شروع ماه جدید | چند پیشنهاد برای ساختن یک ماه خوب

عادت‌های خلاقانه برای ماه جدید+1 جدول برای پیگیری کارها

روزهای اول سال و ماه، شنبه‌ها، صبح هر روز و هر وقت دیگری که شوق و انگیزۀ شروعی تازه را ایجاد می‌کند بهانۀ خوبی برای آغاز رشد و تغییر است. چرا از این بهانه‌ برای رشد بیشتر خودمان بهره نگیریم؟

در این مطلب از کارهایی می‌گویم که خودم طی هر ماه، چندتای آن‌ها را به برنامۀ ثابت روزانه‌ام تبدیل می‌کنم. گفته‌اند برای شکل‎‌گیری یک عادت تازه 30 روز تکرار منظم لازم است.

من به هر ایده و کار تازه‌ای یک ماه فرصت می‌دهم. اگر طی این یک ماه برایم مفید و کارساز بود، آن را به عادت همیشگی‌ام تبدیل می‌کنم.

+

یک جدول برای مدیریت بهتر عادت‌ها:

دانلود نسخۀ Word

 

می‌توانید برخی از پیشنهادهای زیر را در فهرست کارهای این ماه خودتان بگنجانید:

1

به ژورنال‌‌نویسی روزانه‌تان نظم بدهید

روزانه‌نویسی شخصی‌ترین نوع نوشتن است، و زمین بازی خوبی برای تکوین فردیت نویسنده.

شاید همیشه میل و نیازی به روزانه‌نویسی حس نکنید. اما من بعد از چند سال روزانه‌نویسی به این نتیجه رسیده‌ام که هر روزی که از ژورنال روزانه‌ام فاصله می‌گیرم روزی هدر رفته است. انگار بدون نوشتن، دانش و تجربۀ کسب شده در هر روز، پایمال روزمرگی می‌شود.

روزانه‌نویسی یعنی نوشتن برای بهتر شدن.

از امروز سعی کنید هر طور شده اقلِ کم یک صفحۀ کامل در روز بنویسید.

 چند پیشنهاد کوچک:

هر روز در ژورنال شخصی‌تان بنویسید چه چیزهای زیبایی دیدید، چه صداهای خوبی شنیدید، چه مزه‌های خوبی چشیدید، چه بوهای خوبی به مشامتان خورد و چه چیزهایی را لمس کردید.

بنویسید اهداف و اولویت‌های شما چیست.

بنویسید چه آدم‌هایی را دیدید و دربارۀ آن‌ها چه فکر می‌کنید.

بنویسید چه چیزهایی یادگرفتید؛ از کتاب‌ها و کلاس‌ها و اتفاقات روز.

بنویسید برای آینده چه برنامه‌هایی دارید.

مزخرف بنویسید! با نوشتن خودتان و دیگران را دست بیندازید و بخندید. فقط بنویسید.

سه مطلب مرتبط:

تمرین 5 دقیقه

صفحات صبحگاهی

هزار کلمه

2

تماس بگیرید

وقتی اینترنت را دچار اختلال می‌کنند، مجبوریم به پیامک و تماس تلفنی پناه ببریم.

اما گاهی همین اختلالات ما را با جنبۀ مثبت و ظرفیت‌های نادیدۀ برخی چیزها آشنا می‌کند.

مثلاً همین تلفن زدن. شبکه‌های اجتماعی سبب شده‌اند که به جای بسیاری از تماس‌های تلفنی، با فرستادن وویس و پیام متنی و چت کردن سروته اغلب چیزها را هم بیاوریم.

ما به شنیدن هم محتاجیم.

بر خلاف چت کردن، حین مکالمۀ تلفنی چیزهای کمی باعث حواس‌پرتی می‌شوند، جریان گفتگو پویاتر پیش‌ می‌رود و درک و تفاهم بیشتری صورت می‌گیرد.

البته باید هنر ظریف گوش سپردن را هم تمرین کرد.

چند پیشنهاد کوچک:

وقتی می‌گویید: «سلام چطوری و حالت خوبه؟» واقعاً برای شنیدن جواب آن مکث کنید، این‌گونه حرف‌ها را از معنای خودشان تهی نکنیم.

کمی دقیق‌تر به حرف زدن خودتان و دیگران دقت کنید؛ ما سوال می‌پرسیم اما مجالی برای پاسخ فراهم نمی‌کنیم؛ برخی کلمات را  طوطی‌‎وار پشت هم قطار می‌کنیم و شهوت گفتن نمی‌گذارد لذت شنیدن را بچشیم.

به دیگران فرصت سخن گفتن و شنیده شدن بدهید.

اگر جداً به دوستان و اطرافیانتان اهمیت می‌دهید هر از گاهی تلفن را بردارید و به آن‌ها زنگ بزنید.

حین بعضی از گفت‌وگوی‌های تلفنی یادداشت‌برداری کنید.

3

پیگیری و سماجت خودتان را چند برابر کنید

به روابط خودم نگاه می‌کنم. بعضی از بهترین رابطه‌هایم را مدیون دوستان سمجم هستم. آن‌ها بعد از اینکه یکی دوبار پیام دادند و جواب نگرفتند، کماکان ادامه داده‌اند و پیگیری آن‌ها موجب شده تا در میان انبوه کارها و گرفتاری‌ها نیز فرصتی برای گفتگو و تعامل با آن‌ها دست‌وپا کنم.

البته نه که فکر کنید من موجود خاصی هستم و برای ارتباط با من باید سماجت ورزید! خیر، مطمئناً اینطور نیست.

من فقط خواستم این‌ طرفِ ماجرا را نشان بدهم تا روشن‌تر شود که با سماجت است که شانس جدی‌گرفته‌شدن توسط دیگران را می‌یابیم.

از کودکی تا امروزم را که مرور می‌کنم به وضوح می‌بینم که میزان دستاوردهایم ربط مستقیمی با اندازۀ سریش بودنم داشته! هر جا که چسبندگی‌ام بیشتر شده، بهتر نتیجه گرفته‌ام.

سماجت فقط در رابطه با آدم‌های دیگر نیست. یادگیری مهارت هم سماجت می‌خواهد، هر کار جدی در هر زمینه‌ای پیگیری و مداومت می‌طلبد.

به نظرم یک شرط اصلی برای استخدام آدم‌ها در شغل‌های مختلف، می‌تواند میزان سماجت و قدرت پیگیری آن‌ها باشد.

سماجت یک مزیت رقابتی درخشان است.

شاید در این رابطه بد نباشد که کتاب کوچک «به سوی نه» را بخوانید. توی این کتاب داستان فروشنده‌هایی را می‌خوانیم که به جای بله، نه شنیدن را هدف خودشان قرار می‌دهند. به جای اینکه بگویند امروز تماس می‌گیرم تا از مشتری‌ها فلان تعداد بله بشنوم، آن‌ها عزم شنیدن فلان تعداد نه می‌کنند. یعنی هدف را می‌گذارند روی نه شنیدن و توی دل همین نه شنیدن‌ها، به‌راحتی می‌فروشند. با همین تغییر نگاه، زهر «نه» شنیدن گرفته می‌شود. ترسشان می‌ریزد و بدون هراس و طفره به کارشان می‌رسند.

 چند پیشنهاد کوچک:

با خودتان قرار بگذارید تا به سرانجام رسیدن هر کاری که به تماس با دیگران نیاز دارد دست از تماس و پیگیری نکشید.

به خودتان قول بدهید که این ماه تلاش می‌کنید از پیگیری و سماجت خجالت نکشید و حتی اگر دیگران به خاطر سماجت شما کلافه شدند و سرزنشتان کردند، شما به همین دلیل به خودتان افتخار کنید.

یادگیری یک مهارت تازه را آغاز کنید. اگر برایتان سخت بود سماجت کنید. به خودتان یادآوری کنید که من می‌خواهم هر طور شده پای یادگیری این مهارت بمانم.

4

داستان کودک بخوانید

رفته بودم کتابفروشی، توی قفسه‌های بزرگسال کتابی نمانده بود که ندیده باشم. گفتم نگاهی به کتاب‌های کودک بیندازم. و بله چند دقیقه بعد با یک کیسۀ پر از کتب کودک و نوجوان زدم بیرون و عزم کردم دو سه روزی یکی از این کتاب‌ها را بخوانم.

خواندن ادبیات کودکان به چند دلیل مفید است: اولاً زبانی ساده و شیرین دارند و می‌توانند ما را به مطالعه علاقه‌مندتر کنند. ثانیاً درست است که ما جسماً بزرگسال محسوب می‌شویم اما این کتاب‌ها می‌توانند کودک درون ما را تغذیه کنند. ثالثاً مادۀ خام مناسبی برای گفت‌وگو با کودکان پیدا می‌کنیم. کودکان هنوز دچار گزند روزمرگی نشده‌اند و خلاقیت ناب آن‌ها می‌تواند چشم ما را به زوایای بکرتر زندگی باز کند.

 چند پیشنهاد کوچک:

سری به کتابفروشی بزنید و چند کتاب کودک تهیه کنید.

از هر کدام از کتاب‌ها که خوشتان آمد آن را دوسه بار بخوانید. چون حجم این کتاب‌ها اندک است، مطالعۀ مجدد و مکرر آن‌ها زمان‌بر نیست.

سعی کنید هر قصه‌ای که می‌خوانید برای یک یا چند کودک تعریف کنید. بعد به دقت ببینید آیا آن‌ها در تمام لحظات قصه‌گویی به شما توجه می‌کنند یا نه، بی‌قرارند و حواسشان پرت می‌شود. اگر با وضعیت دوم مواجه شدید سعی کنید روی بیانتان کار کنید. تا حدی که بتوانید اغلب کودکان را پای قصه‌هایتان میخکوب کنید. (این یکی از بهترین تمرین‌های تقویت فن بیان هم هست.)

خودتان هم قصۀ کودک بنویسید.

5

هر روز یک ویدیوی لایو ضبط کنید

چرا لایو؟ به خاطر اینکه:

اجرای ویدیوی زنده باعث می‌شود اعتماد به نفش و تسلط شما برای صحبت در جمع و سخنرانی و ارائه بیشتر بشود.

با اجرای لایو یکی از انواع موثر ارتباط با مخاطب را تجربه می‌کنید. با ارائۀ برنامۀ زنده تصویر روشن‌تری از شما در ذهن افراد نقش می‌بندند.

گزارش یادگیری را جدی بگیرید.

بهترین راه یادگرفتن یاد دادن است و شما با بیان آنچه در طول روز آموخته‌اید، هر برنامۀ لایو را به بهانه‌ای برای یادگیری خودتان و همینطور خلق مطالب مفید برای دیگران تبدیل می‌کنید.

 چند پیشنهاد کوچک:

سعی کنید محتوای برنامه را حول محور آموخته‌های روزانه‌تان تنظیم کنید.

بعد از ضبط لایو آن را ذخیره کنید.

اگر از دیدن چهره و شنیدن صدای خودتان نفرت ندارید، سعی کنید بعد از اتمام ضبط، لایو خودتان را تماشا کنید. در این مرحله است که شما به نقص‌های خودتان پی می‌برید و می‌توانید در برنامه‌های بعدی آن‌ها را بهبود ببخشید.

در همین رابطه:

لایو اینستاگرام و تمرین سخنرانی

6

بترسید از تردیدهایی که انگیزه و انرژی را به باد می‌دهند

چند وقت پیش در گردهمایی مدرس‌ها، از دکتر احمد حلت نکتۀ قابل تاملی شنیدم:

تردید نکنید، تردیدها به ما خیانت می‌کنند.

البته که شک و تردید، در زندگی فکری یک فیلسوف و روشنفکر خیلی هم مفید و اساسی است. البته ما که فیلسوف نیستیم، اما این توجیه خوبی نیست که هر شک و تردیدی را در خودمان بُکشیم و با یقینی ساده‌لوحانه به خودمان و دیگران آسیب بزنیم، و روزنۀ هر نوع فکر تازه‌ای را به روی خودمان ببندیم.

اینجا منظور تردیدهای مخربی است که در زندگی روزمره سد راه ما می‌شوند و ما را به بی‌عملی و ناامیدی سوق می‌دهند:

اینکه تردید کنیم استعداد نویسندگی داریم یا نه و همین مانع کار ما بشود، چنین تردیدی فقط رشد ما را مختل می‌کند. این که دیگر تردید فلسفی و اندیشمندانه نیست.

اینکه به خاطر اوضاع بد اقتصاد دست از کار و تلاش و ساختن کسب‌وکار خودمان برداریم، یکی دیگر از همین تردیدهای مهلک است!

عملگرایی وقتی آغاز می‌شود که همۀ وجود ما سرشار از باور باشد. باور کنید که تردید‌ها به ما خیانت می‌کنند.

 چند پیشنهاد کوچک:

تردیدهایتان را بنویسید. بعد آن‌ها را پاره کنید و دور بیندازید.

در چه زمینه‌ای نیاز به باوری نیرومند دارید تا شما را به حرکت دربیاود؟ آن را به شکل زیر یا هر شکلی که روی شما موثر است بنویسید:

من یقین دارم که می‌توانم …. را با قدرت و موفقیت انجام بدهم.

حالا دفترچه‌ای تهیه کنید، و طی این ماه، هر روز، قبل از هر کاری، ده بار پشت سر هم همین جمله را در یکی از صفحات دفترچه بنویسید. تا پایان ماه شما این باور را سیصد بار به صورت مکتوب تکرار کرده‌اید. این یعنی گامی در جهت تبدیل حرف به عمل.

7

به قول‌هایی که داده‌اید رسیدگی کنید؛ قول تازه‌ای ندهید

یکی از چیزهای که بار سنگینی بر دوش ما اضافه می‌کند قول دادن است.

به تمام تعهداتی که داده‌اید فکر کنید. الزاماً قرار نیست قول بزرگی داده باشید. مثلاً ممکن است به کسی وعده داده باشید که مطلبی را طی مدت خاصی بنویسید اما نوشتن این متن مد‌ت‌هاست عقب افتاده و ذهنتان را آزار می‌دهد.

آرامش ذهنی و بهره‌وری ما از زمانی آغاز می‌شود که با دقت و تعهد قول و وعده می‌دهیم.

 چند پیشنهاد کوچک:

همین الان یک کاغذ بردارید و فهرستی از وعده‌ها و قول‌های ریز و درشتی که داده‌اید بنویسید.

حالا روی هر کدام فکر می‌کنیم. اگر در عمل واقعاً توان انجام آن را ندارید، روی آن خط بکشید. پیامی بنویسید و از فردی که به او قول داده‌اید عذرخواهی کنید. شاید این کار دشوار باشد، یا بی‌ادبانه به نظر برسد، اما در بلند مدت بر اعتبار شما می‌افزاید.

تصمیم بگیرید طی ماه جاری تعهد تازه‌ای برای خودتان ایجاد نکنید. یا اگر هم جایی مجبور شدید قولی بدهید، توان خودتان را بسنجید و هر طور شده سعی کنید، در مهلت مقرر به وعدۀ خودتان وفا کنید.

8

پس‌انداز کنید

بله، ملتفتم که در این سرزمین حرف از پس‌انداز قدری خنده‌دار یا غم‌انگیز و محال به نظر می‌رسد. اما دلیلی بر شلختگی مالی ما نیست.

روحیۀ پس‌انداز کردن، در بلندمدت رابطۀ ما با پول را بهبود می‌دهد. ضمن اینکه نفس پس‌انداز، ذهن ما را تشویق می‌کند تا برای خلق پول بیشتر تلاش کند. پس‌انداز به ما یادآوری می‌کند که هر چقدر بیشتر پول دربیاوریم، می‌توانیم بیشتر و راحت‌تر پس‌انداز کنیم. ضمن اینکه پس‌انداز می‌تواند امید ما به آینده را افزایش بدهد.

حس اینکه تمام پول‌هایمان را به باد داده‌ایم، ناخوشایند است. پس‌انداز از این حس بد می‌کاهد.

 چند پیشنهاد کوچک:

یک حساب بانکی مجزا داشته باشید و آن را به پس‌انداز اختصاص بدهید. کارت بانکی این حساب را هرگز با خودتان حمل نکنید. هوس برداشت از این حساب را از سرتان بیرون کنید.

ایدۀ پس‌انداز ده درصد از درآمد ماهیانه هوشمندانه است. اگر برایتان امکانپذیر بود امتحان کنید.

بعد از مدتی که پولتان بیشتر شد، خرید و نگهداری سکه و طلا فکر بدی نیست.

9

شکست بخورید

جف استیبل می‌گوید: «شکست راه سریع یاد گرفتن نیست، بلکه تنها راه یادگیری است.»

اصلاً من یقین پیدا کرده‌ام که بدون شکست نمی‌توان هیچ چیز موثر و ماندگاری یاد گرفت. یک لحظه فکر کنید، آیا جز این است که به هر کار و مهارت ارزشمندی بعد از شکست‌های مکرر مسلط شده‌اید؟

باید هزار جملۀ بد و ضعیف بنویسی تا قدرت نوشتن جملات بهتر را پیدا کنی.

باید پشت سر هم کتاب بنویسی، تا بالاخره شانس نوشتن بهترین کتابت را پیدا کنی.

باید هزاربار در جزء‌جزء کسب‌وکارت اشتباه کنی، تا در نهایت بتوانی کسب‌وکار مستقل و موفق خودت را بسازی.

 چند پیشنهاد کوچک:

بیشتر شکست بخورید. کاری هست که همیشه به خاطر ترس از شکست از آن طفره رفته باشید. از اولین همین ماه اولین گام‌های کوچک را برای انجام آن کار بردارید.

این ماه به رابطۀ خودتان با شکست بیشتر فکر کنید. آیا شکست را ننگ و عار می‌دانید یا نه، از آن درس می‌گیرید و نسخۀ تازه‌ای از خودتان ارائه می‌کنید؟

در این زمینه شاید خواندن کتاب «مزیت شکست خوردن» از مگان مک آردل با ترجمۀ اکبر عباسی برایتان جالب و الهام‌بخش باشد.

10

موسیقی کلاسیک گوش کنید

مگر کسی هست که از موسیقی قدرت نگرفته باشد؟! من هربار که سمفونی پنج بتهوون را می‌‎شنوم مو بر تنم راست می‌شود و انگیزه انجام هزار کار بزرگ را در خودم حس می‌‌کنم.

شاید گوش شما هم مثل من چندان به موسیقی کلاسیک عادت نکرده باشد. اما اصل موسیقی، موسیقی کلاسیک است. گنجینه‌ای از موسیقی کلاسیک موجود است که ما با بی‌توجهی خودمان عملاً آن را دفن کرده‌ایم.

استاد من آقای حس حسندوست همیشه توی کلاس تاکید می‌‎کردند که موسیقی حقیقی یعنی موسیقی کلاسیک، و فقط با موسیقی کلاسیک است که می‌توانیم ذهن و روح خودمان را پرورش بدهیم.

 چند پیشنهاد کوچک:

رادیوهای آنلاین خوبی برای شنیدن موسیقی کلاسیک وجود دارد. از جمله این یکی.

سعی کنید آهنگ‌ها را لایه‌‌به‌لایه گوش کنید. حین شنیدن، سازها را از هم تفکیک کنید.

وقتی نور علی نور می‌شود که حین یا بعد از شنیدن موسیقی قلم دست بگیرید و چند سطری هم از احساسات خودتان بنویسید.

در نهایت باید به این گفته توجه کنیم: «هر کس، عملاً به‌نوعی و از راهی، از موسیقی لذت می‌برد.»

اما برای رشد سلیقه موسیقیایی باید مطالعه را هم جدی گرفت. برای شروع این نکته از زیگموند اسپات الهام‌بخش است:

«بی تردید این گفته هنوز معتبر است که تکرار شنیدن موسیقی خوب، مطمئن‌ترین راه برای بالا برد سلیقه و قضاوت در این هنر است.»

11

بهانه‌های شیرینِ شروع کردن

یکی از تمرین‌هایی که توی حرکت صد داستان مطرح کردم و با استقبال اعضای کارگاه مواجه شد، همین کاری است که الان برای شما می‌گویم.

