“…از اینهمه خستگی و جستوجو فقط میآموزد که هرگز نباید جا زد. زندگی اصلاً زیر و بالاست و گند و رنج.”
شب یک شب دو-بهمن فرسی
بهزعم من لذت زندگی در کارهاییست که بهرغم خستگی بسیار نسبت به انجام آنها مبادرت میکنی.
از کمالگرایی و وسواس خودت خسته شدهای، ولی مینشینی و چیزی مینویسی.
از شکستهای پیاپی آزرده شدهای، ولی کسبوکار تازهای را راهاندازی میکنی.
از دوستیها و روابط قبلیات زخم برداشتهای، ولی برای گفتوگو و ساختن روابط تازه گام برمیداری.
از ترس و نگرانی و اضطراب به ستوه آمدهای، ولی دنبال تجارب تازه میروی.
از دود و ترافیک و فشار زندگی جانت به لب آمده، ولی هر شب چند صفحهای کتاب میخوانی.
بله، ما بیش از همیشه خستهایم، این زیست و این زمانه خواب را هم به کاری خستهکننده تبدیل کرده…
ولی ما آیندگانیم.
چه کارهایی را حتی در نهایت خستگی دنبال میکنی؟
بعد از خواندن این مطلب چهکار کنم؟
میتوانید «آینده نویسی: ما آیندگانیم» را بخوانید.
33 پاسخ
الان تو این روزا وبینارها رو با تمام خستگی هم دنبال میکنم
هر کدومش برام یه درس تازه اس
یه روشن کننده ی راه
بعضی وقتا نقاشی رو هم با وجود خستگی میکشم
و الانم دارم سایت و شخم میزنم با اینکه باید برم بخوابم
سلام استاد
خواندن مطلب عالی شما در این لحظه و این زمان برای من عالی بود. دقیقا الان همون نقطه ای هست که یک دختر مهرماهی که به رسم آفتاب دلش با تابش انوار مهر لبریز از شور میشد خیلی خسته شده، خسته از مهربانی، قضاوت های نادرست. وای که تو چه دو راهی خوفناکی قرار گرفتم ادامه یک راه من رو باز با قضاوت نادرست و حرفهای ناروای عده ای که اندیشه در کلام و گفتارشون ماوایی نداره رو به رو میکنه و انتخاب راه دوم نغمه آرام بخش مهربانی رو در طول مسیر در وجود من زمزمه میکنه. من هنوز بین انتخاب یکی از این دو راه سردرگم و پریشانم…
سلام
موفق باشی مهر ماهی پر مهر.
هرچی بیشتر خسته وبی حوصله باشم، از نوشتن بیشترلذت می برم.
کلافه که می شم یه مدت توی آینه به خودم نگاه می کنم وکلی کیف می کنم از دیدن خودم:)
انگیزه ام هم برای زندگی کردن ورسیدن به خواسته هام بیشتر می شه.
توی چهره هممون یه چیزی هست که امیدو آرامش میده. حس می کنی یه نفر هست که تازنده ای کنارته وکمکت می کنه
و به خاطر اونم که شده باقدرت ادامه میدی .
اون یه نفرهم کسی نیست جز خودت. . .
حال خوب مهم ترین چیزی بود که با نوشتن و محتوا دارم بهش میرسم، من یه آدم همیشه خسته بودم که از این هدف به اون هدف میپریدم ولی نوشتن و این محتوای لعنتی شده تموم روزگار من حتی توی خستگی، دارم سعی میکنم که از شما و بقیه رفقا یاد بگیرم و ممنونم ار اینکه توی ایمیل ها به زیبایی ما رو راهنمایی میکنید استاد عزیز.
به جرئت میگم به همه عزیزانی که علائق زیاد دارن تولید محتوا بی نظیر ترین حس دنیا هست، جدیدا دارم روی یه ایده نسبتا دیوانه وار فکر میکنم تولید محتوای مد و لباس، مثل چی بپوشم 😂، این اعتماد به نفس رو از شماها دارم استاد.
پاینده باشید و امیدوارم از نزدیک با شما هم صحبت بشم به زودی …
معین عزیز
خوشحالم که این حس و حال رو داری.
با توجه به شوق و انگیزه ای تو کامنتت میبینم حس میکنی تو طی سال های آینده یکی از غول های محتوای ایران باشی.
در موقع خستگی یک جرئه خواب خوب جانم می چسبد و این نشان می دهد از تکاپوی راضیم و این شاید فرق بین ایندگان و حال زدگان باشد ….
موقع بی حوصلگی و خستگی های ذهنی سری به این داروخانه می زنم. داروی امید و تلاش و بیماریهای رایج عصر ما.
و اما در باب خستگی!! بستگی دارد از چه نوعش باشد
خستگی های من دسته بندی شده است
آخرین دٌز آن خستگی روحی است که عهد و قراری با دوستی دارم که هیچوقت خسته نشوم!
