قبلاً نوشته بودم که من دائمالدفترچهام، بیرون هم که باشم بیشتر از موبایل دفترچه یادداشت کوچکی در دست دارم. هر چیزی هم که به ذهنم برسد مینویسم، چیزی هم نرسد هر چه میبینم و میشنوم مینویسم.
چند وقت پیش یکی از دوستانم پرسید: «خب من هم ایدههایم را توی دفترچه یادداشت میکنم؛ اما تلنبار کردن دفترچه روی دفترچه چه فایدهای دارد، چگونه و با چه سازوکاری دفترچهها را بازبینی کنم به سمت عملی کردن ایدههایم گام بردارم.»
در پاسخ سرسری گفتم: «اگر ایدهای واقعاً سمج باشد از ذهن تو نمیرود و نیازی نیست که توی دفترچه دنبالش بگردی.»
پرسید: «پس چرا باید ایدههایی که ارزش چندانی ندارند توی دفترچه یادداشت کنم؟»
به او گفتم: «جوابت را مکتوب مینویسم.»
این جواب مکتوب من است:
پیرو همان ایدۀ بیرون کشیدن طلا از دل زبالهها که قبلاً دربارهاش نوشته بودم، لازم نیست هر چیزی که مینویسم ارزشمند باشد. شاید دهها دفترچه متعدد را سیاه کنی تا فقط به یک ایدۀ درستوحسابی برسی؛ اما بهت قول میدهم که ارزشش را دارد.
دفترچه شاخکهای تو را تیز میکند تا در هر فرصتی دنبال چیزی برای یادداشتبرداری باشی. پاستور میگوید بخت، یار آمادههاست. پس بیراه نیست بگویم که دفترچهای همیشه همراه توست میتواند وسیلهای جادویی برای خوششانسی تو باشد.
توی مترو بیکار نشستهای یا آویزان و سرپا ایستادهای، هندزفری را کردهای تو گوشت و حواست هرجایی هست جز پیش آهنگی که در حال پخش شدن است. خب اینجا وقت بیرون کشیدن دفترچه است. اصولاً یادداشتنویسی توی دفترچه کاری تجملی نیست که مبادی خاصی داشته باشد.
بیا اینجوری فرض کنیم، دفترچه پیامی است از سوی مل به فرشتههای الهام که ببینید من آماده دریافتم! اینجوری تو در ماجرا باز میگذاری و شانس همینجاست که روی خودش نشانت میدهد.
من یک کار بهتر هم با دفترچههایم میکنم که آن روز به تو نگفتم؛ تقریباً هر یک ماه یکبار وقت میگذارم و دفترچههایم را بازبینی میکنم، اما نه یک بازبینی ساده. بلکه یک فایل ورد باز میکنم و حین ورق زدن دفترچه، تقریباً دربارۀ تمام چیزهایی که توی دفترچه هست چند خطی مینویسم. اینجاست که میتوانم سیر افکار و ایدههای خودم در یک ماه گذشته را مرور کنم.
ضمن اینکه حین مرور دفترچه ایدههایی که از دیدم پنهان ماندهاند را کشف میکنم، بعضی ایدهها هستند که در نگاه اول ساده و تکراری به نظر میرسند اما با کمی پرداخت حداقل میتوانند به یادداشتی خواندنی تبدیل شوند.
داشتم دفترچۀ یک ماه اخیرم را ورق میزدم که یکسری جمله از آن بیرون کشیدم، برایت تایپ کردم تا بخوانی:
هیچچیزی مثل نوشتن باعث نمیشود رابطۀ عاطفی بهتری را تجربه را کنی.
ما مینویسیم تا خودمان را غافلگیر کنیم.
سردرگمی اصلی ما در زندگی نشناختن اولویتهاست. خستگی ذهنی و جسمی ما از نشناختن اولویتهاست، عصبانیت و بدخلق بودن ما از نشناختن اولویتهاست. آرامش ذهنی از زمانی آغاز میشود که اولویتهایت را بشناسی.
خوب بخواب، اما خوب هم کار کن.
دوست دارم دوستانم دربارهام چنین بگویند: او هر روز به شکل خیرهکنندهای غرق نوشتن میشود.
داشتن هرگونه فکر و نظری مشکل ندارد، فقط نباید به آن پایبند باشی.
سوزان سانتاک میگوید بهترین نویسندههای موردعلاقهاش آنهایی بودهاند که با شعر شروع کردهاند.
راز رسیدن به بسیاری از چیزهای ارزشمند زندگی سماجت است. ترکیب سماجت و شعور سمج بودن در جاهای درست، هر قفلی را باز میکند.
مسئله موبایل همین است، دقیقاً در لحظهای که باید جدیترین فکرهای زندگیات را بکنی به آن پناه میبری؛ و بدترین کار فرار از فکری است که زمان آن فرارسیده.
در رابطۀ با مدیریت موبایل اصولاً هیچ تدبیر خاصی و مؤثری نمیتوان کرد. فقط بین باید بین داشتن یا نداشتن موبایل تصمیم بگیری.
کسی در بازنویسی نوشتههایش موفق است که حوصلۀ خودش را داشته باشد.
نمیدانم کجا خواندم: زندگی در آنسوی سرخوردگی آغاز میشود.
مرگ برای آدمهای تنبل و اهمالکار بزرگترین تراژدی و ترس دنیاست، زیرا آنها همهچیز را به فردا موکول کردهاند.
هر چه بیشتر برای تحقق رؤیاهایت تلاش میکنی، تجربۀ عمیقتری از زمان حال داری و از کمتر از مرگ میترسی.
یکی از چالشهای اصلی ما برای موفقیت در دنیای فعلی، کاهش بدبینی مهلکی است که نسبت به آینده داریم.
کلمات تازه، خون تازهای به رگهای نوشته اضافه میکنند، هرازگاهی که نوشتن برایتان تکراری شد، چهار پنج تا کلمه را که تابهحال کمتر استفاده کردهاید انتخاب کنید، روی یک کاغذ بنویسید، بگذارید جلویتان و متنی بنویسید که در جایجای آن از این کلمات استفاده شود.
15 پاسخ
چقدر ایده های دلنشینی !
وقتی به وسطای متن رسیدم توی دلم گفتم کاش میشد چندتا از اون ایده های توی دفترچتون رو بخونم :دی
منم معمولا مینوشتم اما وقتی میدیدم سر نمیزنم رها کردم، بازبینی ماهانه نه وقت زیادی میگیره و نه اهمال کاری داره پیشنهاد فوق العاده ای بود سعی میکنم که نه حتما انجامش میدم 🙂
ممنون از اشتراک گذاری..
زنده باد مهدی عزیز
انجام بده. کیف میکنی.
خیلی از ایده های من بعدها به پست های همین وبلاگ تبدیل میشن.
چه ایده فوق العاده ای.حتما این کار رو میکنم.
یکی از کارهای لذت بخش روزانه برای من چرخیدن توی سایت شماست که هردفعه یه چیز تازه یادمیگیرم.ممنون.
سلام مهدی جان
زنده باد. این کار همیشه به من کمک کرده که به ایده های خیلی خوبی برسم.
شاد باشی و موفق.
من دفترچه های نیمه تمام و بی فایده ی زیادی دارم. مدت زیادی، شاید چند سال، عادت کرده بودم که انواع و اقسام دفترچه ها را تهیه کنم و با یادداشت های پراکنده سیاهشان کنم؛ بعضی از دفترچه ها هم سفید سفید می ماندند و بعد، گم می شدند و جایشان را به دفترچه ی دیگری می دادند.
پاییز امسال، هزینه ی زیادی برای خرید یک دفترچه که طرح جلد و طراحی زیبا و انگیزه بخشی داشت کردم و به خودم گفتم یادداشت ها و فکرها و برنامه های مهمی که توی این دفترچه می نویسی، باید باید باید عملی شوند.
با این تلقین و تاکید، جلو رفتم و این دفترچه، برکت پیدا کرد و با او، به جاهای خیلی خوبی رسیدم
سلام
چقدر خوب
اتفاقا جیم ران هم به این موضوع اشاره میکنه و میگه دفترچه های خیلی خوب و شکیل بگیرید، تا بهترین ایده ها رو توی اونها بنویسید.
“هیچچیزی مثل نوشتن باعث نمیشود رابطۀ عاطفی بهتری را تجربه را کنی”: از وقتی به وادی نوشتن پا گذاشتم پیام های زیبا تری می نویسم و زمزمه های عاشقانه تری نجوا می کنم در گوش یار جان. آقایان خوب می دونن که یاران جان اول از راه گوش عاشق می شن.
مرگ برای آدمهای تنبل و اهمالکار بزرگترین تراژدی و ترس دنیاست، زیرا آنها همهچیز را به فردا موکول کردهاند.
هر چه بیشتر برای تحقق رؤیاهایت تلاش میکنی، تجربۀ عمیقتری از زمان حال داری و از کمتر از مرگ میترسی.
هر چقدر میخوام جلو خودمو بگیرم که از خودت و نوشته ات تعریف نکنم نمیشه…واقعا که موجود عجیبی هستی…شاهینی زیستن هم آرزوست…
سلام صادق عزیز
بی نهایت ممنونم از لطف و محبتت.
داشتن دوستانی مثل تو مایه دلگرمیه.
جالب بود، زندگی آن سوی سرخوردگی ست هم یک رازه…
من تا حالا دفترچه نداشتم ولی الان ترغیب شدم
باید برم یه دفترچه بخرم
چه عالی
این یکی از پستهای بسیار خوب و آموزنده این سایته.
یادآوری: من تقریباً تمام مطالب این سایت رو خوندم.
مرسی خانم حسینی عزیز
نظر لطف شماست.