این تمرین بسیار ساده است.
چندتا از کتاب‌های خوب و شاخص ادبیات داستانی را انتخاب کنید. (اگر کتاب‌های شما کم بود، از کتاب‌های الکترونیکی بهره بگیرید.) بعد جملۀ اول بعضی از داستان‌ها را انتخاب کنید. حالا روی هر برگ دفتر، یکی از جمله‌ها را بنویسید. هر روز یک جمله. تاریخ همان روز از ماه را هم اول هر صفحه یادداشت کنید.

حالا هر روز تحت هر شرایطی، آزادانه ادامۀ جمله‌ها را بنویسید؛ هر طور که دوست دارید، به هر سبک و شیوه‌ای. یک روز داستان، یک روز دیگر خاطره، روز دیگر یادداشت و…

اگر این ماه فقط همین یک عادت را هم در خودتان ایجاد کنید، خلاقیت و مهارت نویسندگی شما به‌طور چشمگیری رشد می‌کند. جملۀ معروفی هست که می‌گوید: سطر اول را خدایان به شاعر هدیه می‌کنند، و سرودن بقیه سطرها به عهدۀ شاعر است.

گاهی داشتن یک سرمشق ساده موتور نوشتاری ما را روشن می‌کند و به تاخت حرکت می‌کنیم.

نویسندگان بزرگ، دقت بسیاری صرف جملۀ اول آثارشان می‌کنند. مارکز گفته بود، گاهی چند ماه از وقتش فقط صرف پاراگراف اول داستان می‌شود، چرا که با شکل‌گیری این چند سطر، تکلیف بسیاری از بخش‌های اساسی کتاب روشن می‌شود.

چه کسی می‌تواند سطر اول مسخ کافکا «یک روز صبح، همین‌که گره‌گوار سامسا از خواب آشفته‌ای پرید، در رختخواب خود به حشره تمام‌عیار عجیبی مبدل شده بود.» یا اولین خط بوف کور هدایت را «در زندگی زخم‌هايی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا می‌خورد و می‌تراشد.» فراموش کند؟

بازی با جملات اول کتاب‌ها شگفت‌انگیز است. امتحان کنید.

 چند پیشنهاد کوچک:

یک دفتر تازه را به این کار اختصاص بدهید.

وسواسی روی انتخاب جملات نداشته باشید.

این جمله‌ها صرفاً بهانه‌ای هستند تا ذهن شما را برای خیال‌پردازی و نوشتن تحریک کنند. جمله‌ای که از نظر شما بی‌ربط به نظر می‌رسد، می‌تواند جرقۀ شکل‌گیری ایده‌ای شگفت‌‌انگیر باشد.

یادتان باشد. تحت هر شرایطی هر روز صفحه‌ای را که تاریخ زده‌اید پُر کنید.

بعد از یک ماه به شما تضمین می‌دهم که شیفتۀ این روش می‌‎شوید. و به خاطر مزایای شگفت‌انگیز آن برای ماه‌های دیگر هم این چالش را تمدید می‌کنید.

علاوه بر این، این ماه چند باری به کتابفروشی سر بزنید، و سطر اول شاهکارهای ادبی را بخوانید. حتی می‌توانید آن‌ها را توی یک دفترچه یادداشت کنید. همین کار ساده، شما را با رمزورازهای زیادی آشنا می‌کند.

ببینید جملۀ اول کدام یک از کتاب‌ها شما را برای خواندن تمام جملات آن کتاب کنجکاو می‌کند.

 

شما چه کارهایی را برای انجام دادن در یک ماه جدید پیشنهاد می‌کنید؟

کامنت بگذارید و بگویید.

 

چند پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: مدرسه نویسندگی | اصول نویسندگی | تولید محتوا | کپی رایتینگ | معرفی کتاب | کلاس‌ها و دوره‌ها | دانلود رایگان کتاب نویسندگی آنلاین
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

72 پاسخ

  1. چقدر این پست جامع و عالی بود. تلفن خونه مون از دیروز پنج عصر قطع شده و من وایفا ندارم و با بسته همراه‌اول اسکای روم حتی باز نمیشه و اگر مثه صبح امروز باز بشه ده دقیقه بعدش میندازتت بیرون و دیگه از صبح هم باز نمیشه. الانم من دارم حرص میخورم که هم دیروز و هم امروز وبینار اهل نوشتن‌تون رو بخاطر نت بی‌پدر از دست دادم. حالا با خوندن این پست‌تون و یاداشت ایده‌هاتون کمی نه ذره‌ای دلم آروم گرفت که وبینارتون رو از دست دادم 🥺 تو رو خدا ضبط کنید وبیناراتونو لااقل ۲۴ساعت بذاریدش تو کانال واسه چنین مواقعی که جگرسوزه😢😢

  2. سپاس عالی بود فقط در نقد. داستان یا داستانک یک منتقد به چه چیز خایی باید توجه کند. و چه نوشته ای. میشه داستان خواند و یا برعکس با تشکر

  3. تشکر ازسایت زیبا ونازنین تان
    واقعن چیزهای خیلی بدرد بخور که دردیگر جاها یافتن آن سخت است یافتم
    دستت دردنکنه دوست عزیز

  4. خوندن شعر هم خیلی مفیده. به شخصه وقتی چند روز مدام چند صفحه شعر میخونم احساس می کنم بهتر می تونم بنویسم. اون نظم و ایجاز توی شعر همیشه واسم مسحور کننده است.
    یک هفته ای میشه که صفحات شکرگزاری می نویسم. هر شب ده مورد. هر چیز کوچیک و بزرگی که باعث شده اون روز حس خوبی داشته باشم یا خوش حال بشم. مرورشون هم لذت بخشه هم انگیزه بخش:)

  5. درود بر اقای کلانتری عزیز!
    راستش من تقریبانزدیک یک ماه هستش که باشما وپیج مدرسه اشناشدم وانگیزم برای نوشتن خیلی بالارفت وباهراستوری وپست وکامنت شما وهمچنین دراین صفحه که الان هستم موبه مو حرفای شمارو توگوشم میکنم وهرجمله رویک نکته درنظرمیگیرم تااینجا که هرروز به مقدار۳صفحه مینویسم.ونوشتن راهیچوقت هیچوقت رهانمیکنم.ازشماخیلی سپاسگزارم که انقدرباانگیزه وبه فکر هستیدوماروراهنمایی میکنید

    1. سلام ساحل عزیز
      بسیار خوشحالم که اینجا هستید. از مهر شما بی‌نهایت سپاسگزارم.
      امیدوارم همیشه در مسیر نوشتن خوش بدرخشید.
      با قدرت ادامه بدید.

