3 دلیل ناامیدی از نویسندگی | احتمالاً شماره 3 مشکل شماست

3 دلیل ناامیدی از نویسندگی | احتمالاً شماره 3 مشکل شماست

ناامیدی از نوشتن بدک هم نیست. تصور کنید اگر میلیون‌ها شیفتۀ نویسندگی ناامید نمی‌شدند و بر حجم نوشتجات عالم می‌افزودند الآن چه اوضاع پریشان‌تری داشتیم!

فکر می‌کنم ما به سه دلیل عمده قید نوشتن و نویسندگی را می‌زنیم و به عبارتی به مرحلۀ رهایی‌بخش(!) «گور پدر نویسندگی» می‌رسیم:

 

1

ناامیدی به دلیل ترس، اهمال‌کاری یا کمال‌گرایی

در این مرحله ننویسندۀ ناکام پیش آن‌که چیزی بنویسد، قید نوشتن را می‌زند. با مدت‌ها پرسه‌زدن، طفره‌رفتن و هراس از کاغذ سفید بالاخره به این نتیجه می‌رسد که نوشتن کار او نیست.

ننویسندۀ ما ممکن است بی‌استعدادی، کمبود زمان، عدم آموزش کافی یا هر بهانۀ دیگری را هم تا پایان عمر نشخوار کند.

چارۀ کار متوسل شدن به ریزعادت‌هاست؛ یعنی شروع کار با گام کوچکی که شاید به طرز احمقانه‌ای بی‌اثر به نظر برسد.

بگذارید تکه‌ای از کتاب «هنر ظریف رهایی از دغدغه‌ها» را بریتان نقل کنم تا ناامید از دنیا نروید:

تیم فریس، نویسنده، داستانی نقل می‌کند که یک‌بار دربارۀ رمان‌نویسی شنیده بود.

این نویسنده بیش از هفتاد رمان نوشته بود و وقتی یکی ازش پرسیده بود چطور توانسته دائماً در حال نوشتن باشد و همچنان پراشتیاق و انگیزه بماند. او جواب داده بود که «دویست کلمۀ مزخرف در روز، فقط همین.»

ایده این بود که اگر خودش را وادار می‌کرد روزی دویست کلمۀ مزخرف بنویسد، بیشتر اوقات عمل نوشتن، محرکی برای او می‌شد و پیش از آن‌که بفهمد، هزاران کلمه نوشته بر روی کاغذ داشت.

2

ناامیدی از زبان، کلمات و ذات نوشتن

برخلاف گزینۀ اول، این‌یکی برای نویسنده‌هایی پیش می‌آید که با نوشتن میلیون‌ها کلمه، طبع خود را در گونه‌های مختلف نوشتاری آزموده‌اند.

نویسنده در این مرحله در اثر تجربۀ زیسته‌اش به دیدگاهی فلسفی می‌رسد که خب غالباً هم بازدارندۀ او از ادامۀ نوشتن نخواهد بود.

بهمن فرسی زمانی دربارۀ غلاف کردن قلمش نوشته بود:

…اصلاً قلم را دیگر قبول ندارم. قلم دیگر شکست خورده است. اصلاً زبان شکست خورده است.

آدمیزاد زبان را اختراع کرد برای رابطه. برای آن‌که مقصودش را با آن دریاباند.

شاید هم این وسیلۀ ارتباط تا وقتی، تا وقتی‌که آدمیزاد این همه فکری و حسی و فنی-شاید هم ضربه فنی-نشده بود، کارا بود. و کارایی داشت.

تا وقتی زبان در خدمت آب و نان، بده و بستان، بقاپ و بچپان، چارقد و تنبان، چای و قلیان انجام‌وظیفه می‌کرد، وسیلۀ رسایی بود. در کارایی آن تردید نبود.

اما امروز، حتی یک آره و نه‌یِ ساده را که آدم روی برگ کاغذ ترسیم! می‌کند، مطمئن نیست که خوانندۀ آن، به همین صورت و سیرت آن را می‌خواند یا نه. خواننده از خودش می‌پرسد: بله، درست است، آره بودنش که فقط آره است، اما آیا این از کدام قماش آره‌هاست؟ آن را صاف و ساده باید آره خواند؟ یا، آاااااره!؟ یا این‌که، آرررره!؟ یا ده‌ها جور و رقم دیگر؟

3

نامیدی به خاطر عدم آشنایی با ظرفیت‌های نویسندگی و تنوع گونه‌های نوشتاری

نه اینکه من و شما مشکل اول و دوم را نداشته باشیم، اما غالباً مشکل سوم است که کار دست ما می‌دهد، یا به عبارتی کار را از دست ما می‌گیرد!

از پیدا نکردن ایده تا ناتوانی در تبدیل افکار به کلمات در همین دسته جا می‌گیرد.

در این مرحله ما اگر گرم شویم راحت می‌نویسم؛ اما آنچه می‌نویسیم به طرز ناامیدکننده‌ای نابسنده است. حس می‌کنیم به تکرار خودمان افتاده‌ایم. یا هیچ حرف تاز‌ه‌ای برای زدن نمانده؛ اما خیالتان راحت این مشکل چارۀ روشن و مشخصی دارد.

همه چیز زیر سر مطالعه است. زمانی هر قلمزن حرفه‌ای و ثابت‌قدمی، مطالعۀ را جزو عادت ثابت خودش می‌دانست؛ اما امروز در کلاس‌های نویسندگی باید از نوقلمون (!) خواهش و تمنا کرد که منتی بر سر کتاب‌ها بگذارند و هر روز یکی دو صفحه ورق‌بازی کنند!

عدم آشنایی با فرم‌های تازه، بی‌توجهی به متون کلاسیک، کندی در تسلط بر زبان، همه و همه می‌توانند نفس نویسندگی ما را ببرند.

به سؤال‌های زیر پاسخ بدهید:

  1. آیا اشعار کلاسیک فارسی را می‌خوانید؟ آیا شده برای فکر کردن به یک بیت چند صفحۀ کاغذ را سیاه کنید؟
  2. آیا دامنۀ متنوعی از نوشته‌های وبلاگ‌نویس‌های مهم دنیا را دنبال می‌کنید؟
  3. آیا طنز می‌خوانید؟ چقدر با دنیای طنزنویسی آشنایی دارید؟
  4. آیا کتاب‌های تخصصی نویسندگی و هنر روایت را مطالعه می‌کنید؟
  5. آیا نمایشنامه می‌خوانید؟
  6. آیا نوشته‌های غیرداستانی روز جهان را می‌خوانید؟
  7. آیا به مطالعۀ فلسفه و روانشناسی و دیگر علوم انسانی اهمیت می‌دهید؟
  8. آیا تاکنون سفرنامه‌های معروف نویسندگان سرشناس را خوانده‌اید؟
  9. آیا با زندگی‌نامه و خودزندگی‌نامه‌های مطرح جهان آشنایی دارید؟
  10. آیا داستان‌‌های کوتاه‌‌ چخوف (و دیگر نویسنده‌های مهم) را خوانده‌اید؟
  11. آیا با ادبیات آمریکای لاتین (و ادبیات دیگر قاره‌ها) آشنایی دارید؟
  12. آیا به مجموعه نامه‌هایی که از نویسندگان بزرگ چاپ‌شده نگاهی انداخته‌اید؟
  13. آیا مجموعه یادداشت‌های روزانه‌ای که از نویسنده‌های مطرح تاریخ چاپ‌شده، خوانده‌اید؟
  14. آیا جستارهای معاصر فارسی را خوانده‌اید؟
  15. آیا برای مطالعۀ چندین و چندبارۀ کتاب‌های موردعلاقه‌تان وقت می‌گذارید؟

اگر پاسخ شما به حتی یکی از این سؤال‌ها نه است، پس هنوز حق ناامیدی از نوشتن را ندارید. بیشتر بخوانید تا امیدوارتر شوید.

 

 بعد از خواندن این مطلب چه‌کار کنم؟

می‌توانید «بد بودن چقدر خوب است+بدترین بهانه‌های ننوشتن» را بخوانید.

شرکت در طرح تابستانه مدرسه نویسندگی (طرحی ویژه برای نوشتن و تولید محتوا در تابستان ۹۷)
کلاس نویسندگی در تهران (کارگاه حضوری و ویژه)

کانال مدرسه نویسندگی در تلگرام | اینستاگرام شاهین کلانتری

16 پاسخ

  1. باسلام
    من همیشه دوست داشتم بنویسم اما قبل از اینکه با شما ودوستان آشنا بشم فکر میکردم این فقط منم که ازنوشتن میترسم یا آشنایی با ادبیات ندارم پس نمیتوانم بنویسم ولی وقتی بیشتر و بیشتر با خوندن سایت شماپیش میرم میفهمم که من تنها نیستم و حالا میفهمم بهای نویسنده شدن رو چطور باید بپردازم.
    ممنون از شما که رایگان این همه اطلاعات دراختیار افرادی مثل من میذارید.شما مانع ناامید شدن آدمهای زیادی مثل من هستید.بسیار ممنون ازکار فوق العاده تون.

    1. سلام رقیه عزیز
      خوشحالم که با سایت همراه شدی.
      و امیدوارم روز به روز بیشتر بنویسی و بیشتر بدرخشی.

  2. میدونید این تابستون خیلی احساس مفید بودن کردم واقعا تلاش برای تولید محتوایی که حتی سطح بالایی هم نداشته باشه نیاز به یک عالمه تمرین و مطالعه و نترسیدن داره
    اگه تشویق ها و راهنمایی های به موقع شما نبود همون روزای اول دلسرد میشدم مچکرم
    به امید موفقیت بیشتر هممون

  3. سلام …
    امروز توی نوشتن هزارم به رته پته افتاده بودم میفهمیدم به خاطر پوکی مغزمه که اینجوری شدم دلم نمیخواست بنویسم دوست داشتم به جایی دور خیره بشم تا ایده ها بیان اما توی هزاره های من دوست داشتن یا نداشتن مطرح نیست تو باید بنویسی شاید امروز یک صفحه نوشتم باید بنویسی تا اینکه رسیدم به این واقعیت که بعد از این هزار باید بخونی اونم سفت و سخت چون حتی اگه ایده ها خودشون رو توی حوض مغزت غرق کنن تو باید کلمه ای
    داشته باشی که بتونی چیزی بنویسی و این شد که بعد از نوشتن 1157 کلمه که بیشترش جفنگیات و دعواهای خودم با خودم بود رفتم سراغ یک کتاب و شروع کردم … حالا که از نوشتن نمیترسم چرا به خاطر ندونستن کلمات نباید بتونم که بنویسم ؟
    این پست شما مثل یک مهر تایید مغزم رو از خواب و بیداری بیرون کشید
    باز هم ممنون
    و ممنون
    و ممنون

    1. ستاره پویا و درخشان
      فعال بودنت خیلی با ارزشه.
      با همین قدرت ادامه بده.

  4. سلام
    بهم گفتین کامنت بزارم براتون.همون کسی که میخواست از نویسندگیش استفاده کنه.

    1. سلام سجاد عزیز
      من بهت پیشنهاد میکنم یه اکانت توییتر بسازی و برای مدتی بکوب، تا جایی که میتونی بنویسی.
      اینجوری میشه قلمت رو ارزیابی کرد.
      وگرنه الان اطلاعی از سطح کارت ندارم.

  5. شاهین عزیز! از تو ممنونم برای مقاله‌ای که به اشتراک گذاشته ای. راستش هر زمان که به دنبال راهکاری مشخص هستم میدانم که باید به سایت شما سر بزنم و نوشته‌هایی را بخوانم که کسی که آن را نوشته است یا قبلا انجامشان داده یا در حال انجام دادنشان است.
    آشنایی با شما برای من افتخار بزرگی است. خواستم از سوالهای به‌جا و درستی که در این پست معرفی کردید (و من برای خودم به عنوان نقشه راه ادامه مسیرم نوشتم!) سپاسگزاری‌ام را اعلام کنم.

    «هر جا سخن از راه‌کارهای معلوم و مشخص قابل انجام است، نام شاهین کلانتری عزیز در ذهن من میدرخشد!»

    موفق باشی و قلمت روان و پایدار.

    1. سمانه جان با دیدن اسم شما لبخند روی لب من میاد. بس که ماه و مهربونی.
      من خیلی خوشحالم که دوست بی نظیر و عزیزی مثل تو دارم.
      موفقیت و شادی پایدار رو برات آرزو میکنم.

  6. عرض ادب
    بعد از مدتی دوری از میادین :)))) اومدم برای کامنت گذاشتن ! ( حالا انگار من کی ام :)) )
    این مورد سوم رو من با جمله ی یک پومودورو بخوان ، یک پومودورو بنویس و امپراطوری تفکرات روی کاغذت را برپا کن ! دارم اجرا میکنم و تا حدودی مرتفع کردم . خب البته تازه اول راهم و یه برنامه ی بلند مدت ریختم برای این کار و به امید خدا میخوام دیگه هر روز وبلاگ رو به روز کنم بدون ترس از کمال گرایی و این که وای چه نوشته ی نفرت انگیزی شده ! فقط بنویسم برای گرم شدن موتور ذهنم تا برسم به اون ایده های خوب و ناب …
    برقرار باشید …

    1. به به
      خوش اومدی به میادین!
      معصومه عزیز تو انسان بسیار شریف و نازنینی هستی.
      میدونم که سایتت هم مروج همین انسانیت و تفکر خوب تو خواهد بود.
      چقدر خوشحالم که داری جدی تر و فعال تر کار میکنی.

  7. سلام جناب کلانتری.
    استاد من بیشتر از یک ماه هست با سایت خوب و بی نظیر شما آشنا شدم هرروز از خوندن مطالب مفیدتون لذت می برم. من چندسالی هست سعی میکنم خاطرات روزانه ام را بنویسم ولی نه مرتب. حالا با خوندن مطالب شما و انرژی که شما و سایتتون بهم داده واقعا انگیزه پیدا کردم بیشتر بنویسم حتی شده فقط همون خاطرات روزانه یا یادداشتهای روزانه. راستی به معجزه ی نوشتار درمانی هم اعتقاد دارم…
    سایه تون مستدام، قلمتون نویسا و قلبتون تپنده .

    1. سلام صبا جان
      چقدر خوب که اینجا هستی.
      تمام سعی من در این سایت این بوده که شمع نوشتاری (!) دوستانی چون شما رو روشن نگه دارم.
      بیشتر بنویس. با لذت و قدرت و بیشتر.
      برای من بیشتر کامنت بذار. خوشحالم میشم شاهد مسیر موفقیت تو باشم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *