اگر مسیر یادگیری یک هنر و مهارت جدید را به یک چک لیست تشبیه کنیم، استعداد فقط یکی از گزینههاست که که بعد از تیک زدن بسیاری از موارد مهم دیگر به آن میرسیم.
بنابراین بسیاری از تستهای استعدادیابی، اگر پیش از آزمودن کارها انجام شوند، چیزی جز جفنگ یا مانعی ناشیانه نیستند. (+)
تصور کنیم «کیانوش» قصۀ ما قصد دارد قصهگویی را بیاموزد؟
آیا باید اولین دغدغۀ کیانوش سنجش استعداد قصهگوییاش باشد؟ مثلاً ببیند در بچگی و توی مدرسه خوب قصه میگفته یا نه؟ یا یکی در یکی دو تا آزمون استعدادیابی و شخصیتشناسی شرکت کند؟
به نظر میرسد، قبل از پریدن توی آب، هر نوع تصمیمگیری دربارۀ وجود و میزان استعداد نابجا و گهگاه مهلک است.
چه بسیار استعداهای درخشانی که قربانی بازی «استعداد دارم یا نه؟» میشوند. و چه بسا بهانۀ اهمالکاری ما برای پرداختن به اصل کار، رفتن به موضوعاتی حاشیهای مثل استعدادسنجی باشد.
استعدادیابی حقیقی زمانبر، و گهگاه طاقتفرساست و بیشتر به «استعدادسازی» میماند.
برای پیدا کردن رگههایی از استعداد، حداقل 3 تا 5 سال زمان لازم است، که تو به طور جدی برای یک هنر و مهارت وقت بگذاری، تا حدی به زبان و جهان آن کار اشراف پیدا کنی، سبکها و مکتبهای مختلف آن کار را بشناسی و با آزمون و خطای فراوان، به یک ارزیابی ابتدایی دربارۀ میزان استعداد خودت برسی.
ضمن اینکه به گمان من در پرورش هر هنرمندی، فرهنگ و آموزش، بیش از ذات و غریزه موثر است. ضمن اینکه کمابیش سهمی از استعداد انجام کاری در وجود هر انسانی وجود دارد. در این رهگذر، وجود علاقه و اراده و مداومت، کارسازتر از وجود جوهره است.
عجالتاً گزینۀ استعداد را از روی میزمان برداریم و با اشتیاق شروع کنیم به کار کردن.
کیانوش قصۀ ما هم باید صدها داستان مختلف را بخواند، دربارۀ قصه و قصهگویی مطالعه کند، کلاس برود، بگوید و بنویسید، تا شاید روزی مثل رابرت بنچلی به این نتیجه برسد:
دوازده سال طول کشید تا کشف کردم که استعداد نویسندگی ندارم، اما دیگر نمیتوانستم از این کار دست بکشم، زیرا بیش از اندازۀ مشهور شده بودم.
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر هم برای شما سودمند باشد:
شما آتش درون ندارید+مزایای ذلت نفس!
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
9 پاسخ
برای شروع یک کار منم معتقدم استعداد حرف اول رو نمیزنه امتحان کردن و تمرین و تکرار و پشتکار میتونه به اون چیزی که میخوای تو رو برسونه!
بیشتر اطرافیانم که بهم خیلی لطف دارن خیلی وقت ها غر میزنن که وای کاش ماهم مثل تو استعداد نوشتن داشتیم و حداقل میتونستیم حرف های دلمون رو بنویسیم!
همیشه به این دسته از رفقا میگم نوشتن استعداد نمیخواد یک قلم میخواد چندتا سر رسید و بسم الله برای نوشتن و نوشتن و نوشتن بعدش یهو به خودت میای میبینی استعدادش رو داری هیچ حتی از منی هم که فکر میکنی قشنگ مینویسم بهتر تر مینویسی حتی دلی تر!
یه زمانی خیلی ها بهم میگفتن قلمت خوبه استعداد داری برو دنبالش اما من دنبال استعدادی نرفتم که بقیه میدیدن اما خودم نه…
من دنبال کلمه ها رفتم و بعدش به خودم که اومدم دیدم معتاد نوشتن شدم حتی اگه بی استعداد ترین نویسنده هم باشم من معتاد این کلمه ها و نوشتن هام هستم!
سلام…
استعداد مثل ته دیگ میمونه !
ترجیحا هم ته دیگ سیب زمینی که زیر یک عالمه ماکارونی چرب و چیلی مدفون شده باشه ! درسته که ته دیگ هرچند کم دل انگیز تر از خودماکارونیه اما اگه شروع کنیم به زیر و رو کردن لوله ها نشاسته ای و در نهایت هم ته دیگ ها رو پیدا کنیم و بخوریم ماکارونی از دهن میفته! و اینطوری ما لذت گرم خوردن کرم های نشاسته ای چرپ و چیلی که توی سس گوجه میلولن رو از دست میدیم …
حتی اگه تموم ته دیگ ها رو هم قبل از سر رسیدن کفگیر پشت دستمون تموم کنیم باز هم سیر نمیشیم و اون وقت کی دوست داره جسد های لوله ای سرد و از دهن افتاده ی کرم های نشاسته ای رو بخوره !
فکر کنم استعداد هم یه همچین چیزیه …. رسیدن بهش خوشمزست اما نه به بهای از دست دادن لذت تجربه های دیگه ( که در راستای رسیدن به استعداد خود به خود اتفاق میوفتن و ما اصلا متوجهشون نیستیم !)
ممنون و خسته نباشید ….
به به
خیلی خوبه که تشبیه و استعاره رو تمرین میکنی.
خوشم اومد از کامنتت.
سلام.
چه جالبه که همین عصری یه مطلبی خوندم و بعدش دقیقا داشتم به میزان تاثیر استعداد در پیشرفت هر کاری فکر می کردم.
از خوندن این پست خیلی لذت بردم ولی یه کم باهاتون زاویه دارم.
کاملا درسته که استعداد در مراحل اولیه قرار نداره و تا کار نکنی و خودتو در متن اون فعالیت قرار ندی نمی تونی نتیجه بگیری که استعداد کاری رو داری یا نه، ولی نمیشه به کل دور استعداد یه خط قرمز کشید و گفت هیچ تاثیری نداره.
دو نفر با میزان کار و فعالیت برابر و با امکانات مساوی در یک زمینه بعد از طی زمانی مساوی، از نظر رشد و پیشرفت در رتبه های کاملا متفاوتی قرار می گیرن چون یکی شون در اون زمینه استعداد داره و یکی شون نداره یا کمتر داره.
از این قبیل موارد حتما همه مون زیاد دیدیم.
بعضی وقتا می بینیم یه چیزایی می افتن تو بورس و اینکه بگی مثلا من فلان کاره ام از نظر اجتماعی خیلی کلاس داره و … .
اینجور وقتا زیاد پیش میاد که یه سری از مردم با اینکه نه علاقه خاصی به اون کار دارن و نه حداقلی از استعداد رو، وارد اون جریان میشن و با اینکه می دونن در زمینه های دیگه ای به مراتب می تونن بهتر و موفق تر و تاثیرگذارتر عمل کنن ولی خودشونو گول میزنن و چه بسا سال هایی از عمرشون رو هم هدر میدن و آخر سرم ولش می کنن. (به قول یکی: دیدم که میگما…☺).
من فکر می کنم به استعداد گیر ندیم و تو اولویاتا مون نذاریمش ولی کلا بی خیالشم نشیم.
بی ربط به این پُست
—————————————–
آقای کلانتری
شما به سیاست و نوشتن درباره اش علاقه دارین؟ اخبار روز رو دنبال می کنین و از اتفاقات هر روزه جامعه مون خبر دارین؟ مثلاً برای من (یا ما) جالبه که بدونیم درباره این دولت و کارها و سیاست هاش چه فکری می کنید؟ کُلاً سیاست رو چطور می بینید؟
شما هم به خاطر شرایط و اوضاع فعلی (خصوصاً از نظر اقتصادی) مثل اکثریت مردم تو فشار و سختی هستین؟ نظرتون درباره «حــسن روحــانی» چیه؟ نظرتون راجع به افکار و رفتارهای مردم چیه؟
راهکار و پیشنهاد شما برای کنار اومدن با این اوضاع چیه؟ (نظر شخصی خودم، همرنگ جماعت نبودن، غر نزدن، متفاوت فکر کردن و توجه و تمرکز کردن به مسئله پیشرفت فردی و شخصیه که می تونه آینده و زندگی بهتری برامون در پی داشته باشه)
* مطمئنم تو این زمینه ها هم، نظرات تون خوندنی، جالب توجه و قطعاً برای خواننده هایی که شما رو می شناسن، مفید و ارزشمنده …
سلام امیر جان
بله، من به شدت به سیاست علاقه دارم و خیلی هم به موضوعات سیاسی فکر میکنم.
چند سال پیش که کم سوادتر از الان بودم هم یه چیزکی در رابطه با اهمیت سیاست نوشتم:
شهریار، لویاتان و چند چیز دیگر!
دربارۀ سوالهای تو هم بزودی، به شکلی متفاوت چیزی خواهم نوشت.
تو یکی از مصاحبه ها کانر مک گرگور ( یکی از مبارزهای یو اف سی ) با این مضمون گفته بود که هیچ استعدادی وجود نداره این که به استعداد فکر کنی بازی رو نا برابر میکنه همه چیز تلاش سخته بعد خودش رو مثال میزنه میگه من هم بی استعدادم ولی الان تو این جایگاهم و بار ها گفته هیچ کس اینجا بیشتر از من تلاش نمیکنه
زنده باد محسن عزیز
مرسی بابت نقل این ماجرا.