  6. سلام‌ بر شاهین جان عزیز
    ساعت سه و نیم صبح است و بعد از تمرین نوشتن در اعماق سکوت شبانه ، به بهانه مکث بین دو جلسه نوشتن و عرض احترامی خدمت ات ، نکته ای را که در آخرین لحظات نوشتن ام برایم جالب بود و در ارتباط با خلق شخصیت نویسنده در وجود خود هست نقل می کنم .
    حس می کنم در این ساعات نیمه شب کسی می گوید :
    اراده کن که خلق کنی
    خود جدیدت را
    جهان جدیدت را
    بودن جدیدت را در جهانی جدید

    برداشتی از آیه ای از قرآن
    ” ان اراد الله ان یکون… ”

    اراده برای خلق شخصیت نویسنده در جهان داستان زندگی خود .
    بقیه اش می ماند ساختن و پردازش و پرورش شخصیت نویسنده توسط خودمان .
    برایت موفقیت آرزو دارم
    در رسالت مبارکی که بر عهده گرفته ای .

    1. به به، درخشان.
      عالی هستی پرویز جان.
      ایشالا همیشه در مسیر تعالی باشی.

  7. سلام آقای کلانتری
    من معمولا سخت می شود که از جمله ی پنجم یک نوشته به بعد را بخوانیم
    ولی این یادداشت شما مرا تا همین جا کشاند
    خدا قوت خیلی عالی بود

    1. درود حجت نازنین
      نظر لطفت مایه افتخاره.
      سپاس از مهرت.
      شاد و برقرار باشی.

  8. سلام شاهین جان؛ مدت هاست می شناسمت؛ اما خیلی وقت بود سر نزده بودم. بهت تبریک میگم بابت پشتکارت، برای این که بدونم واقعا همیشه به نوشتن ادامه دادی رفتم و ماهها رو نگاه کردم، کامل بود، از روزی که شروع کردی ماهی از قلم نیفتاده بود.
    گرچه نوشتن امری زیبا هست بگذار به یک نکته هم من اشاره کنم که البته ممکن هست شما در موردش نوشته باشی و ان هم این هست که در یک تقسیم بندی می شود از دو نوع نوشتن یاد کرد: نوع اول برای تعالی هست و نوع دوم برای پالایش.
    شاید نوشته های پالایشی که جسم و جان و فکر ما را از زباله ها و پسماندها پاک می کند مقدم بر نوشته های تعالی بخش باشد.
    موفق باشی. دوستت دارم.

    1. سلام مخمد عزیز
      بی‌نهایت ممنونم از تو. محبت داری.
      مرسی به خاطر نوشتن از این تقسیم‌بندی زیبا.

      من رو از کامنت‌های خوبت کم‌نصیب نذار.
      با آرزوی بهترین‌ها

  9. سلام شاهین جان
    چقدر راحت با نوشته هایت ارتباط می گیرم.ترکیبی از آموختن،متقاعد شدن و بروز احساسات را در نوشته هایت می بینم.راستی از دوران دانش آموزی به نوشتن خاطرات سفر و اردو علاقمند بوده ام و می نوشتم.مدتی ست این نوع نوشتن را رها کرده ام و در زمینه توسعه فردی به صورت عمومی و به صورت خاص در زمینه خودآفرینی می نویسم.
    البته که از شما یاد می گیریم.
    سپاس به خاطر نوشتن
    سپاس به خاطر آموزش نوشتن

    1. سلام به رحیم عزیز
      یک دنیا ممنونم از مهرت.
      چقدر خوب که برای خودآفرینی می‌نویسی.
      برات بهتر‌ین‌ها رو آرزو می‌کنم رفیق.

