تجربهنگاری جلسۀ پنجم سمپوزیوم توسعه فردی:
- امروز دربارۀ افراد تأثیرگذار بر زندگیمان حرف زدیم.
- با طرح یک استعاره سعی کردیم فهرستی بنویسیم از آدمهایی که ایدهها و افکار آنها الهامبخش ماست.
- هر کدام از ما یک «هیئت مدیرۀ درونی» داریم. ارتقای سطح اعضای این هیئت میتواند مسیر رشد و توسعۀ فردی ما را دگرگون کتد.
- ما باید دائم در حال افزودن افراد تازه و مناسبی به هیئت مدیرۀ درونی خودمان باشیم، ضمن اینکه باید افرادی را از هیئت مدیرۀ خودمان اخراج کنیم.
نقلقول:
تاثیر چخوف بر من و کارم را وقتی متوجه میشوی که تمام چخوفها را خوانده باشی، حتی نامههایش را.
-سهراب شهید ثالث
تمرین:
چند نفر از اعضای هیئت مدیرۀ درونی خودتان را معرفی کنید و کمی دربارۀ دلیل انتخاب آنها توضیح بدهید.
51 پاسخ
محمد همسرم آرامشش – همراه بودنش – نظر ندادنش
مجبتی شکوری – نگراش و خوب حرف زدن و حرف های نو و ساده و قابل هضم با آرامش
استاد کاکاوند – دانا و سخنور همیشه حرف های تازه برای گفتن داره و من واقعا با شنیدن حرف هاشون به وجد میام
مربی امیرخان – ورزش
شاهین کلانتری – برگزاری کلی کارگاه و کلی ایده
نویسنده ملت عشق – معروف شدن و ایده نوشتن کتابش برام جالب بوده
استاد پهلوان – محکم و قاطع بودنش – آموزش دانشش به دیگران
استاد رهبر – پشتکار و عملش و برنامه نویسیش
مهتاب – یک زن ورزشکار یک مربی
هیات درونی من در ده سال اخیر دوستان اهل مطالعه و روشنفکری بودند که منو مجبور به خوندن کتاب و رشد شخصی کردند و از تک تکشون بابت اینکه همه تجاربشون رو در اختیار من میگذارند و منو تشویق میکنند که عزت نفس داشته باشم و باعث بالا بردن کیفیت زندگی و شخصیتم شدند و هر کجا مسئله داشتم با مشورت اونها به راحتی مسئله رو حل میکردم و از بودن کنارشون انرژی زیادی میگرفتم ده سال هردو هفته یکبار دو سه ساعت و گاه برنامه تفریح و سفر سالانه داریم و به هیات درونی من استاد کلانتری هم اضافه شدند و من از داشتن همچنین گروهی به خودم میبالم هر شخص کتابخوان به اندازه همه اون کتابهایی که خونده ارزش بیشتر و تجارب سازنده تری داره انگار هر فرد چند صد نفر حساب میشن ناگفته نماند که گه گاه از کودکان هم چیزهایی میاموزم که به دلیل ذهن خلاقشون اونهارو هم جزء مهمی از اعضا به حساب میارم 👌👌👌👌
تقریبا دو روز است که درونم را میکاوم تا لیست هیئتمدیره درونم را چنان که شایسته است تهیه کنم.
اینکه چرا دو روز زمان برد، شاید برای اینکه اصلا انتظار نداشتم لیستم خیلی خالی باشد.
راستش را بخواهید تاثیرپذیری من از اطرافیانم خیلی کم است.
با متوجه شدن این موضوع، خودم را مورد بررسی قرار دادم و بعد از بررسی جوانب مختلف متوجه شدم که هرچند خیلی مواقع عدم تاثیرپذیری مفید واقع شده اما در کل امر مثبتی نیست.
و اما لیست هئیتمدیره درون من به همراه یک جمله درخشان
۱- دایی افشین: ذهنت را با چیزهای اضافی پرنکن. به خودت فرصت زندگیکردن بده.
۲- آقای کریمی: اگر خواهان رویدادی هستی برای آن وقت “خرج” کن. نگو گذر زمان همه چیز را درست میکند.
۳- موراکامی: وقتی شروع به دور ریختن میکنی متوجه میشوی چیزهای زیادی برای دور ریختن داری.
۴- میترا: من چیزهای زیادی از دیگران آموختهام.
و در آخر
جناب آقای استاد کلانتری عزیز که سادگی بیانشان مرا شگفتزده کرد و رد عمیقی بر زندگی من گذاشت: با نوشتن ذهنت را مرتب کن.
درود و روز بخیر
لیست هیات مدیره:
۱. شاعر گرانقدر مولانای عزیز و تمامی شعرا دیگر که از عشق و محبت و پاکسازی درون سخن گفته اند!
۲. استاد شاهین کلانتری(ما می¬نویسیم تا برپا، جویا و توانا باشیم)
۲. الوین تافلر، نویسنده و آینده¬نگر آمریکایی
۳. دکتر داگلاس نورث/ برنده جایزه نوبل اقتصاد از دانشگاه کمبریج
۴. آنتونی رابیز (نویسنده و سخنران خودشناسی و خودیاری)
۵. فرانسیس بیکن فیلسوف و نویسنده انگلیسی
۶. گاندی
7. بریان تریسی!
8. دکتر «ویلیام ادوارد دمینگ» نخستین نظریه پرداز مدیریت نوین جهان
۹. خانم دبی فورد(نویسنده و سخنران خودشناسی و خودیاری)
10. دکتر جو دیسپنزا(نویسنده کتاب ذهن خود را رشد دهید)
11. محمد جعفر مصفا
12. پیام بهرام پور (پیام بهرامپور بنیانگذار هلدینگ آموزشی «بیشتر از یک نفر»آرزوی ایشان نیز تدریس آموزشهای ضروری برای داشتن یک زندگی خوب، در سیستم آموزشی کشور و دنیا هست!)
13. دکتر مجتبی شکوری(آموزش، پرکردن یک سطل از اطلاعات نیست، بلکه آموزش، افروختن یک شوق است! و آموزش در ایران بر اساس انطباق طراحی شده، نه تنوع!)
اعتقادم این شعرهای مولانای عزیز است. وقتی در تمام آنها به شناخت خود تاکید میکند:
ای نسخه اسرار الهی که تویی وای آیینه جمال شاهی که تویی
بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست از خود بطلب هرآنچه خواهی که تویی
و در جای دیگر میگوید: آینده تو بازخورد افعال خود توست، پس به دیگران خرده مگیر و خود را اصلاح کن!
این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا
فعل تو کان زاید از جان و تنت همچو فرزندی بگیرد دامنت
پس تو را هر غم که پیش آید ز درد بر کسی تهمت منه، بر خویش گردد
الوین تافلر، نویسنده و آینده¬نگر آمریکایی در یکی از آثارش به¬ نام موج سوم به این موضوع اشاره دارد: «قدرتهای تکنولوژی ما افزایش پیدا میکند ولی اثرات جانبی و خطرات احتمالی آن نیز شدت می یابد.»
من میگویم: عدم تعادل بین پیشرفت های علمی-صنعتی و انسانیت انسان دنیا را از تعادل خارج ساخته است! زمانی این پیشرفت ها سودمند و آرامش بخش واقع خواهد شد که انسان نیز مسئولانه به خودشناسی و پاکسازی ذهن و فکر خویش از شرارت و پلیدی ها بپردازد و در برقراری حس مودت، دوستی و همکاری، همواره کوشا باشد!
الوین تافلر همچنین میگوید: «بی¬سوادان قرن ۲۱ کسانی نیستند که نمی¬توانند بخوانند و بنویسند؛ بلکه کسانی هستندکه نمی¬توانند آموخته¬های کهنه¬شان را دور بریزند و از نو بیاموزند»!
دکتر داگلاس نورث/ برنده جایزه نوبل اقتصاد از دانشگاه کمبریج می¬گوید:
اگر میخواهید بدانید کشوری توسعه میباید یا نه؟ اصلا سراغ فناوری کارخانه و ابزاری که استفاده میکنند نروید! اینها را براحتی میتوان خرید یا دزدید یا کپی کرد… .
برای دیدن توسعه بروید
در دبستانها و پیش دبستانها، ببینید آنجا چگونه بچه ها را آموزش میدهند!
مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند! بلکه ببینید چگونه آموزش میدهند!
اگر کودکان شما را پرسشگر… خلاق… صبور… دارای روحیه گفتگو و تعامل… دارای روحیه مشارکت و کار تیمی بار می¬آورند، اینها انسانها و شخصیت هایی خواهند شد که میتوانند توسعه ایجاد کنند!
از تمام این جملات به اهمیت آموزش همگانی همراه با توسعه فردی کاملاً مشهود است و نیاز مبرم در سراسر جهان، خصوصا در کشورهای خاورمیانه! تا باورهای ویران کننده و دشمنی را از ذهن خویش بزودایند و دوستی و مهربانی و همدلی و همکاری و … را جایگزین آن نمایند!
آنتونی رابیز (نویسنده و سخنران خودشناسی و خودیاری) میگوید: اگر ارزش واقعی خود را نمیشناسید خود را برای رنج آماده کنید!
فرانسیس بیکن فیلسوف و نویسنده انگلیسی میگوید: یک انسان خردمند فرصت ها و شانس ها را می سازد نه اینکه در انتظار آنها بنشیند.
گاندی می¬گوید: اگر میخواهید دنیا را تغییر دهید، تغییر را از خویشتن آغاز کنید!
آنتونی رابینز! طرز فکری که مارا به سطح کنونی رسانده است ما را به مقصدی که در نظر داریم نخواهد رساند!
بریان تریسی! هیچ محدودیتی در توانایی انجام کار ندارید! جز محدودیت هایی که خودمان در ذهنمان ایجاد می¬کنیم! لازم نیست کس دیگری غیر از خودمان باشیم، فقط کافی است از کسی که قبلا بوده¬اید بهتر باشید!
دکتر «ویلیام ادوارد دمینگ» نخستین نظریه¬پرداز مدیریت نوین جهان، بر اساس مشارکت تمامی مدیران، مشتریان و کارکنان یک سازمان بود که با نظریه¬هایش تحولی شگرف در حوزۀ مدیریت ایجاد نمود. او در ماه اکتبر سال 1900 میلادی در ایالت آیوا به دنیا آمد و در دسامبر 1993 چشم از جهان فروبست. او مشارکتی تأثیرگذار با مدیران ژاپنی داشت که به آنها کمک نمود تا بتوانند به کیفیتی حیرت¬انگیز در تولید محصولات رسیده و اعتبار و قدرتی اقتصادی در سطح جهان برای خود دست و پا کنند. هیچ شخص غیر ژاپنی در تاریخ کشور ژاپن وجود ندارد که توانسته باشد به اندازۀ ادوارد دمینگ تاًثیری چنین شگرف بر اقتصاد و صنعت این کشور داشته باشد.
دمینگ معتقد است نباید در سالن¬ها و خط تولید، به دنبال کیفیت بود. بهبودِ کیفیت کار مدیران و به ویژه مدیران ارشد است. او در مورد کیفیت علاوه بر مشکل درون¬سازمانی، از مشکل برون-سازمانی نیز یاد میکند. این مشکل زمانی اتفاق می¬افتد که کسی خدمتی را بدون توجه به نیازهای مشتریان خود ارائه می¬دهد و با وجود این نا¬آگاهی همچنان فعالیت میکند
روانشناس و روانکاو دیگری که مطالب جالبی را در کتاب¬هایش یافتم خانم دبی فورد است. او توانسته بود داستان زندگی خود را پس از سالها دست و پنجه نرم کردن با مشکلات زندگی، از جمله اعتیاد، از طریق آشنا شدن با نیمۀ تاریک وجود خویش، از نو بنویسد و به استادی بی بدیل در زمینۀ روانشناسی و روانکاوی بدل شود.
دِبی فورد، مخاطبان را تشویق میکند تا همین صفات را در خود بپرورانند. او معرفت درونی مخاطبانش را بیدار میکند و از ذهن آنها به قلبشان راه میابد؛ همچنین دیدگاه ما را در مورد همهچیز، عوض میکند و به ما کمک میکند به سطحی از درک و آگاهی برسیم که بتوانیم با واقعیتها روبهرو شویم. طبق نظر دبی فورد، بزرگترین تحسینکننده هر فرد، خود اوست.
با جو دیسپنزا آشنا شدم.
او می¬گوید: زندگی انسان تماماً در گرو باورهای اوست و اگر فردی بتواند باورهای ذهنی خود را تغییر دهد، در نهایت می¬تواند به خواسته¬های خود دست یابد. وی توانسته در زمینه¬های مختلف عصب شناسی، بیولوژی سلولی، شکل¬گیری حافظه و همچنین افزایش سن، تحقیق و بررسی نماید و سمینارهای متعددی در این زمینه برگزار کند.
محمد جعفر مصفا میگوید انسان، تمام عمر خود را مشغول آن چیزی میکند که نیست! و تاکید دارد که تمام فکرها و اندیشههای اعتباری که انسان در سر دارد، زائد است. او «من» را اعتباری دانسته و آن را مرکز موهومی از مجموعۀ ارزشهای ثبت شده در ذهن میداند.
در واقع: «تفكر زائد، پندار و توهمي است كه در لباس انديشه متجلي ميگردد. تا زماني كه اين نوع تفكر (و در حقيقت توهم) حاكم بر ذهن است، زندگي و هستي انسان در ابري از تيرگي خواهد گذشت بي هيچ هدف و مسير روشن و بدون كمترين تسلط بر زندگي.
سلام وادب
اعضاهیئت مدیره من :سالهاست که از آدم های خوب، کتابها،فیلم ها، حتی پیج ها وکانال های مجازی در حال یادگیری هستم.
۱. دکترمجتبی شکوری ودکتر رضا اکبری اصل که عمیق نگریستن به محیط پیرامونم را به من اموختند ویادگرفتم سطحی نگر نباشم اساتیدی هستند که وجودشون پراز برکت بود برای من و سرشار از وجدان کاری بودند و به غیر از مباحث درسی ،انسانیت را ازآنها آموختم.
۲.دکتر پرویز درگی که معلم بازاریابی ایران هستند و مباحث بازار یابی وفروش را عالی تدریس میکنند.
۳.مهندس حسین طاهری که درحوزه کسب وکار و کوچینگ استاد عمیق وفوق العاده ای هستند.
۴.پادکست ها ودوره های دکتر شیری ،جناب سهیل رضایی در حوزه روان شناسی و خودشناس کمک های زیادی به من در زندگی کردند.
۵.جناب شعبانعلی و دکتر غوثی در حوزه اصول وفنون مذاکره نکاتی را یادم دادندماندگار .
۶.دکتر الهی قمشه ای که مرا با دنیای عرفان آشنا کردند و صبوری الانم را مدیون ایشان هستم.
۷.جناب کلانتری استاد عزیزی که یکساله با پیج ایشان آشنا شدم و مدتهاست نور هدایت درنوشتن برمن تابیده شده است.
از تک تک این عزیزان صمیمانه سپاسگزارم و برایشان آرزوی سلامتی وطول عمر دارم.
این جلسه سومین روز از بروز علائم کرونا در من بود. هنوز خوب ولی کمی گیج بودم. پرسیده شد: اعضای هیات مدیره درونی شما چه کسانی هستند؟ حتی نمیدانستم چنین هیات مدیره ای در من وجود دارد. همیشه حواسم به پنج نفر اول زندگیم بود. ولی هیات مدیره؟ نه! الان به این فکر کردم که همیشه از همگان هر آنچه آموختنی بود، آموختهام. به ویژه در این پنج سال اخیر: همه چیز را همگان دانند.
اما
1. پدرم که همیشه و همیشه با یک جمله چراغی بوده برایم در ابتدای تمام مسیرها. چراغی که الان برایم چلچراغ شده است.
2. رییس و دوستم محمداحسان اسدی که گرچه همکاریمان تداوم نداشت اما دو جمله را هر روز و هر روز در گوش من خواند: هرکسی مسئول زندگی خودش است.
و این شعر عطار: گر مرد رهی میان خون باید رفت
وز پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت
3. جودی ابوت که انگار خود من است: کودک درون فعال، لذت از زمان حال، شادابی و گرفتن ماهی های کوچک خوشبختی
4. هوشنگ مرادی کرمانی، همشهری نازنینم که تمام کودکی و نوجوانی و جوانیم را پر کرد از سادگی و لطافت نوشتن.
5. محمدرضا شعبانعلی عزیز و تفکر سیستماتیکش
6. و افراد و کتابهایی که اطرافم بودند و هستند و خواندمشان و همچنان کیفورم: عمه بزرگم، برادر نازنین و از دست رفته ام، کتاب چهار میثاق، یک عاشقانه آرام نادر ابراهیمی، جوردن بلفورت، تمام نویسندگان کتابهای کودکیام که رویاپردازی را به من آموختند: ژول ورن، هانس کریستین اندرسون، جی کی رولینگ، پائولو کوئیولو و …، و …
اعضا هیئت مدیره من
از وقتی که به یاد می آورم به دنبال آدمهای خوب ویا کتابها وفیلمهای آموزنده بودم.
1-مادربزرگم که نمونه یک انسان وارسته ومهربان وسخت کوش بود.به دنبال دانستن ویاری دیگران وپرورش کودکان واستقلال خود در هر زمینه ای بااینکه درشرایط سختی زندگی می کرد.
2-از آنجایی که ارادت زیادی به شعرا دارم جناب حافظ ومولانا وپروین اعتصامی ودیگرشاعران…
3-جناب مختارپور که غیر از مثنوی بسیار از اخلاق وبزرگواری وشرافت از ایشان آموختم.
4-جناب صایبی که معلم ومشوق من برای خودشناسی وعمل به دانسته هایم بودند.
5-جناب شعبانعلی که معلمی دلسوز وسخاوتمند وباشرافت هستند وبسیار از ایشان آموختم.
6-عارف کامل جناب حاج اسماعیل دولابی که همیشه سخنانشان درروح وجانم مرا باعشق الهی آشتی داده است.
7-دکتر شکوری که بابیان ساده وصمیمی مرا به دنیای نویسندگان زیادی آشنا کردند
8-دکترالهی قمشه ای که دانایی وزیبایی را باادبیات وعرفان آمیختند ومرا درسرزمین تازه ای وارد کردند.
9- در این بخش نویسندگان زیادی هستند که واقعا همگی باعث باز شدن زیباترین دریچه های دانایی به ذهن وروانم بوده اند.(مانند:وین دایر _دکترشریعتی_دبی فورد_اسکاول شین و…)
10- جناب کلانتری بزرگوار که چند ماه است بواسطه اینستاگرام باایشان آشنا شدم وباید بگویم نقطه عطف زندگی ام در این روزهای سخت هستند وبدون اغراق بیشتر از چندین نفر برمن تاثیر داشته اند.مدام این بیت جناب مولانا را برایم تداعی میکنند که
“تو مگو همه به جنگند وزصلح من چه آید
تو یکی نه ای هزاری تو چراغ خود بیفروز”
اعضای هیئت درونی من و افراد تأثیرگذار:
۱_شمس تبریزی: تصویری که من از خودم،شناخت خودم و پروردگارم را دارم.کتاب ملت عشق عشق از الیف شافاک تاثیر زیادی بر افکارم داشته.تصورات و تفکرات زیبایی که در مورد عشق و خداوند داشته،مرا به فکر فرو برده،بعد از خواندن این کتاب،نگاه متفاوتی نسبت به خودم،اطرافیان و جهان اطرافم پیدا کردم. پس از اتمام این کتاب سعی برای این دارم که این شخصیت والا و اندیشه های زیبایش را بیشتر بشناسم و درک کنم.
۲-هوشنگ گلشیری: جزیی نگاری در متن هایش آمیخته با حس های پنجگانه که به زیبایی در نوشته هایش از آنها بهره گرفته.
۳_آن شرلی:که همیشه از کودکی این شخصیت را خیلی دوست داشتم که از کوچک ترین چیز ها خوشحال میشد،هیچ چیز نمیتوانست شادیش را برهم بزند. و همیشه شاد و خوشحال بود.
۴_بابا لنگ دراز«جودی ابوت»: همیشه کودک درونش زنده بود. با وجود تمام سختی ها و چالش ها و مشکلات بر روی هدفش متمرکز بود و هیچگاه تسلیم نشد.
۵_جناب استاد شاهین کلانتری عزیز:خواندن،نوشتن،توسعه فردی،صبور،مهربان،هدر ندادن وقت،بیاندیش،بی وقفه پیش رو،بیاندیش،تسلیم نشو،بنویس و بنویس و بنویس،پشتکار داشته باش،کمالگرا نباش،هدف داشته باش.تلاش کن.
۶_کودکانم:کنترل خشم،صبوری،مهربانی، و گذرا بودن هرچیزی
اعضائ هیئت مدیره من:
1 ـ دکتر سریع القلم به خاطر تقوای علمی و منش انسانی.
2 ـ دکتر محسن رنانی به خاطر فضیلت انسانی و شجاعت در گفتار.
3 ـ محمدرضا شعبانعلی به خاطر علمی بودن و شرافت انسانی داشتن.
4 ـ دکتر احمد روستا به خاطر حرفه ای گرایی و پاکدستی اش.
5 ـ مارتین سلیگمن به خاطر رویکرد جدیدش به روانشاسی.
6 ـ مرحوم مادرم خوشقدم رستمی به خاطر عشق، ایثار و محبتش.
شهید دکتر چمران: مجاهدت در راه علم و عشق به مظلومان و مستضعفین و عدالت خواهی، عارف مسلک و عاشق پیشه
شهید همت: مسئولی وظیفهشناس، فرماندهی متواضع و مهربان، همسری عاشق
سهراب سپهری: شاعری خودساخته، عارفی خلوتگزین و فیلسوفی سرشار از احساسات روشن و بدیع
شاهین کلانتری: استادی با سخاوت، الگویی برای پشتکار، معلمی مهربان و دلسوز برای شیفتگان نویسندگی و طالب دانش و پویندگی
شاهرخ مسکوب: روشنفکری آزاداندیش، عدالتخواهی که آرمانهایش را فدای نام و نان نکرد، نویسندهای بزرگ
فروغ فرخزاد: زنی بیپروا، شاعرهای سرشار از احساسات زنانگی و منحصربه فرد، کسی که در پی یافتن پاسخی برای پاسخ سوالاتش از هیچ جسارتی ابا نداشت و از هیچ اقدام و تلاشی نو برای کشف کردن نمیهراسید حتی جایی فراتز از مرزها!
*******
دکتر چمران: دکتر چمران برای من همیشه اسطوره مجاهدت و ایثار و عشقورزیدن بوده و هست.
شهید چمران نمره اول دانشکده فنی دانشگاه تهران بود و از شاگردان خوب مهندس بازرگان. او برای ادامه تحصیل به آمریکا رفت و در آنجا هم در رشته فنی تحصیل کرد. و توانست با نبوغ خود در زمره شخصیتهای علمی این کشور قرار گیرد. شخصی که با وجود برخورداری از بهترین امکانات و شرایط ایدهآل در عرصه علم و رفاه شخصی، اما نتوانست در برابر فریاد مظلومانه کودکان بیگناه و شیعه لبنان که فریادرسی نداشتند، خموش و بیتفاوت بماند.
از موقعیت علمی و فرهنگی که داشت برای منافع شخصی خویش بهره نبرد بلکه اولویت زندگیش را دادخواهی و جهاد در راه آرمانهایش گذاشت و از نام و شهرت خویش گذشت تا به عشق راستین دست یابد. درحالیکه معنای عشق دنیایی را هم خوب میدانست. عشق به همرزمانش. عشق به کودکان یتیم (در مدرسه شبانهروزی جبل عامل) که تنها دلخوشیشان حضور گرم و فداکارانه و قلب پر از مهر دکتر بود.
و بعد هم احساس مسئولیتش در دوران جنگ که فرماندهی جنگهای چریکی را که مسئولیتی بس سنگین بود، عهدهدار شد و هیچگاه دنبال اسم و رسم و آوازه نبود.
شهید چمران زندگی جهادی کنار مردم ستمدیده لبنان را به زندگی مرفه مادی و جایگاه بالای اجتماعی ترجیح داد و در صف اول مبارزه با رژیم صهیونیستی قرار گرفت. تا جایی که نام او در کنار امام موسی صدر جزو اسطورههای لبنانی محسوب میشود. آنها هنرستانی در جنوب لبنان تأسیس میکنند تا بچههای شهدای فلسطینی و شیعه در ۳ زمینه فنی، نظامی و مسائل فرهنگی و اخلاقی آموزش ببینند.
از سوی دیگر؛ عشق چمران به همسر و فرزندانش که شرح مختصر آن در خاطرات غاده جابر در کتاب نیمه پنهان ماه آمده، بسیار شنیدنی است.
در روایتی که غاده از همسرش دارد، با روح بلند و منش شهید چمران بهتر آشنا میشنویم. یک روح بزرگ، آزاد از دنیا و متعلقاتش! کسی که فقط فرمانده جنگهای نامنظم و چریکی نبود، او نقاش بود و در تابلوهای نقاشی خود بینش و نگرشش را به تصویر میکشید. و همین روحیه عارفانه و لطیف او بود که موجب شد دختری از خانوادهای متمول که با فرهنگ اروپایی بزرگ شده قید آن زندگی مرفه را بزند و همراه دکتر در اتاقی کوچک به یک زندگی سادهزیست تن بدهد چرا که عاشق و شیفته شخصیت چمران بود و زیباییهای روحش را به خوبی درک و شناخته بود.
سلام
همیشه فکر کردن به الگوهام هیجان زدهام میکرده. حتی امسال تصمیم گرفتم عکس بعضیهاشون رو به دیوار اتاقم بچسبونم.
الگوهای من:
توران میرهادی:
نویسنده و استاد ادبیات کودک و نوجوان و موسس مجموعه فرهنگی آموزشی فرهاد.
به خاطر تاثیر زیادی که ایشون روی آموزش کودک و نوجوان گذاشتن همیشه تحسینشون کردم. با اینکه در زندگیشون سختیهای زیادی کشیدن ولی هیچ وقت از هدفهاشون دست نکشیدن. به خاطر اهمیت زیادی که همیشه برای آموزش و افراد فعال در این حوزه قائل بودم، ایشون یکی از اعضای اصلی هیئت مدیره درونی من هستن.
دکتر شریعتی:
هروقت کتابهاشون رو میخونم از اینکه انقدر از زوایای مختلف به یک موضوع نگاه میکنن لذت میبرم. آرمان گرا بودنشون رو هم همیشه تحسین کردم.
هرمان هسه:
سیذارتا، اولین کتابی بود که از هرمان هسه خوندم و تاثیر خیلی زیادی که روم گذاشت. از اون زمان به بعد هرمان هسه مستقیما وارد هیئت مدیره درونی من شد.
مه لقا ملاح:
مادر محیط زیست ایران.
همیشه کسی رو که واسه جامعه خودش و آگاهی مردم خودش دلسوز هست از ته دل تحسین کردم. این زن برای من نماد یک زن قدرتمند، آرمانگرا، دلسوز و آگاه
هست.
محمود دولت آبادی:
توصیفات و احساسی که تو نوشتههای ایشون هست همیشه برای من تاثیرگذار بوده.
اکتاویو پاز:
از وقتی تو دوره سمپوزیم نویسندگی با این نویسنده آشنا شدم شیفته مقالهها و طرز فکرش شدم. روزانه سعی میکنم چند خط از نوشتههاش رو با دقت بخونم و در موردشون فکر کنم. واقعا دیدگاههای آدم رو در مورد موضوعات مختلف به چالش میکشه.
بینهایت خوشحالم از آشنایی با این نویسنده.
من آدم تاثیر پذیری هستم . اولین داور درونی زندگی من پدرم بوده :خواندن بعد نوشتن را از کتابهای کاترین پاندرا
هر روز از وقایع زندگیم مینوشتم و از احساساتی که دوستشون نداشتم.
توی این مرحله از زندگیم از نوشتن واقعا لذت نمیبردم در جلسات روانشناسی دکتر باقری نوشتن یکی از راههای روان درمانی من بود و دکتر از من خوااسته بود حتمادنبال کلاسهای نویسندگی برم که با روانشناس جناب آقای شاهین کلانتری آشنا شدم . واقعا در روند درمان من خیلی تاثیر داشتن و از بهترین داوران درونی من هستند
از نویسندگان نیل دونالد والش و دکتر یالوم در زندگی تاثیر زیادی گرفتم در حال حاضر که فلسفه میخوانم دکتر شاد و همسرشون و دکتر محمودی داوران درونی من هستند که راه آرام زندگی گردم را به من یاد دادن .
وسپاسگدارم که همیشه دنبال جواب هر سوالی که بودم کتاب خوب و انسانهای خوب سر راهم قرار گرفت .
از باورهای من اینه که درسته که هستی پر از رنج و هیچ امضائ ای به ما نداده که هر آنچه که ما میخواهیم همان شدولی اگه هوشیار باشیم میتوانیم راه در این هستی را پیدا کنیم
بعد از گذراندن این جلسه ،بسیار رنجیده و دلخور شدم از اینکه چرا تا به حال به این موضوع حتی فکر نکرده بودم و در طول جلسه نیز پریشان شدم که چرا خالی از اعضای هیئت مدیره هستم ،گاهی میدیدم آدم هایی را که به شدت از کسی طرفداری میکنند و همه جانبه از او پیروی میکنند ،اما من همیشه درگیر ارتش تک نفره ی خودم بودم و حواسم را به آدم های دوروبرم و تاثیرشان در زندگی ام ندادم ،نه اینکه بگویم مشورت نکردم یا از کسی یاد نگرفتم و یا اینکه کسی را از خودم بهتر نمیدانستم ،نه ،فقط نمیدانستم که باید بعضی آدم هارا برای خودم نگه دارم و بعضی هایشان را حذف کنم …وابتدا از خودم شروع کردم که ببینم راه و روشم ،حرف زدنم،رفتار کردنم ،تصمیماتم ،هدف هایم ،آرزو ها و دغدغه هایم تحث تاثیر چه آدم هایی است …
مادرم : مادرم بسیار صبور است بارها به او گفتم که اگر من جای تو بودم زندگی را به امان خدا ول میکردمو میرفتم ،اما مادرم برای همه صبور است برای همه مهربان است و همیشه نیتش برای انجام هر کاری خیر است ،میبینم که مادرم آرامشی دارد از اینکه درگیر بسیاری از حواشی های این روزگار نیست و هر چالشی برایش آنقدرها بزرگ نیست …درد های مادرم بسیار بزرگ است این یعنی برای مسائل کوچک طاقتش تمام نمیشود و صبوری کرده است…مادرم همه را شبیه خودش میبیند و به هیچ کسی بدبین نیست
استادم شاهین کلانتری :
دنیای نوشتن من دقیقا از پارسال همین موقع ها تغییر کرد،با اینکه نتوانستم مثل همه حضور فعال داشته باشم تا استادم در جمع کلاس از من و نوشته هایم بگوید اما همیشه تک و تنها فایل های صوتی را گوش دادم و تمریناتم را انجام دادم فقط همیشه یکی دوماهی از بقیه عقب تر بودم ،پیشرفتم را در نوشتن احساس میکنم ،حالم با این دنیایی که در آنم بسیار خوب است ،از سردرگمی و بلاتکلیفی در آمدم ،راه و روشی را یادگرفتم که حاضر نیستم با هیچ مسیری عوض کنم
مربی رانندگی ام : من خیلی برای رانندگی کردن ،ان هم در کلان شهر ترسو و بی دست و پا بودم ،مربی بسیار حاذقی داشتم آنقدر تمام حرف ها و توصیه هایش توی گوشم مانده که بعید است روزی به شب برسد و یادش نکنم ،آنقدر من را دچار چالش های مختلف کرد که دیگر ترس از یادم رفت …اینکه همیشه آینه های ماشین را رصد میکنم و یا اینکه پارک دوبل برایم آسان است و هزاران قلق دیگر را مدیون ایشان هستم که همواره برای من الهام بخش است و در این ۸ سال به من کمک کرده است …نه تنها در مهارت رانندگی بلکه یاد گرفتم در بسیاری از مهارت های دیگر نیز میتوانم به توصیه هایش عمل کنم و مسیر درست را پیش بگیرم
چه استعاره جالبی بود و چقدر از فکر کردن به اعضای هیئت مدیره درونیام لذت بردم، و حتی کمی شگفتزده شدم.
حتما یکی از اعضای کلیدی هیئت مدیره درونی من، پدر است. جدا از خردمندی و پشتیبانیاش، حالا که خوب فکر میکنم و به رفتارهایم دقت میکنم، انگار در برخوردها و تعاملهایم، از نظر اخلاقی، بیش از هر کس تحت تاثیر پدر بودهام. انگار سرِ بزنگاه، متانت و جوانمردیاش توی گوشم زنگ میزند و زمزمه میکند که: پدر اینجور مواقع فلان کار را میکند، پدر در برخورد با فلانی اینطور رفتار میکند، پدر همیشه دلش قرص است!
یکی از اعضای هیئت مدیرهی درونی من مولاناست. بیت
«در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران/به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد»حلقهی اتصال من و اوست.
هر زمانی که با کسی هم صحبت میشوم یا حتی زمانی که میخواهم در اینستاگرام کسی را فالو کنم، جناب مولانا با این بیت زیبایش به من هشدار میدهد. با کسی هم نشین شو یا کسی را دنبال کن که حرفی برای یاد دادن به تو داشته باشد. در این بازاری که شلوغ و بی در و پیکر است، مواظب باش هم نشینی با چه کسی را انتخاب میکنی.
با سلام.یکبار نوشتم اما انگار ثبت نشده
برای اولین بار چراغ اتاق مدیریت را روشن کردم و چهره های برجسته و مهم و تاثیر گذاری را در زندگی ام دیدم. پدرم کنارم بود، حامی و صادق، چند تا از اساتید و دوستانم هم بودند که همیشه توانمندی هایم را باور دارند و مرا به رشد و پیشرفت ترغیب می کنند. حضرت مولانا و برخی عرفا هم حضور داشتند و نویسنده هایی چون آلن دوباتن و یالوم و … تاثیر آنها را بر باورها، منش و زندگی ام می بینم. دوست دارم چند عضو جدید در حوزه های کاری و علاقمندی ام هم به هیات مدیره اضافه کنم
با سلام. چراغ اتاق مدیریت را بعد از مدتها روشن کردم و به چهره تک تک افراد هیات مدیره نگاهی انداختم، افراد تاثیر گذار و صاحب فکر و مهمی اونجا حاضر بودند، مولانا با ردایش و برخی از عرفا هم حضور داشتند که تاثیرات اخلاقی و فکری زیادی روی من دارند، برخی نویسنده ها هم بودند، برخی اساتید مثل دکتر وهاب زاده که مرا با نیازهای درونی کودکان به طبیعت و بازی آشنا کرده و همینطور پدرم که از کودکی همراه من بوده و همیشه او را به شکل پشتیبان و حامی واقعی ام می شناسم. یکی دو تا از دوستان و اساتیدم هم هستند که همیشه به توانمندی هایم باور داشته و عاملی برای رشدم هستند. خدایا شاکرم که همچین افرادی در زندگی ام به شکل فیزیکی و معنوی حضور دارند و معلم های زندگی ام می باشند. و تصمیم دارم در حوزه های کاری و علاقمندی های دیگرم چندین شخصیت برجسته و صاحب منش و فکر را هم دعوت به همکاری در هیات مدیره نمایم و مدتی برای شناخت و بررسی و انتخاب آنها زمان لازم دارم.
اعضای هیئت مدیره درونی و دلیل انتخاب آنها?
وقتی سوال مطرح شد ,در لحظه اول جملات بودن که در ذهنم نقش بسته و اثر گذار به نظر می آمدن, حتی برایم مهم نبود از کیست.نمیدانم شاید هیئت مدیره درون من از اشخاص تشکیل نشده بود,جملات گرداننده آن بودن ,گویا هیچ وقت از این زاویه به اشخاص توجه نکرده بودم.وقتی کتابی انتخاب ومطالعه می کردم,بیشتر موضوع مد نظرم قرار می گرفت.دربین شاعران ,نویسندگان ,مفاخر موسیقی,نقاشان برجسته جهان ,….نامی نیافتم ,اینجا بحث علاقه و توجه با الهام بخش بودن به نظرم متفاوت بود .به جستجو در میان آموزگاران و استادان ,آشنایان و بستگان پرداختم,به پدرم که رسیدم مکث کردم ,نمی گویم انسان کاملی بود اما در زمان حیاتش محبت ,انسانیت و حتی پشتکار را از او آموخته بودم.در جوانی برای رسیدن به خواسته هایش بسیار تلاش کرده بود ,در مواجه با انسانها همیشه دیده بودم به فقیر و غنی بدون توجه به جایگاه ظاهری شان یکسان احترام می گذاشت واگر کسی نیازمند کمک بود در حد توان دریغ نمی کرد.خب, نفر بعدی درمیان آشنایان,مدیر دفتری بود که نزدیک به ۶ سال در آنجا کار کرده بودم ,او نیز به واسطه رفتار سنجیده , حس شوخ طبیعی اش در برابر مشکلات و گفتن جملات قصار که حاصل از تجربه اش در زندگی بود, برایم تداعی شد. درنهایت استاد جوانی به نام شاهین کلانتری ,که به تازگی از طریق دختر دایی ام در اینستاگرام با کلاس درسش آشنا شده ام.مدرس نویسندگی است اما در حال حاضر از توسعه فردی می گوید و هربار با طرح سوالی تو را به فکر وا می دارد.در این راه به شناخت عمیق تری از خود و عوامل محیطی برای رشد و ارتقای درونی و بیرونی دست می یابی .کار بزرگی است بدین دلیل که اگر در وجود هرکسی این رشد و بلوغ اتفاق بیفتد جامعه ای رشد یافته و موفق تر و سالم تر خواهیم داشت, حتی از نسل بعدهم بواسطه تربیت اصولی تر آسوده خاطر می شویم .
درود بر استاد عزيز🌹
بزرگان و مشاهير زيادى تاكنون در زندگى من تاثيرگذار بودند كه اگر بخواهم از آنها به عنوان اعضاى هيئت مديره درونيم نام ببرم، تعدادشون زياد ميشه و از حوصله خارج! بنابراين به چند نفرشون اكتفا مى كنم.
اولين عضو خانم كاترين پاندر نويسنده كتاب از دولت عشق هست كه وقتى نوجوان بودم با تعريفى كه از قدرت عشق الهى كرد، رابطه متفاوت و عميقى بين من و خداى درونم ايجاد كرد. خداوندى كه سراسر عشق است را به من نشان داد و مرا از ترسهاى تحميلى كه در كودكى نسبت به عذاب الهى دچارش شده بودم، رهانيد. همچنين زنجيره عشق به خود و ديگران را برايم تعريف كرد كه برايم آرامش، عشق و دوستى را به ارمغان آورد.
دومين عضو خانم فلورانس اسكاول شين بود كه در كتاب چهار اثر، قدرت كلمات را به من آموخت تا مراقب كلامم باشم و از منفى گويى بپرهيزم، همچنين ايمان و باور را در من تقويت كرد و توانستم گامهاى جدى در مسير سرنوشتم بردارم و به خودباورى و موفقيت برسم.
ديگر اعضاى هيئت مديره درونى ام خانم لوييز هى با كتاب شفاى زندگى است كه چگونگى كنترل خشم، عشق به ديگران، بخشش و حقيقت شفا يافتن از بيماريهاى ذهنى و جسمى را به من آموخت و تاثير بسيارى در پالايش روح و روان و پاكسازى درونى ام داشت.
ديگر عضو استاد نقاش خانم ايران درودى هستند كه تلاش، خود باورى، استقلال، اعتمادبنفس، استقامت، مقاومت و شكست ناپذيرى و ثابت قدمى در رسيدن به اهدافم را در من پرورش دادند كه حقيقتا الگوى بزرگى در زندگى من هستند.
ديگر عضو، خانم جى كى رولينگ هستند كه الهام بخش من در زمينه نويسندگى داستانهاى تخيلى هستند.
از ديگر اعضاى هيئت مديره درونى ام، خانم معصومه تيمورى، آقاى عباسمنش، آقاى شاهرخ مسكوب(در زمينه نويسندگى)، صادق هدايت، خانم مهشيد اميرشاهى، آنتوان چخوف، برايان تريسى، بهرام بيضايى(در زمينه فيلمنامه و نمايشنامه)، خانم تهمينه ميلانى، نسرين ستوده، انوشه انصارى و بسيارى ديگر از بزرگان هستند.
در حال حاضر هم بيش از چهار سال هست كه تاثيرگذارترين فرد الهام بخش زندگى من شما هستيد كه انصافا تاثير بسيارى در پيشرفت من در زمينه نويسندگى داشتيد و هدايتگر بسيار انگيزه دهنده اى براى فعاليت هاى هنرى من و ايجاد نظم شخصى در زندگى من بوديد. بينهايت از شما سپاسگزارم. راهتان مستدام باد 🙏🏻🌹🌹🌹
سلام
۱:آقای دکتر شکوری، دیدگاهشون به زندگی رو دوست دارم ،مدام تشویق به خودشناسی،لذت بردن از زندگی،حرکت به جلو،مطالعه میکنن.بعداز دیدن برنامه های دکتر شکوری بیشتر مطالعه میکنم واز زندگی لذت بیشتری میبرم .
۲:همیشه بیت سهراب سپهری در ذهنم هست که گفتن:چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
۳:خواهرم همیشه در ذهن وتصمیماتم تاثی مثبت دارن،یکی از هیت مدیره های ثابت ذهنم هستن
۴:جدیدا آقای کلانتری هم عضو هیت مدیره ذهنم شدن،همیشه به نوشتن علاقه داشتم واستارت کار رو رو با آقای کلانتری زدم امیدوارم هیت مدیره دائم ذهنم باشن.
سلام و عرض ادب
واقعیت همیشه در زندگی افرادی تأثیر گذار یافت می شود که ناخودآگاه در بهبود روند زندگی ما اثر می گذارند البته عکس این قضیه هم هست یعنی افرادی که مخرب هستند و تاثیر مثبت در زندگی ما ندارند که مقصود ما نیستند.
قبلا گفته بودم که من در زندگی ام دو نقطه عطف دارم که اولی آشنایی با خودشناسی است و این را مدیون دوست عزیزم خانم رسایی می دانم و بعنوان یک الگو و راهنما و مشاور از ایشان درس آموخته ام و می آموزم.
دومین نقطه عطف زندگی ام نویسندگی است که با آشنایی با استاد بزرگ شاهین کلانتری شروع شده است و در زمینه نوشتن و تولید محتوا بسیار می آموزم از ایشان و خدا را شاکرم که وجود هر دوی این عزیزان زندگی مرا پرمعناتر نمودند.
در قسمتی از سایت ام سخنان بزرگان اهل قلم را فهرست بندی دارم تحت عنوان “سخنان دلنشین” که اسامی افراد شناخته شده و معروف بهمراه سخنان کوتاه آنها درج شده که بعضا در مقالاتم از آنها بهره برده ام .
مرحوم پدرم که بحق الگوی تمام عیار اخلاق نیکو و پسندیده، مردم دار، باسواد، شاعر و دانشمندی بودند که هر چه دارم از ایشان و رشادت های ایشان است. خدایش بیامرزد.
سپاس از توجه تان
هیات مدیره ی درونیم از وقتی خودم را شناختم و فهمیدم باید تغییر کنم در زندگیم تاثیرات زیادی داشته اند.شاید قبلا نمی دانستم وجود دارند و چقدر نقشه مهمی در زندگیم انتخاب هایم داشته اند ولی حالا که میدانیم میبینم که باید بروز شان کنم استادی داشتم که از دوران راهنمایی زندگیم را تغییر داد و نگرشم را به خیلی مسائل تغییر داد. و بعد ازآن راندا برن، هنریت آنه کلاوسز،پائولو کوئیلو،شمس تبریزی،جولیا کامرون،ژوزه ساراماگو،نیچه. از کسانی هستند که افکارشان در زندگیم تاثیر گذار بوده و حالا که در این دوساله زندگیم که با شما آشنا شده ام شما هم به این اعضا اضافه شده اید.وهرروز از شما چیزه جدیدی یاد میگیرم. و تاثیر گذار ترین شخص در زندگیم در این دوره هستید.
سلام اعضای هیئت مدیره درونی من، متشکل از آدمهایی است که روزی روزگاری یک حرف یا عمل و یا کتابشون، سبب ایجاد تغییری شده که من این تغییر را دوست داشتم. ترتیب خاصی هم نداره. به ترتیبی که به ذهنم رسیده بود نوشتم.
وین دایر:کتابهای بسیاری از او خواندم. حس میکنم از صحبتها و کلامش قدرت میگیرم. مثل شما برندهاید و یا بگذار دیگران در باغچه زندگی خود هر گلی میخواهند بکارند. بعد از این قضاوتهای بیمورد دیگران کمتر آزارم داد.
پائلیو کولیو کتاب کیمیاگرش برای من بسیار انگیزشی بود. با کتاب زهیر به زیبایی عشق و بها دادن به آن را تجربه کردم.
ویلیام گلاسر و تئوری انتخابش که تاکید میکرد ما نمیتوانیم دیگران را تغییر دهیم و همه اتفاقها و حسهایی که در ما بوجود میآید را خودمان انتخاب کردیم.
دکتر مجتبی شکوری:حرفهای ایشان بسیار مفید است. یک مورد آن نهایت تلاش ما در هر چیز و امتحان همه راههای نرفته، برای جلوگیری از اندوه ِحسرت در آینده. مثل اینکه برای رسیدن به چیزی روی نوک انگشتهای پا میایستیم و تا نوک انگشتها برای داشتن آن تلاش میکنیم. برای آنکه وجدان ما آسوده باشد از نهایت تلاش در هر امری.
پدرم:اسطوره صبر و سکوت و الگوی تمام عیار برای پرهیز از کشمکش و سخن بیهوده و خدمت به دیگران بدون چشمداشت.
مادربزرگم حرفهای پر مغز زیادی میزد . بسیار پر تحمل و پر تلاش یکی از نصیحتهایش:سنگ کوچیک و سبک با یک لگد چندین متر پرتاب میشه اما سنگ بزرگ و سخت را چیزهای کوچیک نمیتونه تکان بده. که شامل خیلی چیزا میشه حیا و آبرو و قناعت و سرسختی و…
دکتر هلاکویی در مورد زندگی، عشق و روابط زوجین حرفهای بسیار جالبی دارند اینکه عشق ارزشمند است و نیاز و احتیاج به یک شخص نمیتونه عشق باشه.
شمس تبریزی و چهل قاعدهاش که همگی زیبا هستند، تصوری که تو از خدا داری در حقیقت تصویری از خودت هست و این تصویر در تو بیشتر است.
آقای شاهین کلانتری چرا؟ چون تنها کسی بود که ارزش نوشتن را به بهترین شکل برایم معنا کرد و آشنایی با ایشان سبب شد متفاوت بنویسم، متفاوت بخوانم، متفاوت فکر کنم و لحظههایم مفید و پر ارزش شود.
اعضای هیئت درونی من و افراد تأثیرگذار:
۱_شمس تبریزی: تصویری که من از خودم،شناخت خودم و پروردگارم را دارم.کتاب ملت عشق عشق از الیف شافاک تاثیر زیادی بر افکارم داشته.تصورات و تفکرات زیبایی که در مورد عشق و خداوند داشته،مرا به فکر فرو برده،بعد از خواندن این کتاب،نگاه متفاوتی نسبت به خودم،اطرافیان و جهان اطرافم پیدا کردم. پس از اتمام این کتاب سعی برای این دارم که این شخصیت والا و اندیشه های زیبایش را بیشتر بشناسم و درک کنم.
۲-هوشنگ گلشیری: جزیی نگاری در متن هایش آمیخته با حس های پنجگانه که به زیبایی در نوشته هایش از آنها بهره گرفته.
۳_آن شرلی:که همیشه از کودکی این شخصیت را خیلی دوست داشتم که از کوچک ترین چیز ها خوشحال میشد،هیچ چیز نمیتوانست شادیش را برهم بزند. و همیشه شاد و خوشحال بود.
۴_بابا لنگ دراز«جودی ابوت»: همیشه کودک درونش زنده بود. با وجود تمام سختی ها و چالش ها و مشکلات بر روی هدفش متمرکز بود و هیچگاه تسلیم نشد.
