در این بخش برگزیدهای از شعرهایی که بهتازگی خواندهام همرسانی میکنم.
از دفتر شعر «سربازهای خسته، پشت خاکریزهای تخت»
فریاد ناصری
نشر چشمه
۱۳۹۲
۱
وقتی که مینویسم
چیزی دستمرا گرفته و مینویسد
که ابر را به باریدن
درخت را به روییدن
و مادرم را به خواندن
پای اجاقگاز میبرد
۲
بیدستهای تو چیزی
انگشتهای مرا
از پا میاندازد
نوشتهام ابرو و
قلم را
کج انداختهام روی کاغذ
دیگر ادامهی این شعر
در دستهای کسیست
که دستهای تو را دارد
۳
استکانهای خالی را که نگاه میکنم
گلویم
به خاطر چایهایی که با تو نخوردهام
چهقدر میسوزد
۴
کویری شدهای
که از غمهایش نم پس نمیدهد
هر صبح
با چهرهای تازه بیدار میشوی و
هر غروب
با خطهای زیادی بر پیشانیات
به خواب میروی
⍜
و چند سطر از میان شعرها:
- سرنوشت ما درختشدن در حلبچه بود
- مثل صابونی از دستهایم سر میخوری
- و ما حالا
مثل مورچهای شدهایم
خسته که حتا، برای مردن نیز
نمیتوانیم
به خانه برگردیم
6 پاسخ
درود بر شما استاد! داستان کوتاهم رو که براتون ارسال کردم، مطالعه کردید؟
درود
متاسفانه هنوز نه.
و پیداش نمیکنم.
به چه آدرسی فرستادید؟
درود بر شما استاد!
به ایمیلتون ارسال کردم. فایلی تحت عنوان «عفریت» هست
مرسی. پیداش کردم.
سلام آقای کلانتری
چه خوب که شعرهایی را که میخوانید همرسانی میکنید. ممنون
ارادت