و چند نوشتهای که تا حالا روی سایت منتشر شده بخشی از نوشتهها به همین موضوع بستگی داره، یعنی ایدههایی برای نوشتن.
اما باز هم حتما مطالب جدیدی رو منتشر میکنم.
ضمناً روش شما برای ایدهیابی عالیه.
دفعه اول که اعلان ثبت نام در کلاس صد داستان رادیدم بااین که عاشق داستان نوشتن برای کودکان بودم بر خودم لرزیدم و گفتم تو عمرا بتونی صد داستان درصد روز بنویسی پس شرکت نکردم
اما دفعه دوم که اطلاعیه را دیدم به خودم نهیب زدم تا کی میخوای بترسی اگر ایمان داری که نویسنده بشوی باید بتونی دراین چالش شرکت کنی و موفق بشی و بطور ناباورانه ای موتور مغزم به حرکت درآمد هرچه راکه می دزدم دریک داستان جای می دادم درحال رانندگی و آشپزی ایده هایی به ذهنم می رسید درسفرو در خواب دنبال سوژه بودم و درنهایت توانستم در۱۱۰ روز ۱۰۰ داستان بنویسم. پس فهمیدم کار نشد نداره
استاد کلانتری ازشما ممنون و سپاسگزارم🙏
درود خانم شهراد نازنین
یکی از افتخارات من آشنایی با شماست.
شما فوقالعاده خوش ذوق و پرتلاش هستید.
امیدوارم همیشه خوش باشید و بدرخشید.
ممنونم استاد
شما جرات و جسارت نوشتن رادر من زنده کردید متشکرم
خوشحالم که چنین حسی دارید.
سلام در جواب شما باید بگم که قطعا عمری که به ما هدیه شده و لحظه هایی که برامون رقم خورده بینهایت ارزشمند هست پس باید آن ها را ثبت کرد.
موفق باشید
سلام استاد عزیزم، من قبلا با سایت شما آشنا شده بودم و شما رو میشناختم ولی کم کم سر زدن به سایت رو فراموش کردم و از کلی مطالب جدید بدون بهره موندم. استاد من شاید باورتون نشه، ولی من 14 سالمه. شاید خیلیا الان منو به سخره بگیرن ولی من واقعا میتونم بنویسم و چند کتاب شروع کردم به نوشتن(2 کتاب150 صفحه ای تمام شده،بقیه مونده.) استاد من ایده های جالبی به ذهنم میرسه و بیشتر تو سبک فانتزی،جنایی یا مجموع داستان های کوتاه پند آمیز می نویسم. استاد ولی وقتی شروع به نوشتن میکنم فکر میکنم که هیچ کسی اینارو نمیخونه(بعضی از افکار هم برای سن کم من هست)،برای چی باید بنویسم؟ و این نوع افکار منفی. استاد چیکار کنم؟ بله از نوشتن لذت میبرم و مورد تایید معلم های انشا،ادبیات و مدیر مدرسه هستم و با این سن تخیلی بسیار بالایی دارم ولی با این که لذت میبرم ولی افکار منفی وجود داره.
استاد یه سوال دیگه… کتاب های خودمون رو توی ورد تایپ کنیم یا دست نویس توی دفتر بنویسیم؟
لطفا جواب بدین.
با تشکر فراوان.
امیریوسف عزیز
جای تبریک داره که تو انقدر فعالی.
ضمناً اصلاً هم زود نیست برای نوشتن. تو بهترین موقع رو برای شروع نوشتن انتخاب کردی.
بدون فکر کردن به نتیجه بنویس.
به وبلاگنویسی هم فکر کنم.
پیشنهادم اینه برای پیدا کردن جواب سوالت وقت بیشتری بذاری.
فکر میکنم این نقشه راه بتونه کمکت کنه:
نقشه راه نویسندگی
برای من باز هم بنویس حتما.
سلام آقای کلانتری من برای یه نوشتن یه رمانی از شما مشورت میخوام درباره ی چهارچوب نوشتنش و موضوعش
نیکا جان
دربارۀ نوشتن رمان قبلاً این سلسله مطالب رو توی مدرسه نویسندگی منتشر کردیم:
نوشتن رمان
سلام استاد من از شرکت کنندگان دوره صد داستان هستم.خیلی برام اهمیت داره که بعد از این 100 داستان کوتاه بفمم که راه را درست رفتم و آیا این رویه را ادامه بدهم یا تغییر بدهم.این یک چالش مهمی هست برای شناخت خودم.و البته سه موضوع در داستان برای من اهمیت داره چگونگی یک پایان خوب.رویدادها و اتفاقات جذاب و نه کلیشه ای و تقویت هنر توصیف.
باز هم ممنون من همیشه از شما استاد عزیز می آموزم.
سلام مهدی عزیزم
خوشحالم که در صد داستان هستی.
فکر میکنم بعد از این 120 روز حتما به جواب این سوالات میرسی.
ممنون که از دغدغههات گفتی.
شاد و برقرار باشی.
استاد جان من ثبت نام کردم الان به امید موفقیت و پیاده کردن دقیق برنامه
زنده باد زینب عزیز
خوشحالم که در این حرکت هستید.
اولین حرکت صد داستان تا الان عالی پیش رفته.
و میدونم که حرکت دوم با وجود عزیزانی مثل شما عالیتر پیش میره.
سلام استاد عزیز از دیدن این مطلب هیجان زده شدم ممنونم که قبل از اینکه ابراز نیاز کنم راهی پیش پایم میگذارید
امشب آمده بودم تشکر کنم روزی در مطلبی گفته بودید که ” نوشته در نوشتن شکل می گیرد” من در قرنطینه شروع کردم به نوشتن ۲۰ صفحه اول چیزی شکل نگرفت فقط یک شرح ما وقع ولی الان که صفحه ۱۰۰ هستم تشبیهات و توصیف ها زنجیره وار به دنبال هم می آیند هر کتابی که میخوانم دری به رویم باز میکند وقتی جزء از کل را میخواندم سرم پر میشد از تقابل از مقایسه جمله بندی نویسنده و آنچه من دست و پا میکردم
بازی جالبی بود وقتی ده صفحه در این مدت نوشتم واقعا تاثیر باور نکردنی داشت ، در دوره صد داستان شرکت میکنم امیدوارم
موتور ذوقم روشن شود ….. بابت همه چیز ممنون .
می نویسیم تا نوشته ها شکل بگیرند .
سلام سلام
زنده باد. به به. چقدر عالی.
خوشحال که در حرکت صد داستان هستید.
این روزها من خودم غرق لذت حضور در اولین جرکت صد داستان هستم.
برخی داستانهای دورۀ اول رو میتونید اینجا بخونید:
داستانهای صد داستان
خوشحالم که در دومین حرکت صد داستان حضور دارید.
سلام و وقت بخیر.من به تازگی با سایت شما آشنا شدم. در نوشتن با مشکل غامضی – البته از نظر خودم- به نام لحن روبرو هستم و احساس می کنم علی رغم جد و جهدم شخصیت ها همگی یک لحن دارند و قابل تمایز نیستند. در این زمینه به راهنمایی احتیاج داشتم. ممنون
معرف عزیز
این موضوع موضوع مهمیه.
ولی واقعاً هیچ فرمولی نمیتونه سریع رفع و رجوعش کنه.
چارۀ کار مطالعه زیاد و متنوعه. فقط همین.
ممنون.
سلام استاد. خیلی هیجان زده شدم از دیدن این مطلب و دوست دارم هر چه زودتر این چالش را شروع کنم. از ۹ سالگی داستان می نوشتم واز همان موقع می خواستم نویسنده شوم.اما زندگی و درگیریها و مشکلاتش راه مرا عوض کرد. امروز احساس فوق العاده ای دارم که اینجا هستم با شما.
چقدر عالی ندا جان
منم خیلی خوشحالم که اینجا هستی.