  10. سلام وعرض ادب به شاهین کلانتری عزیز
    بااینکه می دونم.برنامه شماجای خالی ندارد.اما قسمتی ازیکی ازداستان هایم به نام متیل رو اینجا پیست کردم .برای هرموقعی که پاسخ دریافت کنممادرازوقتی ایل چی ها پدررادرکوهستان بنشک کشته بودند.توی خودش بود .متیل راپدربزرگ فرستاده بودفرنگ.تنها وارث خان جمال بود.مرا هیچ کس به حساب نمی اوردچون دختربودم.خان جمال نصف پول باغات وخرماها را برای متیل می فرستاد.یک دوستی به اسم سلیمان توی شهرداشت.که معتمدخان جمال بودوهمه ی کارهای شهری اش ازجمله خریدوفروش وحتی نامه نگاری وفرستادن پول وسوغات به متیل را انجام میداد.گفتم سوغاتی مادربزگ ومادرم.همه ی چیزهای خوشمزه را برای متیل گداشته بودند.انارها راتوی افتاب خشک می کردند.خرما کشوش برگه زردالووچیزهای دیگرمادرم نان دانه سرخ شده برایش درست می کردتوی روغن ومیگذاشت خشک شودتا کپک نزند.خرماریزه ها را هم نزدیک رفتن جمال به شهراماده می کردند.خرماریزه یک نوخرما بودکه باگندم اسیاب شده وروغن محلی درست می کردند.خیلی خوشمزه می شد.دم رفتن پدربزرگ به رفعت گفته بودیک کیلو زعفران وزرشک درجه یک ازخراسان بخردتا برای متیل بفرستند.مادربزرگ چمدان را که می بست.پسته ها ومغزگردووبادام وزعفران هاراته چمدان می چید.نان دانه ها وخرماریزه ومیوه های خشک را روی بقیه میگداشت .میگفت .انجااجنبی ها اگرزعفران واجیل ها راببینند طمع می کنند.به ملا ستارهم میگفت .یک نامه دلتنگی بنویسد.وقلم به قلم چیزهایی که برای متیل فرستادند توی نامه قید کند.وبگوید حتما منتظرجواب نامه هستیم.همیشه جواب نامه های مادربزرگ شش ماه دیرترمی رسید.تا جواب می امد مادربزرگم صفدررا می فرستادپی ملا ستارکه اب دستش هست بگذارد زمین وبیاید که کارواجب داردمتیل یکی ازاتاق های بزرگ که یک درخروجی به باغ پشت خانه پدربزرگم داشت روبرای خودش سوا کرده بود.خب درواقع زورش می رسیدوکسی باهاش مخالف نبود.من ومادرومادربزرگم توی یک اتاق می خوابیدیم.درحالی که چهاراتاق خالی انجا بود.ولی هیچ کداممان حق نداشتیم تنهایی بخوابیم.همه بچه ها چه پسروچه دخترها تا قبل ازدواجمان باید دراتاق های مشترک می خوابیدیم.متیل تنها پسری بودکه توی دهمان اتاقش راازبقیه عضای خانواده جدا کرده بود.روزهای پنجشنبه همه مان حتی یاقو ومادرش ومندیل می رفتیم .زیارت.انجا برای همه اجدادمان فاتحه می خواندیم شب را انجا غذامی پختیم می خوابیدیم وعصرجمعه برمی گشتیم.خانه هایمان.اولین باری که متوجه چیز غیرعرفی شدم.انجا بودشبی که توی زیارت ماندیم.انجا اتاق خواب داشت.درواقع چنداتاق راساخته بودند برای انهایی که عیدها واخرهفته ها می خواستندکنارزیارت بمانند.واستفاده کنند.همه مجبوربودیم توی ان اتاق بخوابیم.یاقو ومادرش ان طرف اتاق خوابیدن مادرومادربزرگم وسط من پشت سرمادربزرگم خوابیده بودم.همه خوابمان برده بود.متیل منو تکون تکون دادترسیدم وازخواب پریدم.خیلی اروم گفت برو یاقو روبیارپیش خودت…من بین خواب وبیداری بودم مغزم کارنمی کردگفتم چی؟متیل گفت هیسسس برو یاقو روبیاراینجا…دوباره نگاهش کردم وبا صدای خواب الودی پرسیدم چی؟گفت زهرماربرو به یاقو بگو بیاداینجا تابقبه روبیدارنکردی.نفهمیدم چی داره میگه چیکارداره یا چی میخواد.همونجورخواب الودبلندشدم.یاقو هم انگاربیداربود.گفتم بیااونجا بخوابیم…وقتی پشت سرم خوابیدومتیل بغلش کرد.مثل جن دیده ها مات ومبهوت نگاهشان کردم.وقتی متیل اونوبوسیدمن مسخ شده بودم.وبدنم مورمورشده بود.حتی سرم رواز روی بالش کمی بلندکرده بودم که ببینم خوابم یابیدار.متیل محکم زد پشت گردنم .ودست یاقو رو گرفت .وازاتاق بیرون رفتن.من مثل یک قاتل جانی گنگ ومبهوت درگیج ترین حالت ممکن به خودم فشارمی اوردم .که چه اتفاقی افتاد.چه چیزی دیدم.می دانستم همه ی دختران بایدتا شب ازدواجشان باکره باشندوازاین دست چرت وپرت هانمی دانم چندساعت گذشته بود.متیل برگشته بود وسرجایش خواب رفته بودویاقو هم حتما همین طور.من بیچاره اما نه تنها ان شب بلکه شب های بلند زیادی مثل جن گرفته ها بیدارمی ماندم.ازاینکه متیل ویاقو رو می دیدم خجالت می کشیدم.بعدازان اتفاق نیمه شب های زیادی منوازپشت سرمادربزرگم بیدارمی کرد ومی فرستادپی یاقو.من شب های زیادی به مادریاقوبه دروغ می گفتم می خواهم یاقورو ببرم پیش خودم وزن بیچاره باورمی کرد وچیزی نمی گفت.فک نمی کردم من ان ادم سابق شوم.مغزم یک دفعه پرازهجوه های مبهم وگنگ شده بود.مانند ادمی بودم که می فهمیداما لال بود.حتی تلاشی برای گفتن نمی کرد.متیل اصلا چطورممکن بود.اگرشما می شناختیش.همه تان حالتان مث حال من میشد.متیل منظم بود.زیبا وخوش هیکل تحصیل کرده وکارکن.بادخترچهارده ساله صفدرچکارداشت.اصلا بادوست نجیب من یاقو چیکارداشت.یاقو نصف سن متیل روداشت.اصلا این به کنار وای مادرم مادربزرگم واین بدنمی خانوده ی بااصل ونصبم.مگرمیشد؟ قرار پسرعمه ام یدالله مرابگیرد.ازبچگی نشانم کرده بودن.ولی ندیده بودیدالله به من حرفی طولانی داشته باشد.یا حتی دستم راگرفته باشد .یا حسی که مرا تحریک کند .این قوانینمان بودهمه مان می دانستیم.متیل اما داشت چه کارمی کرد؟
    هیچ فکراینکه اگرکسی متوجه بشودرانکرده بودن.
    این درواقع ازدوبخش متفاوت رمان متیل هست که واستون فرستادم برای هرزمانی که فرصتی برای خوندن وپاسخ بود.

    1. درود مرضیه خانم عزیز
      زیبا می‌نویسید.
      فقط سوالم اینه که آیا با موبایل تایپ می‌کنید؟
      پیشنهادم اینه متن رو بعد از نوشتن دو سه بار ویرایش کنید.
      از اینتر هم بیشتر استفاده کنید، تا متن راحت‌تر خونده باشه.

      مشتاق خوندن نوشته‌های بعدی شما هستم.

      1. سلام برشما خیلی ممنون ازشما اقای کلانتری…..واقعا ازاینکه وقت می زارید.ومی خونیدوبعد میگید خلاقانست خیلی خوشحال شدم.باورکن من التماس همسرم کردم .گوش کنه براش بخونم.بعداینکه یه کمش رو گوش کرد. بله توی گوشی تایپ می کنم.البته ببخشیدکه خیلی غلط نگارشی واملایی هم داشته.

  11. با سلام خدمت جناب کلانتری عزیزدرواقع من تازه با پیجتون اشنا شدم وخیلی هم سعادتمندم.هرچیزی که می خواستم رو دارین.حتی چیزهای زیادی رو هم نمی دونستم .ولی اینجایادگرفتم که برام مث تجربه گرفتن یک هدیه ارزشمند بود.
    فکرمی کنم که درهمه ی انسان های جهان نوعی منحصربه فردبودن وجود دارد.همه یک بالقوه ای دارند.که انهارا قلقلک می دهد.دردرون هرکسی چیزی هست که خودش رابه درودیواردرونمان می زند.می خواهد بلفعل شود.بادیدن فردی با ان مشخصات گوله ای می شویم وقل می خوریم به طرفش .
    وقتی دختربچه ی کوچکی بودم.یک انشا نوشته بودم .همه ازخواندنش ذوق کرده بودند وگفتن عجب انشای عالی .بعدها دخترهای خابگاه به من می گفتند نامه هایشان را بنویسم..یک بارهم درنوشتن نامه نگاری رتبه سومی راکسب کردم.برای خودم دفترچه هایی می خریدم .ویاداشت می نوشتم.جملاتی که دوست داشتم.جملات قصاری که این طرف وان طرف خوانده بودم دریک تقویم سیصدوشصت وپنج صفحه ای می نوشتم .وان را پرکرده بودم.خوره کتاب بودم.هرکتاب ومجله ای می دیدم با ولع شروع به خواندن می کردم.اما دران موقع اگاهی زیادی درمورد نوشتن نداشتم .ومی دانستم که بایدشغلی داشته باشم .بعدازدوازده سال حرفع معلمی برگشتم سراغ خودم.دوست داشتم بنویسم.بخوانم.دردرون من یکی ازبهترین های دنیا به صورت بلقوه وجود داشت.به نقطه ای رسیده بودم که بایدان بلقوه ی متفاوتم را به بلفعل تبدیل می کردم.مثل کوری خسته وبی رمق بودم.که یادم رفته بودعلاقه ام استعدادم چیست؟خداونددستم راگرفته بودوتاتی تاتی کنان مرا به اینجا رساند به اینجا که هستم.به اینجا که مثل یک انسان جسوروبی پروا می نویسم.به اینجا که بعداز سالها ملولی وافسردگی مثل یک انسان متمدن رفتارمیکنم.درجایی خوانده بودم .که درزندگی برای خودتان یک مربی پیدا کنید که ازان الگو برداری کنیدازاو یادبگیرید.من به مدرسه نویسندگی رسیده ام ودارم ازشاهین کلانتری الگو برداری می کنم.شما واقعایک نسخه ی اشناوکم نظیرهستید.درواقع ان بهترین خودتون رو برای همه رو کردین.البته این ها هیچ کدوم تعریف یا تعارف نیست.من دارم خودم روبه شما معرفی میکنم.واون قسمتی ازشما رو که شناختم به خودتون بازخوردمی دم.شاید هزاران فالورشما هرکدام دارند. امتحان می کنندتا بتوانندبسنجندکه ایا ان چیزی که می خواستند اینجا بوده است.یانه اما من اطمینان دارم که اینجاجای من خالی بوده.حالا برگشته ام که درجایگاه خودم بشینم.
    مرضیه خوبیاری

