میانگین اطرافیان

مادرم همیشه پدرم را -غالبن در غیاب او- سرزنش می‌کرد که چرا فقط با عمو صَفَر (دوست و همکار پدرم) و امثال او می‌گردد؛ می‌خواست بگوید معاشرت با افراد کمتر از خودش باعث پسرفتش می‌شود.

من همیشه به عمو صفر، به عمو صفرها، فکر می‌کنم. 

از عمو صفر دیدن آدم‌ها بیزارم. از تقسیم آدم‌ها به فرودست و فرادست بیزارم.

اصلن از این حرف منتسب به جیم ران هم بیزارم: «شخصیت آدمی میانگین شخصیت پنج نفری‌ست که بیشترین زمان را با آن‌ها می‌گذراند.» اگر به این معنا باشد که فقط با آدم‌های سرتر از خودت بگرد. 

چرا میانگین آدم‌های شکست‌خورده (بر اساس معیارهای رایج جامعه) فردی پیروز (فراتر از معیارهای رایج جامعه) نباشد؟ مگر نه این است که گاه از شکست بیش از پیروزی می‌توان آموخت؟

مادر من! مشکل پدر من گشتن با عمو صفر نبود؛ مشکل پدرم این بود که برای رشد عمو صفر نمی‌کوشید.

4 پاسخ

  1. خدای من! پاراگراف آخر چقدر عالی، آموزنده و تکان دهنده بود.
    نکته نهایی این پست رو بارها، در بیانهای مختلف از شما شنیدم و همیشه گوشه‌ی ذهنم بوده. گاهی خواب،گاهی بیدار.
    ولی هیچکدوم از اون دفعات مثل این پست برام تکان دهنده نبود.

    راستی عرض سلام و ارادت و دلتنگی☺️✋🏻

    1. زنده باشید خانم جزائری عزیز
      خوشحالم که به دلتون نشسته.

  2. سلام شاهین عزیز…من هم با این جمله جور نمیشم. معلوم نیست اون پنج نفر چرا باید راضی شده باشن با من بگردن! گاهی کمکی که فرصت و لیاقتش را پیدا میکنه تا به اطرافیان به اصطلاح فرودستت برسونی یه چیزی را تو وجودت روشن میکنه که مدیونشون می‌شی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *