من آینده را دوست دارم، از شکل و شمایل این کلمه و آی با کلاهش هم خوشم میآید.
از آینده نمیهراسم، نهراسیدهام، از بچگی هر وقت اسم آینده میآمد، دلم غنج میرفت. ته یکی از یادداشتهای سعید عقیقی میخواندم: «ما آیندگانیم.»(+)
چقدر این جملۀ کوتاه به دلم نشست.
من به جای خاطرات گذشته، بیشتر از آینده مینویسیم. دربارۀ آینده رویاپردازی و خیالبافی میکنم. وقتی به آینده فکر میکنم حس میکنم خلاقترم.
در زندگی شخصی هم در بندِ گذشته نیستم.
بهمن فرسی در جایی از رمان شب یک شب دو مینویسید:
«بیا گذشتهها را اگر دوست داریم در آینده تکرار کنیم؛ در آینده زنده کنیم. قراول آثار گذشته بودن دلخوشی بی ربطیست. بگذار گذشته، به این وضع و صورت، اصلاً وجود نداشته باشد.»
آینده نویسی:
بیاید داستانی 500 کلمهای درباره سال 1420 بنویسم؛ داستانی که شخصیت اصلیاش خودمان هستیم.
اوضاع بهتر است یا بدتر؟
ما چقدر در بدتر شدن یا بهتر شدن اوضاع دست داشتهایم؟
ما آیندگانیم.
19 پاسخ
به نام خدا
سلام بر آیندگان
آیندگانی که گذشته را سبویی میانگارند که اگر نشکسته باشد به قدر نوشیدن آبی از آن بهره جویند.
اگر هم شکسته باشد به جای زحمت بندزدن آن، طرحی زیباتر و رویاییتر را تصویرگری میکنند.
گویی به این باور رسیدهاند که آنچه مهم است آیندهای است که الان در حال نگاشتن آنند.
تخیل میکنند، حرف میزنند و از مهمترین عرصهی زندگیشان بیشتر مینویسند.
ذهن سیال خود را از بند گذشته رها کرده، در آسمان آینده پرواز میدهند.
آسمانِ آبیِ پهناورِ آینده را شایستهترین جولانگاه اندیشه میدانند.
خط سیر تخیل را از کرانی تا کرانی دیگر امتداد میبخشند.
چون نهایتی برای اندیشیدن قائل نیستند.
ایشان باور دارند که آیندگانند.
سلام بر آیندگان
ابراهیم عزیز
زیبا مینویسی، چون قلب زیبایی داری.
درود برشما
سپاسگزارم از لطفتان
آینده بی نقص است
آینده رؤیایی است
با اینکه در بند و اسیرِ خاطراتم من
با اینکه هر دم با خودم غرق جدالم من
گاهی در افسوس و گهی سرگرم رنج و غم
گاهی غریقِ ورطه ی دنیای بی آدم
لیک این فضای بی نهایت عالمی دارد
آینده پردازی ، جنون و بی غمی دارد
آینده یعنی با تمام یأس و تردیدم
در این جهان پوچ و غمگین مثل خورشیدم
چیزی درونم ساختم بی مرگ و نامیرا
صد بار اگر زخمی شوم لیکن نمی میرم
…
بقیه شعر را می توانید درون کانالم بخوانید😊
@cafedelbaf
جالب بود ممنون
امروز حکم بازنشستگیم ابلاغ شد تا مراحل اداری رو بگذرونه یه هفته ای طول میکشه. عملا از شنبه هفته دیگه باس تو فکر صبحای از شنبه تا چارشنبه باشم… بیکاری … چیزی که سی ساله منتظرشم… خواب صبح شنبه تا لنگ ظهر… وااای خدایا شکرت… بدرود کلاس اولیای بدجنس فسقلی غیرقابل تحمل… دیگه کسی آخر سال رو کاپوت گل گرفته ماشینم با خط خرچنگ قورباغه نمینویسه “مرگ بر جباری” … ولی یه چیزی ته دلمه که مریمم تایید میکنه، من بی صدای زنگ مدرسه میمیرم…
یک شهریور سال هزارو چارصد و بیست. جواد
مرگ بر جباری خیلی خوب بود!
ولی دور از شوخی تبریک میگم. خیالتون راحت، بعد یه مدت صفا میکنید و از خلوت خودتون لذت میبرید.
مدام به خواب صبح شنبه فکر کنید.
راستی مرسی که کامنت میگذارید. نوشته هاتون رو دوست دارم.
چه آینده پردازی ملموسی، خیلی لذت بردم 👌👌
درود بسیار…..
درک این واقعیت که امروز ، دیروز نیست بلکه همان فردایی است که دیروز به خود “وعده ی سر خرمن ” می دادیم نیز می تواند آغاز هر روز را برایمان متفاوت بنمایاند و با علم به “آینده سازی ” روزی بهشتی را برای خود بیافرینیم. آنگاه دفتر یادداشت را برداشته و آینده ی خواستنی دست یافتنی را برای خود ترسیم کنیم.
سلام دوست عزیز. تا کنون هر نوشته ای از شما خوندم برام خیلی لذت بخش بوده. از این پیشنهاد جالبتون سر ذوق اومدم و حتما اون رو می نویسم. متشکرم.
سلام شیرین جان
مرسی از کامنت خوبت.
راستی من وبلاگت رو میخونم. خوب مینویسی، بیشتر بنویس.
“بیا گذشته را اگر دوست داریم در آینده تکرار کنیم.”
چقدر این یک جمله به دلم نشست. امروز وبلاگ چند تا از بچه های متمم رو میخوندم و دو تا مطلب خیلی به دلم نشست. یکی همین جمله بالا و اون یکی پست شهرزاد در مورد گزین گویه ای از نیچه. عالی بود ممنون.
حسین جان، منم این جمله رو خیلی دوست دارم.
سلام
. فکر کردن به آینده و رویاپردازی درمورد آن ذهنم رو قلقلک میده: ) . می تونم به جرئت بگم فکر کردن به اینده و رویا پردازی یا بهتر بگم خیالبافی یکی از عادتهای روزمره من بود. از رویاهای کودکانه گرفته تا قهرمان بازی و گاهی متهم نقش اول خیالاتم… آنقدر در روزمره هام خیالبافی میکردم که وقتی میخوابیدم خواب و رویایی که میدیدم بیشتر انیمیشن بود :/ و از اون خوابها میتونسم یک فیلمنامه بنویسم.. اما تصمیم گرفتم کمی واقع نگر باشم و به جای خیالبافی آینده نگری کنم.. خب من بیست و یک ساله شده بودم.
شاید برای کودک درونم اتفاقی تلخ و غم انگیز افتاد و با من قهر کرد.
از انموقع دیگر خوابهای کارتنی ندیدم… سبک طنز از درون نوشته هایم خداحافظی کرد و دیگر داستانی ننوشتم!
به نظرم رویاپردازی خوبست اما نمیشود همیشه با رویاها زندگی کرد ،باید بتوان خیالات و رویاها را کنترل کرد و افسار آن به دست خود آدم باشد ، شاید انسان متوهم نسبت به لحظه ها و واقعیت ها در زمان حال بی توجه باشد و کسی که امروزش رو از دست بده فردایی که براش خیالبافی کرده رو هم از دست میده.
_______________________________________________________________
این داستان رو مینویسم به نظرم بامزه میاد و تجربه ی خوبی هست . هم برای الانی که می نویسم و هم برای سال1420 اگر زنده بودم ..بازخوانیش خیلی شیرین میاد.. چه رویام محقق شده باشه چه نه! و دوست دارم در قالب طنز بنویسم …
از پیشنهادایی که برای نوشتن میدید شگفت زده میشم.. امیدوارم بتونم یه روزی اینقدر خلاقانه درمورد موضوع نوشتن برخورد کنم.
راستی اگر امکانش هست درمورد سبک های نوشتن هم کمکمون کنید.
سپاس گزارم.
سلام محدثه عزیز
مرسی که انقدر خوب و مفصل نوشتی.
چشم حتماً، توی ذهنم هست خیلی جدی دربارۀ انواع سبک ها بنویسم.
سلام آقای کلانتری عزیز… خوب که فکر می کنم انگار از آینده می ترسم… شایدم بیشتر ترسم از اینه که اون موقع از خودم راضی نباشم ! 🤔
ایشالا که از خودت راضی خواهی بود.