خستگی دیگرم خستگی فکری است که فقط با بکارگیری شدید فکری بر طرف میشود! اصلا هروقت خوب بکار گرفته نشود دچار خستگی میشود..مثل باز شکاری که اگر پر نزند و اوج نگیرد بالهایش خسته میشود!!
خستگی دیگر..خستگی تن است که این خودش۲نوعاست:
۱- از شدت کار
که من عاشق این خستگی هستم حس خوشی دارد وقتی با این حس سر بر بالش میگذاری..
در این حالت هرکاری میتوانم انجام دهم..
مطالعه..نوشتن..تماشایفیلم..آشپزی..و..
۲- از بیحوصلگی
در این نوع خستگی دل و دماغ هیچ کاری ندارم
ترجیح میدهم حالم را سرجایش بیاورم بنابراین
یا میخوابمツ یا آشپزیمیکنم و یا به پیاده روی میروم..نوشتن هم بماند دیگر
خاطرم هست یک شب سه نوع غذا درست کردم
برای فرداظهر و فرداشبش هم پختم :)))
درود به تیرای بی نظیر
جات اینجا خالی بود
تو بی نظیری و آینده دار
شاهین جان دوست داری بدانی در اوج خستگی چه کار میکنم؟!
باشه خودت خواستی
به خودت و آبا و اجدادت فاتحه میفرستم.
چون با تمام خستگی #هزار_کلمه باید انجام شود و اینجاست که تصویر مبارک حضرتعالی در جلوی چشمانم رژه می رود. 😉
مزاح بود.
از تو سپاسگذارم و امیدوارم نیستم بلکه می دانم که همیشه موفق هستی و خواهی بود.
تو ماهی محمدرضا جان.
یکی از مثبت ترین و پر انرژی ترین چهره هایی که تو عمرم دیدم روی ماه تو بوده.
بنویس. با قدرت.
من باور دارم که زمانی آدم پیشرفت می کنه که با وجود خستگی بتونه رو کاراش متمرکز باشه و در مثال فعالیت خودم، بتواند بنویسد. بازه زمانی که بدون خستگی مشغول نوشتن می شوم در واقع دارم از مهارت ها و تجربیات قبلی خودم استفاده می کنم، اما وقتی که خسته هستم و به نوشتن ادامه می دهم، در واقع بیش از ظرفیت خودم عمل می کنم و این موقع است که پیشرفت می کنم.
من از نوشتن به عنوان سلاحی استفاده می کنم که من را از سطحی بودن باز می دارد و زندگی ای عمیق برایم می سازد.
سلام شاهین عزیز
چقدر خوب نوشتی.
برای من بیشتر بنویس.
دوست دارم بیشتر باهات آشنا بشم.
ممنون از وبلاک و کانالتون از وقتی کانال و مطالبتون رو پیگیرم بیشتر عاشق نوشتن شدم
سلام طیبه خانم عزیز
باعث خوشحالیه.
برای من بیشتر بنویسید.
چشم استاد…
من گوش دادن به فایلهای صوتی ارزشمند رو حتی در اوج خستگی هم ترک نمیکنم. وقتی که حتی چشمم یاری نمیکنه برای خوندن.
زنده باد کبرا خانم عزیز.
من هم انتشار فایل های صوتی مدرسه نویسندگی رو از دو سه روز آینده شروع میکنم.
فایل هایی با این عنوان «موفقیت در دنیای جدید»
سلام 🙂
کتاب خواندن، زبان خواندن، کد خواندن، قدم زدن و حرف نزدن :))))
زنده باد امیرخان.
شاهین جان
این هم از آن سفارش شما
آماده پرتاب
با مهر
یاور
یاور عزیز
دقیق و عمیق و نفسگیر بود.
مرسی که لذت خواندن یک جستار الهامبخش را برایم فراهم کردی.
چه متن هیجان انگیزی!
پر از تضادهای لذت بخش و آشنا… سرشار از میل به زنده گی ! ما آیندگانیم …
زنده باد یلدا خانم عزیز.
خوشحالم که وبلاگ دارید و میتونم هر روز سر بزنم ببینم چیز جدیدی نوشتید یا نه.
چه کارهایی را حتی در نهایت خستگی دنبال می کنم!
1. وبلاگ هاتون رو می خونم حتی اگر خسته باشم و چند روز حتی گاهی به بعضی جمله هاش فکر میکنم. می دونید آخه من عاشق مازه ها و معماهام، وبلاگ هزار توی شما هم که از هر قسمتش بصورت بی نهایت میشه به کلمات و جملات و احساسات و دانش و دغدغه سفر کرد به همین خاطر دوست دارم . حتی گاهی انقد لینک ها تو در تو میشن که من رو چند ساعتی از دنیای اطرافم بی خبر می گذارن!
2. موسیقی گوش میدم البته به پیشنهاد سازنده ی دوستی ، نه آهنگهای لوس 😊
3. چند ساعتی پیاده روی می کنم ، حتی اگه شده روی اسکی فضایی و توی خونه
4. بصورت افراطی و سیری ناپذیر می نویسم چون شنیدم نویسندگی حد وسط نداره ، من هم که نمیخوام همیشه نوشته هام در حد انشای دبستان باقی بمونه
5.مطالعه می کنم
6. به ظرف شستن مشغول میشم هربار با امید اینکه به قول استادم دریچه های الهام به روی ذهنم باز بشن
7. برنامه ریزی و آینده پردازی می کنم
8. خستگی هامو می ریزم تو شعرام تا سبک شم. (حتی دیده شده با این جمله یاد چرا قیمه ها رو می ریزی تو ماستا می افتم و یه عالمه می خندم)
9. با سهراب و فروغ و مولانا و فریدون و حافظ و شاملو و چند تا عزیز دیگه گپی می زنم
10. گریه می کنم تا اشکهام غمها رو به قولی بشوره ببره😂😂
11. یک هنر جدید یاد می گیرم حتی اگه صد و پنجاه و هفتمیش باشه
12. یک عروسک می سازم که شبیه حال اون لحظه ام باشه
13. یه شمع می سازم که با غم هام بسوزه
14. فیلمهای تازه میبینم مثلا این آخریش از نهایت دل و جان بود ، که به آهنگ تیتراژش اعتیاد پیدا کردم.(برای دانلود آهنگ های بیشتر به کانالم مراجعه کنید😂)
15.دیوانگی می کنم ، جمله ها و تکه کلامهای خنده دار و مسخره اما مودبانه می سازم و به عزیزانم نسبت میدم.
16. نقاشی می کشم البته دست و پا شکسته
17. بی وقفه در گروه لذت نویسندگی می نویسم و با آدمهای فرهیخته معاشرت می کنم تا امیدم با قحطی آدم و فراوانی آدم نما از بین نره .
18. به رؤیای نویسنده شدنم پر و بال میدم
19. ستاره ها رو رصد می کنم
20. به طرز وسواسانه و کمال گرایانه ای به ارتباط بین علاقه هام و آدم حرفه ای که قراره باشم فکر می کنم و به نتیجه نمی رسم! روانشناس، هنرمند، مترجم، نقاش، نویسنده، شاعر، ( خود خدا هم گاهی از پیچیدگی های علایق من به ستوه میاد)
21. به عوض کردن دنیا فکر میکنم ، به عوض کردن روال عادی همه چیز ، به تمام راههای نرفته ای که اسمش رو گذاشتن خلاقیت
22. زندگینامه افرادی رو می خونم که با یه دست چند تا هندونه برمیدارن، مثلا داوینچی تا یادم بره جایی شنیدم مبادا چندکارگی شما را از متخصص شدن دور کند.
23. کمدی می بینم
24. مراقبه می کنم
و خلاصه یه لیست ناتموم دارم که با ارتباط دادن به شنیده ها و نشنیده هام به طرز کمال گرایانه ای سعی می کنم انجامش بدم
25. یادم رفت بگم کامنت هم میزارم ، البته بدون اینکه بگم معلوم بود نه!😂
خوب دیگه بیش ازین ادامه نمیدم ، میدونم خیلی خسته شدین …
تا درود بعدی و کامنت بعدی بدرود
ممنون از نوشته ها و وبلاگها و نقل قولها و آموزشهای عالی و پر از چالشتون ، بهترین استاد تاریخ بشر!
باران بهار عزیز
این کامنتی که نوشتی از پست من خیلی خیلی بهتر شده.
پر از ایده و الهام از دنیای شگفت انگیز یکی از مهربان ترین انسان ها.
چقدر خوشحالم که هستی و مینویسی و جهان رو زیباتر میکنی.
شبیه به قمار است.
خیلی مواقع، حتی از عشق ورزیدن هم خسته میشوم.
گاهی که حس میکنم واقعیتهای موجود مثل سیلی بر صورتم میخورد؛ و میگوید نمیتوانی هیچ چیزی بسازی؛ نمیتوانی نه جامعه، نه دانشگاه و نه زندگیت را بسازی؛
نمیتوانی با افراد معاشرت کنی و به آنها عشق بورزی؛ به تک تکشان…
همهی اینها، همان لحظات خستگی برای یک انسان کمالگراست.
ممنون از پست بسیار زیبا.
براتون نور و شگفتی و خوشی و سعادت آرزو میکنم.
چه تبصره زیبا و به جایی ! ممنون که به فکر همه هستید در نوشته هاتون…
ساعت ۶.۲۹ صبح است.
همیشه سر می زنم و هر باری که چیزی را می نویسی خوشحال می شوم.
اگر بخواهم پاسخ این سوال را بدهم ؛چه کارهایی را حتی در نهایت خستگی دنبال میکنی؟؛
قطعا می گویم ۱۰ جمله ای های شاهین کلانتری عزیز را می خوانم
حسین عزیز
یکی از لذت های نوشتن، داشتن دوستان خوشفکریه که نوشته هات رو بخونن.
وجودت مایه دلگرمیه دوست خوشفکر من.