۵_جناب استاد شاهین کلانتری عزیز:خواندن،نوشتن،توسعه فردی،صبور،مهربان،هدر ندادن وقت،بیاندیش،بی وقفه پیش رو،بیاندیش،تسلیم نشو،بنویس و بنویس و بنویس،پشتکار داشته باش،کمالگرا نباش،هدف داشته باش.تلاش کن.
۶_کودکانم:کنترل خشم،صبوری،مهربانی، و گذرا بودن هرچیزی
سلام 👇🏻هیئت مدیره من🙂❤️
کریستیانو رونالدو:به علت اینکه
خودش رو باور داشت و تلاش کرد با اینکه اون وضع مالب خراب رو در پرتقال داشت اما به خودش باور داشت و حالا تونسته یکی از بهترین ها باشه چه از نظر ورزشی و چه از نظر درامدی.
مریم میرزاخانی:کسی که با اینکه خیلی بهش توجه نکردند اما اون تلاش کرد و به هدف خودش رسید و اون تلاشش علت این بود که من اون رو برای هیئت مدیره ام انتخاب کردم.
امیر:یکی از دوستام هست و تنها کسی هست که از انفراد زندگیم قرار دادم.
اون گاهی به من ضد حال میزنه و میگه که کارت خیلی هم حرفی نداشت و این موجب میشه که من خیلی تلاش کنم و هدفم رو افزایش بدم و این به کم قانع نبودنش موجب شده که من توی هیئت مدیره ام قرارش بدم.
و خیلی از افراد دیگه هم هستند که هیئت مدیره 10نفره منو تشکیل میدند.
۱.اولین و مهم ترین فرد در هیئت مدیرهی درون من مادرم هست، به این دلیل که در تمام جنبههای شخصیتم و در تمام ابعاد زندگیام نقش پر رنگی داشته است؛ مادرم چگونه زیستن و درست فکر کردن و در عین حال استقال فردی را به من آموزش داده است و من رد پای مادرم را در تمام تصمیمات درست زندگیام حس میکنم.
۲.پدرم هم یکی از افراد شاخص هیئت مدیرهی درون من است که شناخت درست از آدمها و فکر منطقی را به من آموزش داده است.
۳.برادرم محمد حسین بخش اعظمی از نشاط و حال خوش هیئت مدیرهی درون مرا تشکیل داده است.
۴.شاهین کلانتری، اولین چیزی که قبل از سواد، دانش، هوش و اخلاق استاد کلانتری من را جذب کرد، احترام متقابلی بود که برای تک تک مخاطبانشان قائل بودند و این احترام و پاسخ گویی به سوالات را در همهی حالات چه کلاسهای ۷ صبح چه کلاسهای عصر و چه لایوهای شبانه حفظ میکردند.
۵.من از مجتبی شکوری زیبا و عمیق نگریستن به جهان اطراف را آموختم و واژه به واژهی حرفهایش به من آرامش تزریق میکند.
۶.استاد زمان احمدی، استادی که سرشار بود از وجدان کاری و بار علمی بسیار بالایی داشتند؛ من به غیر از درس کلاس و دانشگاه انسانیت در زندگی را از ایشان آموختم.
سه تن از اعضای هیئت مدیره درونی من:
1. مادرم: مادر زن صبور و خوداری بود گاهی از صبوریش در برابر مشکلات زندگی لجم میگرفت اما برایم اسوه بود اینکه چطور میتوانست با وجود سختیها به راهش ادامه دهد. او بزرگترین مشوق من برای کسب استقلال اقتصادی و پشتکار و پیشرفت در امور اجتماعی بود. خوش خلقی و مردمداریش نقطه قوت دیگرش بود. کاش از این خصوصیات یک مو بر تن من هم بود.
2. استاد شاهین کلانتری: همواره دنبال خلاقیت بودم، آن را در هر سوراخ سنبهای میکاویدم تا اینکه با آشنایی با استاد کلانتری آن برگه آس را یافتم. نوشتن چراغ راهم شد. استاد با خوشفکری و خوشخلقی وصف ناپذیرشان با سلایق متفاوت شاگردانش همراهی میکنند و یکی از مهمترین افرد تاثیرگذار زندگیم بوده است.
3. ویرجینیا وولف: وقتی اولین بار کتاب «اتاقی از آن خود» وولف را خواندم نبوغ این زن در مورد بزرگترین مشکلات زنان یعنی عدم استقلال مالی آنهم بیش از 80 سال پیش شگفتزدهام کرد. اینکه زنان به دلایل مالی از عرصه عمومی رانده شدهاند و همواره متکی به جنس مخالف بودهاند. اینکه زنان برای رشد و پرورش نویسندگی خود باید به منابع مالی و اتاقی مستقل دست یابند، همگی برایم الهامبخش بوده است.
دو فرد از الگوهای من در زندگی استاد الهی قمشه ای و پدرم هستن، استاد به این خاطر که نماد خوبی ها و دانایی ها و زیبایی ها برای من خستن و سخنشون برام حجت هست و پدر به این علت که همیشه قهرمان من بودن و دانا و درستکار بودنشون برای من مسجل شده هست .
من هر چه فکر می کنم اعضای هیئت مدیره ام بیشتر از انگشتانِ دستم نمی شوند ، نمی دانم شاید بدون انکه به من بگویند استعفا داده اند . اما یکیشان را خوب می شناسم ، کاپیتان جک اسپارو ، احتمالا در آینده این فرد از هیئت مدیره بیرون شود اما در حال حاضر یکی از اصلی ترین هاست ، چرا کاپیتان جک اسپارو ؟
چون به شدت شخصیت متفاوت و جالبی دارد ، به هیچ کس وابسته نیست ، بی خیال است بدون هیچ نگرانی فقط و فقط برای خودش زندگی میکند ، به خاطر همین است که همیشه وقت هایی که نظر دیگران برایم خیلی مهم می شود و استرس دست می اندازد تا خفه ام کند به یاد جک اسپارو می افتم .
در پنجمین جلسه سپمپوزیوم توسعه فردی چه گذشت؟
همواره افرادی در زندگی ام حضور داشتند که تصمیماتی که می گرفتم بر اساس مشاوره درونی و گفت و گویی ذهنی با آن ها بوده است ولی هیچ وقت به آن ها به چشم یک هیئت مدیره نگاه نکرده بودم. این طور نبوده که این افراد در دوره های متفاوت زندگی ام، ثابت باشند و همیشه همان هایی باشند که از قبل بوده اند. اما برخی از آن ها بوده اند که دوره طولانی تری را به خود اختصاص داده و همیشگی شده اند. مثلا مادر و پدرم، عمه ام، خاله ام و دختر دایی ام در دوره ای جزو هیئت درونی من بودند اما به مرور با بالا رفتن سطح فکری من و تغییر نکردن آن ها از هیئت مدیریه من اخراج شدند و با وجودیکه هنوز هم آن ها را با تمام وجود دوست دارم اما برای تصمیماتم با آن ها مشورت نمی کنم و معیار ارزش هایم بر اساس گفته ها و رفتار آن ها نیست و شاید حتی کاملا مخالف با اندیشه های آن ها باشد. اولین نفری که من او را به سازمان خودم راه دادم. و در بیشتر اوقات از او مشورت می گرفتم، یکی از عموهایم بود. یک بار با او درشتی کردم و او برای این درشتی مرا تنبیه کرد و بعد از تنبیه به من گفت این تنبیه تا اخر عمرت یادت بماند و هیچگاه با کسی که به تو علمی می اموزد و تو را در مسیر درست هدایت می کند، درشتی نکن. در واقع او بود که مرا در مسیر خواندن و نوشتن راهنمایی کرد و همیشه با کتاب هایی متفاوت از حوزه های متفاوت مرا با دنیای علم و ادب آشنا می کرد. و همیشه آن سخنش آویزه گوشم بود و احترام یکی از خصایل اخلاقی ام شد.
کلاس چهارم ابتدایی معلمی داشتیم که به معنای واقعی انسان بود. او قصد نداشت نخبه ای را پرورش دهد. او می خواست انسان هایی به راستی انسان، دردمند، فداکار و مهربان را تحویل جامعه بدهد. مهربانی و دوستی با ضعیف تر ها را او بود که یادم داد. وقتی از تک تک بچه های قوی کلاس خواست بچه های ضعیف را در یادگیری یاری کنند، اولین درس انسانیت را یادمان داد. یادمان داد که نمره خوب گرفتن مهم نیست. باید کاری کنیم که تمامی شاگردان کلاس عالی باشند. باید در جامعه ای که زندگی می کنیم کاری کنیم که رفاه و دانش حق مسلم تمام افراد جامعه باشد و اگر قوی شدیم هیچگاه ضعفا را فراموش نکنیم. هر روز بعد از کلاس ساعتی را در مدرسه می ماندم و درس فارسی را با بغل دستی ام تمرین می کردم تا او هم نمره خوبی بگیرد. پیشرفت او باعث شد که طعم یاری رساندن به دیگران را با جان و دل بچشیم. رفتار، کردار و گفتار او همیشه در ذهن و جان من حک شده است.
معلم سال دوم راهنمایی همیشه مرا تشویق می کرد. یک بار او به من گفت مراقب افرادی باش که به ظاهر دوست تو هستند اما از اینکه هرجایی زیر پایت را خالی کنند ابایی ندارند. گفت با این افراد هیچ وقت صمیمی نشو و رازهایت را برای همیشه در قلبت مدفون نگه دار. خانم خوش نام باعث شد که در دوستی ها حد و حدود را رعایت کنم و برای حریم شخصی ام احترام بگذارم و اجازه ندهم مشاوره های این قبیل دوستان روی زندگیم تاثیری سو بگذارد.
در موسسه ای آموزشی مشغول به کار بودم و رییس شرکت فردی متفکر و اهل علم و دانش بود. در پایان هر روز فرمی را در اختیارمان می گذاشت و از ما می خواست عملکردمان را بسنجیم و نقاط قوت و ضعف خود و سایر اعضای سازمان و شرکت را ذکر کنیم. و اگر پیشنهادی بابت بهبود اوضاع داشتیم آن را ارائه دهیم. این خودسنجی ها باعث شده بود که علاوه بر محل کار در خانه هم رفتار ها و در سایر کارهایم هم عملکردم را مدام مورد ارزیابی قرار دهم و به نوعی رفتارهایم آگاهانه تر و سازمان یافته تر شده بود. چیزی که همیشه به ان اعتقاد داشتند این بود که فرهنگ گفت و گو، باید در میان خانواده ها جا بیفتد تا مشکلات عدیده جامعه حل شود. همیشه از رواج فرهنگ تماشای تلوزیون به جای گفت و گو میان خانواده ها شکایت داشتند. همیشه هر وقت می خواهم تلوزیون تماشا کنم یاد حرف هایشان می افتم و ان وقت را به کار مهمتری اختصاص می دهم. ایشان در قرار گرفتن من در مسیر نوشتن تاثیر بسزایی داشتتند. اگر ایشان نبود شهامت چاپ اولین کتاب کودکم را هیچ وقت بدست نمی اوردم.
همسرم مهمترین هیئت مدیریه درونی من است. همیشه در برخورد با مشکلات یاد گفته های او می افتم که کار جهان را به هیچ می گیرد و اسیر غم ها و ناراحتی های پیش آمده نمی شود. بابت هیچ چیزی خودش را ناراحت نمی کند. انقدر این گفته هایش در من اثر کرده است که موقع جرو بحثی که طبعا در هر خانه ای پیش می اید زیاد جدی نمی شوم و به ثانیه نکشیده اتش خشم ام فروکش می کند و او می خندد و از من به مسخره تشکر می کند که برای حرف هایش به اندازه سر سوزنی اهمیت قائل نیستم و من رجوع می کنم به حرف های گهربار قبلیش و بعد با خنده همه چیز تمام می شود. او مهمترین مشوق من در مسیر رشد و تکامل بود. او وابستگی های درونی من به افراد را از بین برد و از من فردی مستقل تر نسبت به قبل ساخت که با تکیه برخودم در مسیر هدفم گام بردارم.
بعد آن دوستی بود که در مسیر رشد قرار گرفته بود و همیشه رشد دیگران را هم ستایش می کرد. دوستی با او باعث شد که مسیر راهم مشخص تر شود و از سر درگمی و از این شاخه به آن شاخه پریدن دست بردارم. و در مسیر نویسندگی ثابت قدم شوم.
همین چند وقت پیش با آشنایی با سایت مدرسه نویسندگی و ثبت نام در دوره های نویسندگی با آقای شاهین کلانتری آشنا شدم که با ایده ها و رهنمودهای روزانه و مستمرش همواره مسیرم را روشن کرده است و من بی انکه از قدم بر داشتن در این مسیر خسته شوم همیشه رهنمودهایشان را اویزه گوشم کرده ام و رو به جلو حرکت می کنم.
و آخرین نفر خانم میترا سالاری هستند که با گروه کتاب خوانی مهر و ماهشان دریچه عظیمی از رشد و تغییر را به سوی من گشودند.
اما در میان نویسندگان و شعرا من ارادت خاصی به حضرت مولانا، حافظ و سهراب و شاملو دارم و پائلو کوئیلو دارم و با خواندن نوشته ها و ابیات همین اشخاص بود که به راستی عاشق و شیدای ادبیات شدم و بر ان شدم که در مسیر نوشتن گام بردارم.
اولین و مهمترین الگوی زندگیم، پدرم است که در تمامی ذهن و زندگی و گاهی افکارم حضور دارد و تاثیر مستقیمی بر انتخاب مسیرم داشته است. پدرم مردی عارف و در عین حال مدیر موفقی است که همیشه کریمی خداوند، ورد زبانش است. زود قضاوت نکردن، علاقه به مطالعه و داشتن دید وسیع نسبت به آدمها و زندگی و مسائل مختلف را از ایشان الگوبرداری کردم.
الگوی بعدی مادرم است. مادرم زنی مستقل و با روحیه محکم است که نمونه یک زن کامل است. او یک مادر قاطع و مهربان است که همه ما را متکی به خود بار آورده است. یکی از مهمترین خصایصش این است که کار امروز را باید همین امروز انجام داد.
حضرت علی(ع): نمونه یک انسان کامل که همیشه درک وجودشان برایم جذاب و البته مبهم است. خودشناسی و میانهروی بزرگترین سرلوحهای است که از ایشان در ذهن دارم.
آقای شاهین کلانتری: اولین کسی بودند که عادت به نوشتن را برای من نهادینه کردند. من همیشه به نوشتن علاقه داشتم اما به صورت مستمر و روزانه انجام نمیدادم. بعد از آشنایی با ایشان و درست کردن سایت شخصی و صفحه اینستاگرام، اکنون روزانه حداقل دو هزار کلمه مینویسم. این موضوع در توسعه فردی من بسیار موثر و پیش برنده بوده است.
آقای مرتضی برزگر: بزرگترین استاد داستاننویسی من هستند که کرسیشان در هیئت مدیره بسیار استوار و دائمی است. از وقتی با ایشان و الگوهای داستاننویسی آشنا شدم حلقه گمشده زندگیم پیدا شده است.
چخوف: مرد بزرگ داستاننویسی دنیا که تا مدتها از محضرش محروم بودم. استاد نوشتن داستان از ایدههای ساده که بسیار فراتر از زمان خود حرکت میکرد.
آرش حجازی: اولین بار وقتی کتاب کیخسرو را خواندم با دنیاهای موازی آشنا شدم. هنوز هم هراز گاهی سری به کتابهای او میزنم تا ذهن خستهام آرام شود.
مجتبی شکوری: یکی از بهترین معلمهایی که به سادگی و با تجربه شخصی علوم روانشناسی و فلسفی کاربردی را بیان میکند. مهمترین آموزهی ایشان، پذیرش شرایط غم و شادی و یا درد و رنج است.
فیلمها: بسیاری از صحنههای فیلمهای برجسته دنیا و ایران، به عنوان الگوی ذهنی، آنقدر در ذهنم ماندگارند که در لحظههای مختلف زندگی چراغ راهم بودهاند. مثلا صحنه خروج استاد در فیلم شاعران مرده و ایستادن دانشجوها روی میز.
استاد کیایی: همان استاد مذکور که نه تنها در زندگی شغلی بلکه در نوع تفکر و برنامهریزی برای زندگیام تاثیرگذار بوده است. مهمترین یادگاری از ایشان این بود که خداوند در جزئیات است؛ به جزئیات بسیار توجه کنید.
تمام انسانها در زندگی خود در حوزههای مختلف شخصیتهایی را به عنوان الگو، خواسته و یا ناخواسته انتخاب میکنند و مسیر خود را با نور آنها روشن میکنند. روزی میرسد که ما هم نوری میشویم در مسیر زندگی دیگران و باید مواظب باشیم که طوری رفتار نکنیم تا تبدیل به ضد الگو شویم.
خب دیروز وقتی قضیهی هیئت مدیرهی درونی رو مطرح کردید، خوب فکر کردم و فهمیدم که من پارسال همهی اعضای هیئت مدیره رو حذف کردم و تا به امروز دیگه کسی رو عضو نکردم.انگار که فقط خودم بودم و خودم.دیروز تا الان یکمی راجع به ۱۰ نفر اولی که تو ذهنم بودن و به نظرم لایق عضویت در این جمع رو بودند تحقیق کردم، و حالا اسم سه نفر از اعضای هیئت مدیرهی خودم رو اینجا میگم😁
امام محمد غزالی / چارلی چاپلین / هوراکی موراکامی
اعضای هئیت مدیره درونی:
1.جناب استاد شاهین کلانتری
روزی که تصمیم گرفتم در کلاس نویسندگی ثبت نام کنم ، هنوزی باور درستی از نوشتن وهدایت ذهن وآگاهی نداشتم .الان که حدود یکسال از این موضوع میگذرد ، تمام باورهای ذهنی ام دگرگون شدند وجناب کلانتری نگاه من را به زندگی تغییر دادند وقطعا ایشان را همیشه رئیس هئیت مدیره درونی خود می دانم .
2.دکتر حسابی
زمانی که در دبیرستان مشغول تحصیل بودم یک روز ایرج حسابی پسر دکتر حسابی به عنوان مهمان به مدرسه ما آمدند .از زندگی نامه پدرشان وکارهایی که جناب دکتر حسابی انجام داده بودند بیان کردند .الان حدود ۲۵ سال از آن روز میگذرد اما من همیشه دکتر حسابی را به عنوان یک الگوی کامل در ذهنم نگه داشته ام
3.شهاب حسینی
همیشه وقتی از من سوال میکنند بهترین بازیگر ایشان به ذهنم خطور میکند .
من در بازیهای ایشان احساس،خوب ومثبت دریافت میکنم وهمیشه نوع منش،واخلاق ایشان یکی از جاذبه های این بازیگر قدرتمند است.
۱- شاهین کلانتری: در حال حاضر کسی که بیشتری تأثیر را روی من دارد شاهین کلانتری است. چون بصورت روزانه بر طبق برنامهها و گفتههای ایشان در حال پیش رفتن هستم. چون در حال حاضر اصلیترین مربی و هدایتکننده فعالیتهای حرفهای من هستند.
۲- بهرام پور: بهرام یکی از مهمترین اشخاص زندگی من است. با آموزشهای و یادگیری مهارت هایی که ایشان به من آموخته اند اکنون توانسته ام به اینجا برسم. ولی به عنوان دومین فرد هست زیرا که آموزشهای ایشان بنیادی تر بوده و بیشتر متمایل به احساسات درونی و قدرت تصمیم گیری و دیگر چیزها بوده است.
۳- امیر تتلو: از امیر تتلو یاد گرفتم که هرچقدر تمام مردم بر ضد شما باشند اگر به هدف خودتان ایمان دارید و میدانید درست است هرطور شده به آن سمت گام بردارید. و اکنون اصلیترین فردی که میتوانم از او چیزهایی در رابطه با هدف انتخاب کنم همین است.
۴- رابرت کیوساکی: اموزه های مالی خودم را و سبک سنگین کردن مسائل اقتصادی زندگیم را از کتابهای ایشان آموختهام درواقع در مواردی که قرار است به امور مالی رسیدگی کنم کیوساکی درونم فعال میشود.
۵- سوزان کین: سوزان کین به من آموخته که درون گرایی ام نه تنها ضعف من نیست که قدرت من هم هست. با همین درونگرایی میتوانم همه چیز را یاد بگیرم. و میتوانم به شکلی که باید باشم. به من یاد داده که در مواقعی که فکر میکنم این درونگرایی مانع من است. همین درونگرایی باعث شود که قویتر ظاهر شوم.
۶- مایکل سینگر: نوسنده کتاب روح تسخیرناپذیر. شاید این کتاب در برابر کتابهای خودشناسی و فهم خود انسان کتاب خیلی جامعی نباشد ولی برای من عالی بود. هنوز هم هنگامی که نیاز باشد خودم را در دو قالب میبینم و میتوانم خودم را بهتر درک کنم. میتوانم بفهمم که چیزهایی و افکاری که به من وارد میشوند خودم نیستم.
۷- فریدون مشیری:
گفتمش : از چشم شاعر کن نگاه
تا نپنداری که گفتاری خطاست
دورتر از چشمه خورشید ها
برتر از این عالم بی انتها
باز هم بالاتر از عرش خدا
عرصه پرواز مرغ فکر ماست
۸- سعدی: پندهای گلستان که بسیاری اویزه گوشهای من هستند. و همیشه همراه من و در سینه من مرا رهنمود میکنند.
۹- دمیتری گلوخوفسکی نویسنده رمان های مترو: دید پساآخرالزمانی در داستان هایم را مدیون گلوخوفسکی هستم. میتوان در تمام نوشتههای آخرالزمانی من ردپای گلوخوفسکی را دید.
۱۰- برادران استروگاتسکی: آنها هم مانند گلوخوفسکی آنچنان روی تصویرهای ذهنی پساآخرالزمانی و دیستوپیایی من پررنگ هستند که هر کجا را بنگرم آنها را میبینم که دارند برایم صحنهها را میگردانند.
سلام به نظرم اعضای هیئت مدیره را به راحتی و به طور کامل نمی توان کنار گذاشت شاید برخی از آنها در دوره هایی نظرات کاربردی کمتری ارائه کنند اما شاید در میان همان نظرات بتوان حرفی یا نظری یافت که مفید باشد . در میان اعضای محترم هیئت مدیره ی من جناب مارسل پروست نویسنده رمان فاخر و بلند در جستجوی زمان از دست رفته خوش می درخشد . او با نوع نوشتارش توانست جراتمندی زیبایی برای بیان احساسات ایجاد کند نوشتاری هرچند پیچیده اما بسیار عمیق که می توان در آن به خوبی شنا کرد . تمثیلها و استعاره هایی بی نظیر که نگاهی وسیع به خواننده می دهد برای به کاری قوه ی ادراک خود برای یافتن تمثیلهای زندگی اش . گاهی برخی احساساتش آنقدر عمیق به کلمه درآورده است که شاید ما از کنار چنان احساسی به راحتی عبور کنیم این نوع نگاه به آنان که گرایشی به نوشتن دارند می آموزد برای نوشتن نباید به دنبال یافتن محتوای ویژه ای بود تمام احساسات معمولی افراد از نگاه خودشان قابل ثبت است . پروست در طول رمان نگاه فلسفی ظریف و پرمعنایش را به رخ می کشد و گاه خواننده را با لبخندی شیرین از درک معنایش تنها می گذارد
سلام استاد عزیز
تمرین پنجم با کلی چالش و بارنگری به الگوهای ذهنی را انجام دادم. چقدر در کارها از دیگران تاثیر میگرفتم وخودم اطلاع نداشتم. باانجام این تمرین با همه شان دوباره آشنا شدم. ممنون از ایده های خلاقانه تان. اینهم لینک تمرین من که در سایتم جا خوش کرده.🙏😊👇
https://www.faridehfard.ir/553/%d8%aa%d9%85%d8%b1%db%8c%d9%86-%d9%be%d9%86%d8%ac%d9%85-%d8%b3%d9%85%d9%be%d9%88%d8%b2%db%8c%d9%88%d9%85-%d8%aa%d9%88%d8%b3%d8%b9%d9%87-%d9%81%d8%b1%d8%af%db%8c/
با سلام وعرض ادب خدمت استاد بزرگوار
لیست هیئت مدیره های درونی با توجه به شرایط و مقاطع های زندگی ام متفاوت هستند از قبیل افراد برجسته کتابها فیلم ها وسایر منبع های دیگر برای خلاصه نویسی ابتدا اشاره به چند موردی می نمایم که تاثیرهای مثبت وبیشتری درمن به وجود آوردن خیلی وقتها پیش با مجله موفقیت وپادگست ها وسخنرانیهای
* دکتر احمد حلت آشنا شدم که چشمم به روی خیلی از حقایقها باز شدن و از آن پس گرایش من بیشتر به منابع های انگیزیشی موفقیت وتوسعه فردی بود در راس آن کتابهای مرتبطی از سری کتابهای* رمز موفقیت* بریان تریسی و*انتونی رابینز *قورباغه ات را قورت بده *صدقدم تا موفقیت. پس از آن با پیج آقای* دکتر محتشمی *دکتر عرشیانفر* دکتر بصیری کههرکدام دریایی از علم ومعرفت بودن…ودرحال حاضر توفیق آشنایی با مدرسه نویسندگی خلاق و
***** استاد شاهین کلانتری بزرگوار که من بی نهایت شاکرم واین را بفال نیک می گیرم. چون استاد کلانتری باعث شدن تحریریه وجودم ظهور کند واز پستو در بیایند وبا آموزشهای صادقانه ومدبرانه ایشان که اقیانوسی از واژهایی از علم ومعرفت هستن مرا در این مسیر همراهی کنند باشد که این زکات علم وصدقه جاریه برایشان منظور گردد خوشا به سعادت چنین بندگانی . دعای خیر من بدرقه راه ایشان باد….
و خیلی از پادگستهای انگیزشی دیگری ازاین منایع ها دریافت نمودم( مدیون تکنولوژی باید باشیم )…. که باعث گسترده تر شدن دائره فهم من در این حوضه ها گردید اما علارغم بهره بردن از این منایع ها باید رو برنامه ضمیر نا خود آگاه وباورهایی که سالها در روح وروان من عجین شده بودن وحکم هیت مدیره های درونی داشتن برایم
باید با دانستنیهای تازه دریافت کرده ام مقایسه وغربالگری می نمودم که گاهی تهش چیز بی پایه واساسی که بویی از علم پویا ونوین نداشتن بود وهمه را منسوخ نمودم بخشی از این نا هنجاریهایی که از زمانیکه تک سلولی بیش نبودیم وتکثیر ونمو پیدا کردیم شکل گرفته که خلع ها ونا بلدیهایی درمن به وقوع پیوستن وخودش را با ادمهای سمی زندگی ام که* بستگان و*دوست آشنا بود ن را نشان می دادن دنبال مقصر گشتن چاره کار نبود چون قانون علت ومعلول اینجا مطرح بود پس به جای لعنت فرستادن به تاریکی باید شمعی روشن می کردم
برخی از این نوع هیئت مدیره های درونی به کرار ما را دچارتشویش و چالش نمودن تا پس از تجدیدیهای متعددی بلاخره نمره قبولی کسب نمائیم واینجوری شد که تغییر برنامه ضمیر نا خود آگاه برای بار دوم تنظیم شدن واین چرخه باید همیشه بروزشود وورودیهای ذهنمون را فیلتر کنیم تا دوباره وقفه ایجاد نگرددوهئیت مدیرهایی مثبتی در درون خود پرورش بدهیم
سلام خدمت استاد نازنینم، در جلسه پنجم سمپوزیوم نکات مفیدی را به ما یاد دادید. از شما ممنونیم.
از میان هیئت مدیرۀ درونی خود این سه شخص را برگزیدم و به این دلایل؛
نیما یوشیج: از تنهایی خود نهایت لذت را بردن، صداقت و استمرار در حین مشکلات و فقر.
چخوف: تلاش بیوقفه و نوشتن بی حدو مرز در زندگی روزانه، هدفی روشنی در مسیر و ایده گرفتن از مشاهدات روزانه.
هوشنگ گلشیری: سادگی و صمیمیت در زبان، جزئی نگاری در نوشتهها و داستانهای خود. ( با خواندن مطالب گلشیری کلمات را لمس میکنم. بوها را حس میکنم و به راحتی میتوانم صحنهها را در ذهن خود تجسم کنم)
آن شرلی: استقبال از چالشها، کودک درون، علاقه به طبیعت
جودی آبوت: لذت بردن از چیزهای کوچک، تسلیم نشدن، متفاوت بودن
کارل دوک: یادگیری همیشگی، چالش های جدید، طرز فکر رشد
ون گوگ: ادامه دادن حتی تو شرایط بسیار سخت، پیگیر بودن، بی توجهی به نظرات دیگران
هری پاتر: انجام دادن کارها با تمام وجود حتی وقتی به خودت ایمان نداری، اجازه بده بقیه بهت کمک کنن، تو انتخاب میکنی چجور آدمی باشی
برتراند راسل: هنوز کتابی از او نخوانده ام اما سخنان او در مورد واقعیات زندگی بسیار مرا به فکر فرو میبرد و دیدگاهم را نسبت به زندگی متحول کرده است.
احمد کسروی: بزرگ مردی که تفکراتش بسیار از دورانش جلوتر بود، نمیگویم با همه آنها موافقم اما او و صادق هدایت مرا نسبت به تشخیص خرافات و واقعیت آگاهتر کردند.
کریستیانو رونالدو: او برای من سنبل رسیدن به موفقیت از راه تلاش و تمرین است، اصلا مگر برای رسیدن به موفقیت راه دیگری هم هست. او نماد تعصب و زندگی حرفه ای در کنار هم است.
استیون پرسفیلد: قطعا اگر نبرد هنرمند نبود من هیچ توفیقی برای شناسایی مقاومتهای زندگیم نداشتم. این روزها اصلیترین نقش هیأت مدیره درون من را او ایفا میکند.
ایمان ابریشمچیو تایم کوچینگ: توصیه های ایمان عزیز در مورد ایجاد عادتهای مثبت کوچک در زندگی از سال پیش تا الان احساس خوشایندی در من ایجاد کرده.
شاهین کلانتری: قطعا اینکه خود حس میکنم در مسیر نوشتن در روند پیشرفتم، توانایی عملی کردن ایده هایم را دارم، مرهون لطف استاد هستم.
مسیح جوادی: از مسیح جوادی همین یک عبارت انضباط فردیش برای کامیابی کافیست:«کاری را که باید الان انجام بدهی انجام بده، چه بخواهی چه نخواهی!»
او جزو اولین نفراتی بود که مرا به زندگی بازگرداند.
اینستاگرام من:
https://instagram.com/hamidreza.talebloo.68?utm_medium=copy_link
نسخه اصلاح شده:
چند نفر از اعضای هیئت مدیره
در زمان¬های حساس زندگی من همیشه کسانی بوده¬اند که با گفتار و کردار شان مسیر حرکت را به من نشان داده¬اند. آن ها من کنونی ام را ساخته¬اند. آن¬ها ، گاهی خودشان و گاهی با نقل قول از دیگران، در برهه های تعیین کننده زندگی، دو راهی ها یا چند راهی ها من را به سوی راهی که امروزم را ساخته¬است راهنمایی کرده¬اند.
یکی از این آدمها همسرم بوده است. او هر وقت که باید تصمیم مهمی می¬گرفتم و از سر تنبلی، بی¬حوصلگی و یا ترس ، به حداقل ها رضایت میدادم، از من می¬خواست که بزرگ بیندیشیم. او همیشه این شعر فروغ فرخزاد را به من یادآوری می¬کرد که “هیچ صیادی در جوی حقیری که به مردابی می¬ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد” .او به این جمله و مفهوم این شعر اعتقاد کامل داشت. همچنین با شعار دیگرش که “پیروزی زیباست ولی مبارزه زیباتر است” (این یکی گمان می کنم مربوط به داستان “ماهی سیاه کوچولو” نوشته صمد بهرنگی باشد)، همه خانواده را به ایستادگی در برابر مشکلات ، جنگندگی و تلاش برای بهبود شرایط زندگی ترغیب می کرد.
در سال¬های اخیر اما مطالعه سروده های مولانا منبع آرامش درونی من بوده است. چهان¬بینی مولانا، یا دست کم آنچه که از جهان-بینی او در ک می¬کنم، سراسر زندگیم را تحت تاثیر قرارداده است .سروده های او امنیت و آرامش را برای من به ارمغان آورده است. و البته حافظ که همواره در اشعارش امید و شور زندگی را یافته ام.
حالا که فکرش را می¬کنم می بینم که آدمهایی که دستاوردهای زندگیم را به آنها مدیونم خیلی بیشتر هستند. کار فرمایی که همیشه یاد او در خاطرم است . او دست من را برای نوآوری باز می¬گذاشت، از من حمایت می¬کرد و با توصیه های مثبت ش به من اعتماد به نفس می داد. دوستی که با نگاه مهربان و کلام پر مهرش قلبم را می لرزاند و ابعاد عاطفی وجود م را به من شناساند. و خیلی آدم-های دیگر…. یادشان گرامی!
چند نفر از اعضای هیئت مدیره
در زمان¬های حساس زندگی من همیشه کسانی بوده¬اند که با گفتار و کردار شان مسیر حرکت را به من نشان داده¬اند. آن ها من کنونی ام را ساخته¬اند. آن¬ها ، گاهی خودشان و گاهی با نقل قول از دیگران، در برهه های حساس زندگی، دو راهی ها یا چند راهی ها من را به سوی راهی که امروزم را ساخته¬است راهنمایی کرده¬اند.
یکی از این آدمها همسرم بوده است. او هر وقت که باید تصمیم مهمی می¬گرفتم و از سر تنبلی، بی¬حوصلگی و یا ترس ، می خواستم که به حداقل ها رضایت بدهم، از من می¬خواست که بزرگ بیندیشیم. او همیشه این شعر فروغ فرخزاد را به من یادآوری می-کرد که “هیچ صیادی در جوی حقیری که به مردابی می¬ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد” .او به این جمله و مفهوم این شعر اعتقاد کامل داشت. همچنین با شعار دیگرش که “زندگی زیباست ولی مبارزه زیباتر است” (این یکی گمان می کنم مربوط به داستان “ماهی سیاه کوچولو” نوشته صمد بهرنگی باشد)، همه خانواده را به ایستادگی در برابر مشکلات ، جنگندگی و تلاش برای بهبود شرایط زندگی ترغیب می کرد.
در سال¬های اخیر اما مطالعه سروده های مولانا منبع آرامش درونی من بوده است. چهان¬بینی مولانا، یا دست کم آنچه که از جهان-بینی او در ک می¬کنم، سراسر زندگیم را تحت تاثیر قرارداده است .سروده های او امنیت و آرامش را برای من به ارمغان آورده است. و البته حافظ که همواره در اشعارش امید و شور زندگی را یافته ام.
حالا که فکرش را می¬کنم می بینم که آدمهایی که دستاوردهای زندگیم را به آنها مدیونم خیلی بیشتر هستند. کار فرمایی که همیشه یاد او در خاطرم است . او دست من را برای نوآوری باز می¬گذاشت، از من حمایت می¬کرد و با توصیه های مثبت ش به من اعتماد به نفس می داد. دوستی که با نگاه مهربان و کلام پر مهرش قلبم را می لرزاند و ابعاد عاطفی وجود م را به من شناساند. و خیلی آدم-های دیگر…. یادشان گرامی!
بخشی از اعضای هیئت مدیره:)
1-مجتبی شکوری: می شه تغییرکرد، می شه تغییر داد.
2-برنه براون: خودت رو دوست داشته باش(شفقت به خود)، شاید آدما بهترین چیزی رو که می تونن دارن ارائه میدن، شکست بخشی از مسیره باید یاد بگیری بلند شی
3-مارک منسن: امید چاقوی دولبه است. بپا دستت رو نبره!
4-استفان گایز: نترس و قدم بردارد، قدم های کوچیک اما محکم موثرتر از سردرگمیه، هرچیزی باید از یه جایی شروع بشه، به خودت اجازه شکست خوردن بده تا بتونی رشد کنی.
هیئت مدیره ذهن
د ر این جلسه از سمپوزیوم توسعه فردی به این نتیجه رسیدیم که ذهن مانند سازمانی است که باید مدیر عامل ، هیئت مدیره و رییس هیئت مدیره داشته باشد در این سازمان خیالی خود شخص مدیر عامل و رییس هيئت مدیره است اما کسانی در طول زندگی ادم وجود دارند که تاثیر پذیری ما از انها بیشتراست
.
1 – پدر
اولین عضو هیئت مدیره را من در کودکی انتخاب مردم عضوی که هنوز بعد از گذشتن سالیان زیاد در زندگی من تاثیر گذار بوده و هست کسی نیست جز پدرم
پدرم شخصی بود مذهبی و مهربان با سواد کم ، شخصی که با کمک مطالعه هیچوقت از جامعه امروزی عقب نماند و میزان کم تحصیلاتش مانع عقب ماندگی ذهنی او نشد مهربانی و لبخند که عضو دایمی صورتش است باعث میشد تا دوستان زیادی اعم از کوچک و بزرگ داشته باشد ان چیزی که من از پدر اموختم اویزه گوش کردم مهربانی بود پدرم همیشه میگوید در هر شرایطی مهربان باش محبت کلیدی است که همه قفلها را باز میکند.
2 – اخوان ثالث
وقتی کمی بزرگتر شدم و به سن نوجوانی رسیدم جاذبه ای نسبت به ادبیات. و شعر معاصر در وجودم حس کردم من توسط یک شعر، در روزنامه با اخوان ثالث اشنا شده بودم شیفته اخوان شدم و کتاب شعر او را تهیه کردم . پس از اشنایی با شعر اخوان سراغ شاعران معاصر دیگر مثل سهراب، فروغ و شاملو رفتم اما هیچ یک تاثیر اخوان را در زندگی و قلم من نداشتند من در قلم اخوان نوعی صراحت و سادگی میبینم که جای دیگر به چشم نمیاید.
3 – جی کی رولینگ
تا به حال خواندن هیچ کتابی مرا مثل مجموعه هری پاتر شگفت زده و عاشق نکرده است . همیشه فکر میکردم که عاشق تاریخ هستم کتابهای تاریخی را زیر و رو میکردم قصه های تا ریخی مثل داستان خانوم اثر مسعود بهنود یا کشتگان قدرت و دزیره را میبلعیدم و فکر نمیکردم دنیایی یافت شود که پرواز در ان عالم از خیالاتم باشد همیشه دوست دارم مثل خانم رو لینگ خلاق باشم.
لیست اعضای هییت مدیره درونم و و مهمترین ایده هایی که با یادآوری این اعضا به من اضافه شده است:
1.معلم شیمی دبیرستان: کیمیاگر باش، با همون امکانات محدودت سعی کن بهترین خودت باشی و روز به روز پیشرفت کنی.
2.پدرم: والد سرزنشگر درونم.
3.یووال حراری: تو اشرف مخلوقات نیستی تو جزیی از طبیعتی درست مثل حیوانات و گیاهان.
4.مولانا: از خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی.
5.کودکانم: رفتارتو اصلاح کن، مهربانی. صبوری، کنترل خشم.
6.شاهین کلانتری: بخوان، بنویس، فکر کن،وقتت رو هدر نده، با آدم های تازه آشنا شو، توسعه فردی.
سلام استاد عزیزم.
سردار سلیمانی شجاعت و مردمی بودن که در زندگی همه ائمه معصومین هست.
استادشاهین کلانتری. ادامه دادن حتی گامی حتی فکرمی کنی نمیدونی نمیتونی، ولی آروم گام بردارد چون آدمهایی میخندن میان وهمیاردرپیشرفتمون میشن و… .
استاد این بحث اونقدر به من چسبید که پست امروز سایتم رو بهش اختصاص دادم:
https://pegahjahangirnezhad.ir/1855/%d8%a7%d8%b9%d8%b6%d8%a7%db%8c-%d9%85%d8%ad%d8%aa%d8%b1%d9%85-%d9%87%db%8c%d8%a6%d8%aa-%d9%85%d8%af%db%8c%d8%b1%d9%87/
سعی کردم هم کامل باشه و هم کوتاه. خیلی دوستش دارم. خیلی زیاد. ازتون ممنونم شاهین استاد.
اولین و شاخص ترین مدیر عامل درونی من مادرم بود که برایم الگوی مقاومت و صبر بود با وجود مشکلات فراوان و تمام نشدنی محکوم به زندگی ، پایداری نشان داد و سرخم نکرد و یک تنه مصیبت های زیادی چشید. بعد از آن تحت تاثیر آرا و عقاید فلورانس اسکاول شین و چهار اثر ماندگارش قرار گرفتم که با قانون جذب مسیر رسیدن به خواسته ها را نشان می داد. طی مطالعه و تورق این کتاب و قدم برداشتن در راستای اهداف توانستم جاده ای هموارتر از قبل برای زندگی پیدا کنم که به سر منزل مقصود نزدیک تر شوم و زمانی که لازم شد به پیشرفت مالی در عرصه کار برسم با افراد موفقی آشنا شدم که در سن کم و جوانی طعم قدرت را تجربه کرده بودند و آنها مطالعه کتاب هفت عادت مردمان موفق را توشه راهم و توصیه عملی م قرار دادند. در میان جستجوی کتاب هایی از این دست با بی شعوری خاویر کامنت روبه رو شدم و یاد گرفتم مرز شعور و بی فرهنگی بسیار باریک است و هر ازگاهی به تلنگر این گونه نیاز دارم .در فضای مجازی با استعدادهای بی نظیری در عرصه نوشتن برخورد کردم که پشتکار و خلاقیت آنها ستودنی بود. از جمله استاد بزرگوار شاهین کلانتری که سبک متفاوتی از نوشتن خواندن را ارائه داد ..پایبندی و تعهد به برنامه ها از جمله سفارشات مهمی بود که از ایشان آموختم . امید است اعضا هیئت مدیره درونی ما هرروز متنوع تر و کارآمد تر از قبل بر افکار و تصمیمات ما حکومت کنند.
اعضای هیئت مدیره درونی من :
پدر و برادرم که از همان کودکی مرا با دنیای لذتبخش ادبیات آشنا کردند ، دخترم تنها حامی و مشوق نوشته های من ، کتابهای روانشناسی و اساتیدی که مرا با هویتم آشنا کردند ، چخوف معلم داستان کوتاهم ، سهراب سپهری پایه ی شعرم و استاد عزیزم شاهین کلانتری فرد ارزشمند و عضو ثابت این هیئت .
هیچ وقت به افکاری که از منابع مختلف در ذهنم رژه میرن به چشم هیئت مدیره نگاه نکردم با اینکه 3 سال هست که سرمایه گذاری رو خودم رو شروع کردم اما امروز با کلمه یا هیئت مدیره یک نگرش جدید پیدا کردم . هیئت مدیره ی من که داره زندگی من رو کنترل میکنه همیشه من متوقف کرده، ذوق و اشتیاقم رو کور کرده، امروز به این نتیجه رسیدم که باید برای مسیر جدیدم هیئت مدیره جدید جذب کنم باید سرمایه گذارهای بیشتری رو بشناسم تا بتونم انتخاب کنم. باید اقدام کنم تا مجبور به کنار اومدن با اعضای قبلی نشم و مثل اونا نشم.
باسلام و عرض ادب:
مدیران نامرئی من:
اززمانی که هنوز کودکی هشت نه ساله بودم، به دنبال شناختن افراد موفق و مطرح و صاحب نظر میگشتم.
همیشه به دنبال الگوهای خوب برای مسیر زندگی بودم.
با افراد مختلفی رابطه داشتم و از آنها الگو می گرفتم.
پس ازمدتی سرم خیلی شلوغ شده بود. مشغول خانه داری وبچهداری و زندگی روزمره بودم.
اما کماکان به دنبال یافتن افراد موفق بودم.
اولین الگویی را که پیدا ، پدرعزیزم بود که فقط تا سن 18 سالگی درکنارم ماند و سپس پرکشید و رفت. او برای من الگوی اخلاق، صبر، محبت و مهربانی ، از خودگذشتگی و… بود. هنوز هم پس از سالیان دراز صدایش درگوشم هست و از فرامینش پیروی می کنم.
الگوهای بعدی من، شخصیت های کارتونی و هنرپیشه ها شدند.
من چون عاشق سفر هستم، سندبادبرایم یک الگو شدو او درسفر به تجربیات جدیدی می رسید که برای من شیرین و آموزنده بود.
الگوی بعدی من زوروبود، که حق محرومان را از ظالمان می گرفت و شجاعانه جلوی ظلم ایستادگی می کرد.
کم کم به دنبال الگوی مکارم اخلاق رفتم. و اخلاق اجتماعی برایم بسیار مهم شد.
پس به دنبال مکارم اخلاق رفتم.
خیلی مهم بود که الگو های خوبی برایم پیدا بشود.
پس ازمطالعه کتابهای فراوان دراین زمینه، کتاب های مقدس ازجمله، انجیل و تورات وقران را خواندم و به مکارم اخلاقی که از پیامبر و قرآن رسیده بود برخورد کردم. که از آن ها الگوهای خوبی دریافت کردم.
در ادامه راه به اشعارمولانا و حافظ رسیدم . نتیجه این شد که با پیداکردن آن ها به خودشناسی و عرفان رسیدم.
سپس از تجارب الگوهای زمانه خودم بهره بردم ودر زمینه اعتماد به نفس و سخت کوشی ازمطالب جناب آقای حلت و آقای آزمندیان و نوشته های آنتونی رابینز بهره جستم. توانستم درحوزه خودشناسی به پنجره های جدیدی برسم.
در این مسیر از حضرت زینب (س) و حضرت علی(ع) و حضرت ایوب (ص) الگوی صبر را پیدا کردم و از این الگو بسیار در زندگی استفاده کردم.
تا اینکه به این جمله رسیدم ( روح سالم دربدن سالم است) برخورد کردم و صحت این جمله برایم محرض شد. در این مسیربه فرامین غذایی دکتر کرمانی رسیدم. وسپس، از ورزش یوگا برای سلامتی جسم و روحم بهره زیادی بردم که از میان مربیان این رشته، خانم یزدی کمک شایانی در بهبود مسیر و زندگی سالم به من کردند.
زمانی به الگوهای داستان نویس به کتابهای محمود حکیمی و رضا رهگذرو هانس کرسیتین اندرسون رسیدم و برای خواندن و نوشتن از ان ها الگو گرفتم.
دوست عزیزی برسر راه من قرار گرفت که الگویی برای جسارت داشتن درزمینه آموزش به کودکان برای من شد و دراین مسیربسیار به من کمک کرد. این شخص بانوی مدیر و مدبری به نام خانم حاتمی بود.
در ادامه راه زندگی رسیدن به آقای دکتر شاهین کلانتری برای من نقطه عطفیدرزندگی ام شد که به آرزوی دیرینه خودم برسم و برای انتشار نوشته های پی پستوی قلبم، جرات و جسارت پیدا کنم.
ایشان علاوه بر استاد نویسندگی استاد اخلاق هم برای من شدند.
دراین مسیر دکترمجتبی شکوری نیز درلیست هیئت مدیره من قرار گرفت.
افراد بسیاردیگری هم هستند که توانستند در این راه به من کمک بکنند، که الان حضور ذهن ندارم و آوردن اسامی همه آنان از حوصله خوانندگان خارج است.
تعهد اخلاقی من:
زمانی که الگوی خوبی پیدا می کنم آن هارا به دیگران هم معرفی می کنم تا تعداد بیشتری ازتجارب این خوبان بهره مند شوند.
در این راه به افراد دیگری هم رسیدم که سخنان حکیمانه ای از آنها آموختم که هر یکی ازاین سخنان، یک دنیا حرف برای من دارد، آنها را با اعماق قلبم مزه مزه کردم و چراغ راه خودم قرار دادم. این سخنان را درپستی دروبلاگ شخصی ودم ذخیره کردم و هررو به آن اضافه می کنم تا منبع خوبی برای آیندگان شود. البته گوینده این سخنان معلوم نیستند ولی این سخنان را باید با آب طلا نوشت و هرروز به ان سر زد.
خدا را شاکر هستم که چنین الگوهایی در مسیر زندگی من قرار داده است.
دراین مسیر، سعی میکنم این هیئت مدیره ذهنم را هر چند بار یک بار بررسی کنم و بهترین ها را انتخاب کنم و آنها که ضعفی دارند را کنار بگذارم و افراد جدیدی را به این مجموعه اضافه کنم.
امیدوارم که در پیداکردن و گلچین کردن این الگوها خداوند همیشه همراهم باشد.