    1. سلام به روی ماه شما مرضیه خانم خوبیاری نازنین
      چقدر خوشحال شدم از خوندن پیام پر مهر شما. مثل یه هدیه عزیز و ارزشمند بود برام.
      باعث افتخاره که اینجا هستید.
      خوشحالم که شگفتی نوشتن سبب شده تا دوستان نازنینی مثل شما رو بشناسم.
      برای من حتماً بیشتر بنویسید.
      براتون بهترین و شادترین لحظه‌ها رو آرزو می‌کنم.

      1. سلام خیلی خوشحال شدم که قابل دونستین وبه کامنتم پاسخ دادین.هرچندمی دونم این ازرفتارهای مودبانه وروتین شما درمقابل همه افراد است.من نوشته های زیادی دارم.قصدشکسته نفسی هم ندارم .همه ی نوشته هایم .حتی ان داستان طنزی که باچوپان ده مان شوخی کرده ام وپرسیده ام .بزهای نروماده ات چطورجفت گیری می کنند .هم برایم ارزشمنداند.به نظرخودم همه نوشته هایم عالی اندهرچندممکن است یکی ازانها باب سلیقه هیچ فردی دردنیا نباشد.برای سلیقه شما داستان متیل را درقسمت داستان نویسی به اشتراک می گذارم.همین طورشما هم واقعادرنوشتن شاهکاری هستید.

        1. عزیز دل هستین مرضیه خانم نازنین.
          براتون روزهای پر از خوندن و نوشتن و لذت بردم آرزو می‌کنم.

  12. سلام و عرض ادب
    از مطالب و پیشنهاداتتون حظ وافر بردم. من هم توی کتابخونه ام تعدادی کتاب کودک و نوجوان دارم و گاهی فقط و فقط هوس خوندن اونها می کنم و چقدر هم حال آدم خوب می شود با این جذاب های دوست داشتنی 🙂

    1. سلام
      به به
      چه عالی.
      بله خوندن این کتاب‌ها واقعاً شیرینه.
      من هنوز هم شازده کوچولو رو با عشق و لذت میخونم.

  13. سلام بامدادی بر شاهین جان عزیز و مهربان
    چقدر خوشحالم که مجموعه ای از آموزه هایی را که قطعا روی آنها خیلی فکر می کنی امروز در این پست ارزشمندت خواندم .
    سر زدن به کتابفروشی ها و تماشای کتاب ها از شیرین ترین فرصت های علاقمندان به کتاب است .
    و با کمتر لذتی جایگزین .
    قبل از عید ، یکی دو روز مانده به عید رفته بودم دیدن دوست کتابفروشم در کتاب شهر و چند جلد کتاب زندگینامه خریدم در مورد آنتوان چخوف، پابلو نرودا ، نبواکف و در ایام تعطیلات سال نو و تعطیلات کرونایی شروع به خواندن آنها کردم
    خواندن زندگینامه های خود نوشت شعرا و نویسندگان و آنهایی که در مورد روند شکل گیری شخصیت ادبی ، مشاهیر و نامداران نوشته می شود ، بویژه شعرا می تواند مثل یک الگو و نقشه راه ، مسیر نویسندگی را نشان هنرآموزان نوآموز بدهد .
    یک هفته ای بود با کتاب عمیق و خوب اندیشیده شده آقای نادر ابراهیمی با عنوان ” لوازم نویسندگی ” مشغول هستم و مترصد فرصت بودم خودم را به اولین کتابفروشی باز برسانم و کتاب ” حرکت در مه ” نوشته آقای محمد حسن شهسواری ، از نشر چشمه را بخرم.
    امروز رفتم و خریدم و طبق عادت دوران مدرسه ابتدایی که تا همین امروز حفظ کرده ام ، حدود چهل و پنج سال ، آنرا با سلفون براق جلد کردم .
    عنوان دوم کتاب” حرکت در مه ” این است ” چگونه مثل یک نویسنده فکر کنیم ”
    # حضرت مولانا فرموده :
    ای برادر تو همه اندیشه ای ”
    و فکر کنم زمانی که رهرو در کاری مثل راهبر آن آن کار فکر کند ، کشتی وجودش در مسیر حرکت مورد نظرش تغییر جهت می دهد .
    و تصویر سازی و تجسم خلاق، آنگاه در تقویت تصویر فرد از خودش کمک خواهد کرد و خدا را چه دیدی ، شاید با قرار دادن خود در جریان موافق
    نویسندگی ، باور نویسنده شدن ، نویسنده بودن در فرد شکل بگیرد و از روش روزانه نویسی برای تقویت خودش استفاده کند .
    اهمیت روزانه نویسی به نظرم در ایجاد باور و رسیدن به این یقین است که ، بله من هم دارم نویسنده می شوم .
    دارم هر روز می نویسم که هر کس مرا از دور هم دید بگوید، او دارد می نویسد .
    امروز داشتم در مورد اثر مرکب نوشتن روی سایر فعالیت های مرتبط مثل خواندن و فکر کردن برای خودم‌ می نوشتم .
    و دیدم این روزانه نویسی ، فقط دو ساعت هم باشد برای شروع کافی است چه معجزه ای می کند .
    واقعا از تاکیدی که به موقع بر روزانه نویسی داری سپاسگزارم.
    ارادتمند شما .

    1. سلام پرویز جان
      خوشحالم که تو قدرت و قیمت روزانه‌نویسی رو با تمام وجود درک کردی.
      کتاب حرکت در مه محمدحسن شهسواری عزیز فوق‌العاده‌ست. خود این آدم هم بسیار فوق‌العاده و نازنینه.
      امیدوارم که از مطالعۀ این کتاب لذت ببری.