امیدوارم که دیگه هرگز از مسیر نوشتن و خلاقیت دور نشی.
با سرعتی بیشتر از درخواست و ارسال یک رمز پویا ثبت نام کردم. 🙂
باعث افتخاره که دوستان پرشور و خوش ذوقی مثل شما دارم.
ما به چالش 120 روزه تان ملحق شدیم .
می دانیم که رستگاری همین جاست .
درست در همین کلاسهای انلاین شما .
نجمه جان
شوق و انرژی تو همیشه برام تحسینبرانگیزه.
تو بخش دوستان من به سایت زیبا و خوبت لینک دادم.
بی نظیر استادی شما 💐💐💐
لطف داری نجمه جان.
سلام خدمت همه خوبان
چالش هیجان انگیزی است
دوستش دارم
شروع میکنم …
زنده باد محمد عزیز
سلام
خسته نباشید
پروژهی جالبیست.
بزودی که رمانم به اتمام برسد، این پروژه رو آغاز خواهم کرد
سلام جناب شاهین، الان داشتم پادکست “بهترین خودت شو” رو با مصاحبه شما گوش میکردم، به سایت مراجعه کردم تقریبا خیلی سر میزنم این جا، این چالش رو که دیدم مشتاق شدم شرکت کنم. تا از ایده های عقب افتاده ام شرمگین نباشم. ما هم هستیم.
درود بر میلاد عزیز
خوشحالم که اینجایی.
امیدوارم که خوش بدرخشی.
سلام
من برای دل خودم مینوشت،
اخیرا چند نفری که خوندن نوشته هام رو، ازم خواستن جدی تر به بحث نوشتن نگاه کنم.
و خب الان اینجام
تو وبلاگ شما و دلم میخواد با این چالش روبرو بشم ..
درود فریده جان
چه عالی.
اینجا صدها مختلف دربارۀ نوشتن هست. امیدوارم که برای شما مفید باشن.
از اون روز تقریبا صد روز گذشته و من عاشق داستان هایی شدم که نوشتم ..ممنونم از شما ..مهم نیست که کسی نخونده من با تک تک اونا زندگی کردم..
سلام فریده جان
خوندن این کامنت شما خیلی خیلی خوشحالکننده بود برام.
به شما به خاطر این ذوق و اراده و تلاش تبریک میگم.
سلام بر شاهین کلانتری عزیز
عجب پروژه جالبی را پیشنهاد کردین.
من اولین داستان را نوشتم و در وب سایتم، که آنهم اثر موثر بزرگوارانه شما است، منتشر کردم.
شاهین عزیز، وب سایتی که به تشویق شما آغاز کردم، خدا را شکر خیلی زودتر از ان چیزی که فکر می کردم، موثر بوده و جهش های خوبی ایجاد کرده است.
واقعا این جمله آنت سیمونز طلائیست که:
بهترین قصه گو برنده است.
مطابق معمول هر روزه، دعا می کنم از جوانی خیر ببینید و الطاف خداوندی مثل باران بر شما ببارد.
درود بر معلم نازنین، جناب صفایی عزیز
وجود شما برای من خیلی عزیز و ارزشمنده.
هر بار اسمتون رو میبینم بسیار بسیار خوشحال میشم.
چقدر خوشحالم که انتشار داستان رو توی سایت زیبای خودتون شروع کردید.
به امید انتشار داستانها بعدی.
سلام شاهین عزیز
ممنونم که با پیشنهاد به موقع کوک ساعت نوشتن داستان را راه انداختی . تمرین روز ۲۹ شهریور رو اینجا می گذارم . اگر امکان دارد یک قسمتی را در سایت در نظر بگیرین برای درج داستان های تمرینی برای دور همی نقد و بررسی داستان .
