تغییرطلبیِ شدید سبب شده در بیشترینهی روزنوشتههایم فقط برای تغییر زندگیام نقشه بکشم.
بهگمانم هر تغییرخواهی بهتر است حواسش به دو نکته باشد:
یک) تغییرطلبی مانع استمرار در برخی کارها نشود.
من را اگر بکشند هم دست از وبلاگنویسی نمیکشم. چون میدانم نفس تداوم در برخی کارها موجب میشود حس بهتری به خودم پیدا کنم و بفهمم که بلدم در بلند مدت به علایقم متعهد باشم.
بنابراین بهتر است برخی کارها را همیشه حفظ کنیم و تغییرخواهی را بهبهانهیی برای نیمهکاره رها کردن کارها تبدیل نکنیم.
دو) به خیالبافی دربارهی تغییر رضایت ندهد.
تغییرخواهیِ سازنده رابطهی مستقیمی با عملگرایی دارد.
زمانی میتوانی شوق بیشتری برای تغییر داشته باشی که بهمحض رسیدن به ایدهیی برای تغییر، گامی عملی برداری. مثلن اگر امروز میفهمی که دیگر واقعن از شغلت خستهیی و باید شغل دیگری برگزینی، مطلوب است که همین امشب کاری در این جهت انجام دهی؛ با کسی تماس بگیری، یادگیری مهارتی را شروع کنی و…
اما مهمترین نکته دربارهی تغییرخواهی پذیرش رنج و ضرر است. یعنی باید کِرم باختن داشته باشی.
یکی از امراض من به توپ بستن چیزهای خوبیست که به عادتم تبدیل شدهاند. مثلن اگر در یک دفتر کار حالم خوب باشد و در اوج لذت باشم، میفهمم که دیگر باید آن دفتر را پس بدهم و بروم جایی دیگر. هیچوقت دوست ندارم بچسبم به یک ماشین یا خانهی مشخص به این دلیل که زیستن با آن بهم کیف میدهد و عادتم شده (البته حساب دل بستن به آدمها جداست). همیشه یک جایی روی هر چیزی که حسابی دلبستهاش شدهام خط میکشم. اینطوری با از دست دادن این چیزها در هم نمیشکنم و فضایی برای چیزهای تازه باز کنم. عادت به چیزهای خوب سد راه رسیدن به چیزهای خوبتر است.
حالیا خیال میکنم زندگی یعنی تغییر و سرآغاز مردن زمانیست که از تغییر ناامید شوی.
7 پاسخ
نکته مهم دیگر به نظرم این است که تغییرطلبی مداوم منجر به دمدمی مزاجی یا تنوع طلبی بیمارگونه نشود. دامی که خیلی وقت ها اسیرش می شویم و شهد خوشی ها را برای خودمان زهرمار می کنیم. آن وقت است که باید این عادت را هم به توپ بست.
زنده باد میثم عزیز.
چه نگاه جالبی به تغییر بود. همیشه از رنج و سختی تغییر گفته بودم. اما الان متوجه شدم که میشه تغییر رو یک جور دیگه دید.
سلام و درود اقای کلانتری
ملیکایوسفیم که اسفند ماه شاگرد شما در دوره نویسندگی خلاق بودم.میخواستم قسمت یادگاری رو بعد از درست شدن سایتم پر کنم تا ادرس رو هم براتون بزارم و فکر میکردم اینطوری بهتره.برای خود من، وقتی مبینم کسی به پیشنهادم یا توصیه م عمل کرده حس خوبی میگیرم وخواستم نشون بدم که به حرفهای شما عمل کردم.
انشالله تا چند روز دیگه اماده میشه
ولی این پست رو که خوندم خواستم نظرم رو بنویسم.اون جمله ی گامی عملی برای تغییر برداری رو همین دیشب اجرا کردم.مدتی بود از نوشتن فاصله گرفته بودم و بین مشغولیات زندگی گمش کرده بودم و بیشتر از قبل رنج میکشیدم چون الان کلاس رفته بودم ولی کمتر مینوشتم.دیگه تصمیم گرفتم تغییر بدم رویه رو و به فاطمه ایجازی دیشب پیام دادم تا هم نویسم باشه و انشالله هرروز نیم ساعت صفحات صبحگاهی رو بنویسیم و ده شب متن رو برای هم بفرستیم و درمورداون روز و اون متن و حس و حالش حرف بزنیم.امروز که نوشتم خیلی حالم بهتر بود.و با پرسه زدن در سایت شما و یادگرفتن در مورد نویسندگی بهتر و بهتر….
سلام ملیکا جان
چقدر خوشحالم که اسمتو میبینم.
تو فوقالعادهیی.
برای من بیشتر بنویس.
به فاطمه هم سلام برسون.
نمیدانم چرا میگویند تغییر درد دارد و سخت است، درحالیکه من درد تغییر نکردن را بیشتر کشیدهام. از تغییر نکردن یا تغییر ندادن شرایط و چه رنجها دیدم از تغییر نکردن آدمها. نه اینکه بخواهم تغییرشان بدهم، ناممکنی است که فقط میشود برایش دعا کرد اما وقتی میبینی عاجزند از تغییر یا مقابلش میایستند. شکر که روزگار قویتر از همهی ماست و تغییر جزء جدانشدنی آن.
این نوشته به دلم چسبید. خوشحالم که تغییر را دوست دارید و متغیر را پذیرایید.
سلام افلیا جان
همه جا زیبا و دقیق مینویسی حتا در کامنتها.