یاد ایام رفته به خیر
صدای اتومبیل پشت پنجره اطاقم پیام آور رسیدن پدر است . آن شب پدر کمی دیر کرده بود . پشت پرده پنجره منتظر ایستاده بودم . با خواندن دعا خودم را مشغول کرده بودم که دلشوره به سراغم نیاید . چند بار که دیر کرده بود دلم شور افتاده بود و تا صبح سوزش معده گرفته بودم . نمی توانستم اینها را به بگویم. طفلک خودش سعی می کرد رعایت کند .
خانه ما جنوبی بود و اطاق من پنجره بزرگی رو به کوچه داشت با پرده های توری بزرگی که مادر وقتی زنده بود دوخته بود . قبل از من توی این اطاق دو برادر بزرگترم عروس آورده بودند . هر کدام سه چهار سالی بودند و بعد خانه گرفتند و رفتند . خانه سه اطاق بزرگ تو در تو دارد که من الان توی اطاق طرف کوچه ساکن هستم . آن دو اطاق دیگر تا زمانی که مادر زنده بود یکی اطاق مهمان بود و مرتب و تر و تمیز یکی هم که خودش با پدر زندگی می کردند . اطاق مهمان بین اطاق من با اطاق مادر اینها است. بابا خیلی گل ها را دوست دارد و توی حیاط کنار حوض یک باغچه بزرگ درست کرده . هر شب عطر محبوب شب و امین الدوله از اطاق مهمان هم می گذرد و تا اطاق من می آید . مادر نیم ساعت مانده به وقت آمدن پدر چای تازه دم می کرد . یک شب با طعم هل یک شب دارچین یک شب زنجبیل یک شب گل سرخ و یک شب هم زعفران . پدر هنوز هم حرف سلیقه مادر را می زند . مادر معمولا چای را روی تخت حیاط می گذاشت . توی سینی چای پدر بشقاب خرمای نارگیل زده با مغز گردو و نبات زعفرانی بود که از آن بعنوان قاشق برای هم زدن چای استفاده می کرد . این کارهای مادر را خیلی دوست داشتم. به ما هم چای لیوانی با نبات می داد ولی سینی چای پدر جدا بود و معمولا پر و پیمان تر . هر شب از پدر می پرسید چای دوم را بریزم یا قلیان چاق کنم و پدر با خنده می گفت همان همیشگی و مادر خدا بیامرز دست راست را می آورد کنار گوش به حالت احترام نظامی و می گفت بله فرمانده . بعد می پرسید با نبات یا خرما و پدر دستور می داد و می خندید . چقدر دلم برای این کارهای مادر تنگ شده . پدر هر شب می رود روی تخت و چای را که من دم کرده ام می ریزد توی همان لیوان و با اشک می خورد . تمرین داستان نویسی ۲۹ شهریور
سلام شاهین عزیز
از این پیشنهادهای جالبت بسیار ممنونم. من هم عاشق این چالش های نویسندگی هستم و از آنها لذت می برم. اما احتمال این که هر روز بتوانم یک داستان با این شرایط بنویسم، بسیار کم است.
اما کار را شروع می کنم و امیدوارم بتوانم پا به پای دیگر دوستان عزیز راه را سپری کنم. اگر نتوانستم صد داستان بنویسم، پیشاپیش عذرخواهی می کنم. اما تلاشم رو می کنم و صد روز دیگه ان شاءالله تعداد زیادی از اون داستان ها رو نوشته باشم. وقت به خیر و خدانگهدار!
با سلام خدمت شاهین عزیز و دوست داشتنی . تمرین روز چهارم ام را در اینجا می گذارم برای نقد و نظرهای شما و دوستان .
بگذار یکبار دیگر هم ببینمت مادر جان ، می دانم از دست من دلخوری ، می دانم در این مدت مادر خوبی برایت نبودم عزیزم . اما دخترم خودت می دانی هرچه در توانم بود برایت انجام دادم . می دانم دلت می خواست همیشه پیش تو باشم ، هر روز در کنارت بمانم ، می دانم الان داری از من انتقام می گیری ، ولی مادر جان من توی این دنیا بی پناه شده بودم ، بی یاور و تک و تنها . کسی را نداشتم که پشتیبانم باش . از روزی که پدرت تصادف کرد هر چه داشتیم خرج اش کردم که زنده بماند ، بالای سرمان باشد ، آخرش هم داغ اش به دلم ماند . در آن سن و سال هم پدر شدم برایت هم مادر . زن جوانی که نه روی رفتن پیش خانواده پدرت را داشتم و نه روی برگشتن طرف خانواده خودم . از بس عاشق هم شده بودیم فرار کردیم با هم و هر دو خانواده عاق مان کردند . پشت به پشت هم ایستادم با کم و زیاد زندگی ساختیم . هر دو نفرمان کار کردیم و جمع کردیم . شد همین خانه ای که تویش تو را بزرگ کردم . پدرت که مرد تو شدی همه کس من هم عشق مادری به تو داشتم و هم بوی پدرت را از تو می شنیدم . چقدر سخت و دردناک بود برایم دوباره شوهر کنم . چرا؟ چون که می ترسیدم حتی یک بار هم به تو اخم کند . حتی فکر اینکه مردی دستش را روی تو بلند کند جانم را به آتش می کشید . حالا که بزرگ شدی این ها را برایت نوشتم که بدانی اگر مادر صبح ها تو را تنها می گذاشت و می رفت و تو تا غروب تنها بودی دنبال کار می رفت که تو راحت در خانه بمانی و درس بخوانی استراحت کنی و از بودن در خانه ای آرام و امن برخوردار باشی . این ها را برایت نوشتم که بدانی هرچه در توان داشتم گذاشتم که تو حالا خانمی بشوی برای خودت . اما این ها را ننوشتم که منتی سرت باشد مادر جان . نخواستم که دلت بسوزد برای من . فقط خواستم بگذاری یکبار دیگر ببینمت . دلم نمی خواهد تو هم مثل من از خانه ات فراری بشوی مادر جان . اگر هم می خواهی عروس بشوی خودم عروسی ات را می گیرم . نامه را نوشت و گذاشت جلوی در اطاق دخترش و رفت سرکار . دختر از شب قبل به قهر رفته بوی توی اطاقش و درب را هم باز نکرده بود . چشمانش از بی خوابی می سوخت . بعد از نماز صبح نامه را نوشت و رفت .
تمرین روز ۲۸ شهریور ۹۸
چه زیبا نوشتید
الحق که شما نویسندهای توانا هستید
من یکی که همیشه دلم نوشتن میخواهد. رمانی محاوره و تخیلی برای خودم مینویسم که به نظرم ارزش خواندن را دارد؛ اما نه زیباست و نه قشنگ که چرت و پرتهایی هستند که بر روی کاغذ آمدهاند
اما این داستان بسیار جذاب شما مرا به فکر واداشت تا با تمرکزی بیشتر بنویسم.
نقد و نظر از عهدهی من بر نمیآید. ولی خب میتوانم بگویم عالی مینویسید
سلام.
امروز دومین داستان رو نوشتم.
چقدرایده تو ذهنم دارم ،خبر نداشتم.
بازم از این پیشنهاد ها بدین.
من خیلی لذت میبرم.
زنده باد آلا جان
کماکان ادامه میدی؟
کماکان ، بله.
مدتیست که با ترغیب علی آقای مهدیزاده که باعث آشنایی من با شما و وبلاگتون شدند،دارم می نویسم.هم اکنون هم برای این چالش حتما می نویسم و در این چالش مشارکت خواهم کرد.
چقدر خوب. زنده باد.
شاهین جان چالش هایت همیشه برایم آموزنده بوده و هست.
من هم در این چالش هستم.
سلام
اول از همه بگم که منم با خوشحالی و رقصکنان به پروژهت میپیوندم و چه خوب شد که همچین چیزی رو مطرح کردی چون منم تازگیا سودای داستان نویسی دارم.
ثانیاً بگم نشر سوره یه فراخوان داده که یه بخشش داستان کوتاهه و گویا جایزهش هم دندونگیره.
سوماً لطفاً اگر مقدوره یه نگاه بنداز ببین سایتم خوب شده یا نه. یه تغییراتی توش دادم.
درود بر زینب
اولاً چه خوب. آفرین داری. این چالش احتمالا کلی بهت کمک کنه.
ثانیاً من که کلاً مخالفم با مسابقهبازی. حالا تصور کن مال سوره هم باشه دیگه. اینو قبلاً در همین رابطه نوشتم: مسابقه نویسندگی | نظر جعفر مدرس صادقی
ثالثاً سایتت خیلی خوب شده. من همیشه از میزان رشد تو حیرت میکنم. خیلی با سلیقه و خوب مینویسی و منتشر میکنی. و بهت تبریک میگم به خاطر اینکه شعور و خرد و شهامت داری و با عکس و هویت رسمی خودت مینویسی.
تو اگه بیشتر بنویسی، قطعاً بیشتر و بیشتر میدرخشی.
سلام جناب آقای کلانتری
چه ایده بکری. برای من که همیشه در دام انتخابات فراوان گرفتارم قرار دادن یک روتین مشخص چه ساده و زیباست نیازی به تفکر برای انجام دادن یا ندادن نیست. فقط باید اولین گام را برداشت. و خود را متعهد به آن دانست. با افتخار من هم در این پروژه شرکت میکنم.
دیدار بعدی ما ۱۰۰ روز دیگر🌹
با احترام
ریحانه اکبری
۲۴ شهریور ۹۸
زنده باد ریحانه عزیز.
امیدوارم که تا آخر این چالش با قدرت و موفقیت پیش بری.
تو همین دو سه روز از دوستان زیادی بازخوردهای خیلی خوب گرفتم به خاطر این چالش. اگر نوشتن دو سه تا داستان هزار کلمهای انقدر خوب بوده، ببین صد تا داستان چه معجزهای میکنه.
ایده ی خوبیه.
اینکه یک گروه با هم باشند باعث دلگرمیه.
لطفاً منم عضو کنید.
شفیعه جان
گروهی وجود نداره.
این یه چالش شخصیه.
فقط بعضی دوستان همینجا کامنت میذارن و اعلام میکنن که میخوان صد تا داستان بنویسن.
درود چالش بسیار جالبی است من هم شرکت خواهم کرد.
این یه پیشنهاد فوق العاده ست که نمیشه بهش نه گفت
من هم تو این پروژه شرکت می کنم
این چالش چیزیست در مقیاس زلزلهی ده ریشتری. سنگیست برای محک سرسختی و استقامت. شاهین عزیز با همه شوق و توان از امروز یعنی بیست و چهارم شهریور در این چالش شرکت می کنم. امید که همهی ما در نبرد با غول نوشتن، فاتح و پیروز باشیم.
زنده باد پوریا جان
من واقعاً به تاثیر این چالش اعتقاد دارم.
با قدرت پیش برو.
با سلام و تشکر از شاهین عزیز برای این پیشنهاد ارزشمند
به نظرم حالا که یادگیری نویسندگی خلاق
و نوشتن داستان کوتاه و انواع ادبی دیگر
در دستور کار قرار گرفته
شاید خوب باشد برای شناخت بهتر مسیر نویسندگی و نویسندگی خلاق هم
یک برنامه و سیلابس منظم درسی و کاری
مثل جدول درس دانشگاه پیام نور
در چند ترم
طراحی بفرمایید .
https://www.inst.org/creative-writing-courses/syllabus.htm
با سلام به شاهین عزیز و خلاق
برای زنگ داستان نویسی در ترم پاییز برنامه ریزی کرده بودم . حالا یک هفته زودتر ترم پاییز را شروع می کنم .
ترم پاییز امسال
که با لطف تو می شود سومین نیم سال که دارم
روزانه نویسی – لحظه نویسی – پر نویسی – کوتاه نویسی – مترو نویسی و آزاد نویسی را تمرین می کنم .
برنامه زنگ داستان نویسی را هم اضافه می کنم .
قرار بود شش روز دیگر زنگ مدرسه برای من به صدا در آید
و در جستجوی بیشتر ” نویسندگی نو یافته ام ”
شروع کنم به گشتن در زندگی ام .
خوب چه بهتر که یک هفته زودتر شروع کنم
بعد از ظهر بروم و یکی از سر رسید های سال های قبل را که
برای ” پر نویسی ” خریده ام جلد کنم
بر چسب بزنم برای داستان نویسی
و شروع کنم به نوشتن داستان های کوتاهی که
مدت هاست گوشه دلم زندگی می کنند .
به نظرم اگر از سررسید های سال های قبل که در خانه و محل کار مانده اند استفاده کنیم . شاید در آنها و روزهایشان داستان های قشنگی یادمان بیاید .
پرویز عزیز
با ذوق و قریحهای که از تو میبینم شک ندارم که با تداوم و مطالعۀ بیشتر میتونی یکی از بهترین نویسندههای این روزگار باشی.
با سلام و احترام
خدا قوت شاهین عزیز
امروز برای سال تحصیلی جدید به نظرم رسید در کارگاه های زیر شروع به کار کنم
#کارگاه داستان نویسی
#کارگاه ویرایش داستان
# کارگاه نقد و بررسی داستان
البته دانش و مهارت های این کارگاه ها رو فعلا از روی کتاب هایی که دارم ، میخونم تا در کارگاه هایی که پیدا می کنم ثبت نام کنم.
شاید هم انشالا آقا شاهین عزیز روی سایت ارزشمندشون این کارگاه ها رو هم راه اندازی کنند .
با نظرم نویسندگی یک فرآیند هستش که از ایده پردازی ، نوشتن اولیه ، ویرایش ، نقد و بررسی اولیه توسط نویسنده شروع میشه و بعد نقد و بررسی منتقدین و خوانندگان و بعد رسیدن به مرحله نشر .
البته با راهنمایی شما و راه اندازی سایت بعضی از تمرین ها رو هم روی سایت می گذارم تا نقد و بررسی داستان رو هم داشته باشم . باز هم از شما ممنونم که با تشویق ها تون خوشحالم می کنین
پروژه خوبی است. من در مورد روزی یک داستان مطمئن نیستم چون در حال انجام کارهای دیگری هم هستم ولی به این پروژه میپیوندم. ببینم زورم به چند داستان میرسد.
من با آنکه چند ماهی ست به نوشتن علاقه مند شده ام و مینویسم. اما هنوز نمیدانم به کجا خواهم رفت. به کدام زمینه علاقه دارم که فعالیت کنم. داستان نویسی، تولید محتوا، رمان و …
این پست را که دیدم، وسوسه شدم که شاید راهی باشد برای پیدا کردن جواب.
پس خواستم شرکت کنم
اما بعد ترسی بر دلم افتاد
هر روز انتشار دادن در کانال تازه شروع کرده ای.
اگر شروع کردن این عادت جدید باعث شود، عادت هر روز انتشار دادن را از دست بدهی چه؟
نه نرگس جان
اون عادت از دست نمیره. تقویت هم میشه.
من در این پروژه شرکت میکنم.
برای من که بهزحمت خودم رو از بند فیدبک گرفتن خلاص میکنم و یکی از سرعتگیرهام توی نوشتن همین قضیه است و از طرف دیگه هی دارم خودم رو از داستاننویسی دورتر و دورتر میکنم، این برنامه احتمالاً فرصت خیلی خوبیه.
من هستم.
بهترین از این نمی شود شاهین عزیز. من دست و دل و ذهنم گرم ِگرم است برای دویدن در این ماراتن صد روزه و از همین امروز شروع می کنم. به امید نوشیدن ِ صد داستان و دیدار در همینجا.
چه قشنگ نوشتی…دست و دل و دهانم گرمست!