  14. سلام شاهین عزیز.من تصمیم گرفتم به کسی نگویم 48 سالمه.اسم خودم رو از فاطمه به رویا تغییر دادم حس کردم حق انتخاب بهتری بمن میدهد و به چه کسی ربط دارد که من 48 سالمه.مگر نه اینکه هنوز زنده ام و درخت ذوقم ،بارور.پس ……و اما در ماه جدید :
    میخواهم زردچوبه را در مطبخ زنانه ام نبینم و آزاد باشم از بند قابلمه ها و تق تق کاسه ها.اجاق را خاموش کنم و بره ها را به چرا ببرم.علفها را دست چین کنم و خوشه خوشه شعر را از آغاز ردیف کنم.بنشینم و هیزم فکر به چخماق گذشته آتش زنم.چایی بنوشم و از نزدیک ابهت یک گاو را ببینم.شیر گرم بر تازگی صبح بریزم و دشت را مالامال از تنفس پاک بزها کنم.میخواهم بازیگرانه، حیله گرانه،شیرین در مه آلوده زمستان باشم.دشت باشم و روشنی.میخواهم زردچوبه را در مطبخ زنانه ام نبینم.
    ممنون شاهین عزیز.

    1. سلام به روی ماه شما
      زنده باد. شما بسیار با ذوق هستید.
      امیدوارم که از زندگی خلاقانۀ خودتون بی‌نهایت لذت ببرید.

  15. با سلام خدمت جناب شاهین خان عزیز

    یکی از دوستانم که علاقمند به داستان نویسی است
    از زبان یکی از اساتیدش می گفت
    قلم مثل الکترود جوشکاری است
    تا زمانی که به اندازه لازم به کاغذ نزدیک نشده
    اتفاق خاصی نمی افتد
    درست مثل الکترود جوشکاری
    که تا زمانی که به فلز به اندازه کافی نزدیک نشده
    قوس الکتریکی ایجاد نمی شود و جوشکاری ایجاد نمی شود

    دیدم چه تمثیل خوبی است .
    اگر بخواهیم جوشکار خوب و ماهری باشیم
    لازم است هر روز تمرین کنیم تا هر روز تجربه بیشتری کسب کنیم
    و مراحل را آرام آرام طی کنیم و به جایگاه نویسنده ای هنر مند برسیم
    این پیشنهاد که ” به ژورنال‌ نویسی روزانه‌تان نظم بدهید . ”
    منشاء بسیاری از تحولات آرام ، تدریجی و بزرگ است .
    از شاهین عزیز ممنونم که پیشنهادهای درجه یک مطرح می کنند .

      1. من دیالوگ نویسی را هم دوست دارم.
        مفاهیم و موضوعاتی که به آن‌ها علاقه‌مند هستم را در دیالوگ‌هایی میان دو شخص می‌گنجانم و در آخر سعی می‌کنم با جملاتِ ناب دیالوگ‌ها را به پایان برسانم.
        اینطور یک داستانِ کوتاه را میان دو شخص که می‌توانند رابطه‌های متفاوتی داشته باشند، رقم می‌زنم.

        جالب است، نه؟

        1. سلام فاطمه جان
          بله، خیلی هم خوبه.
          کتاب‌های آموزشی خوبی هم در زمینۀ گفت‌وگونویسی هست که خوندنشون میتونه حسابی کمکت بکنه.

  16. سلام و وقت بخیر. مطلبتون عالی بود و واقعا عادت های خوبی رو نام برده بودید. بینهایت ممنون

  17. سلام شاهین عزیز لحظه هات سبز و پرمحتوا جمله ی درخوری برای کامنت گذاری که مناسب این پست خوبت باشه نداشتم فقط میتونم بگم که اگه نبودی نوشتن و نویسندگی یه چیزی کم داشت.

    1. زیز دلمی مرتضی جان
      یک دنیا ممنونم از مهر و محبتت.
      وجودت برام عزیزه.

  18. سلام بر شاهین عزیز
    ممنونم از این پست مفید و کاربردی 😊👌
    پیشنهادهای من برای ماه جدید😉 :
    مصرف آب بیشتر (حداقل 5 تا 6 لیوان در روز) ، سالاد و سبزیجات متنوع و تازه در همه وعده های غذایی، میوه، لبنیات کم چرب و پیاده روی (روزی حداقل نیم ساعت) هست.
    یک نکته مهم دیگه استفاده کمتر از پلاستیکه. خیلی راحت میشه مصرف پلاستیک رو کمتر کرد… این روزها خیلی نگران نبیره ها و ندیده هام و میراثی که براشون به جا می گذاریم هستم!

    1. درود بر خانم دکتر نازنین
      اگه بدونید دیدن اسم زیبای شما چقدر منو خوشحال می‌کنه.
      به خاطر پیشنهاد‌های فوق‌العاده بی‌نهایت ممنونم.

  19. سلام شاهین جان. در قسمت تمرین ژورنال نویسی روزانه چند تیتر برای نوشتن آوردی که من امتحان کردم و خیلی خوب جواب داد. به نظر می رسه که وقتی تیتر یا پرسشی مطرح می کنیم نوشتن کمی راحت تر میشه. بعد از اتمام نوشتن هم میشه تیترها رو حذف کرد و پاسخ ها یا نوشته ها رو به هم چسباند و یک متن خوب ازش درآورد.

  20. یکی از راه هایی که من نه تنها برای نوشتن، بلکه برای جدا شدن از روزمرگی امتحان کردم و به شدت تونسته بود من رو به یک سطحی از رضایت از خودم برسونه چالش های 21 روزه ای بود که برای خودم تعریف می کردم و می کنم. رویکردش به این صورت بود یک کانال تلگرامی می زدم و نه تنها عضوش خودم بودم با این عنوان 21 روز 21 جمله: هر روز خودم رو که چگونه گذشت، در قالب یک جمله می نوشتم و فقط یک جمله، این باعث اجمالی فکر کردنم شد و باعث شد بتونم جمع بندی داشته باشم. یکی دیگه اسمش 21 روز 21 شخصیت بود: هر روز یک عکس که توی فضای مجازی بهش برخورد می کردم که ناشناس بود یا نقاشی بود یا حتی یک قاب معروف براش یک پیشینه می نوشتم و اون رو در یک پاراگراف نهایتا تعریف می کردم در خصوص خصایص اون فرد، پیشینه، حرفه اش یا حتی دغدغه اون لحظه ای که اون قاب ازش ثبت می شه. یکی دیگه 21 روز 21 سوال بود: سوالاتی که در طول یک روز بهش بر میخوردم و بر این عقیده بودم که اینها رو اگر جواب براش پیدا کنم می تونه گره های ذهنی من رو باز کنه می نوشتم که باعث شد ذهنم روی سوالات متمرکز بمونه در طول روز و گاهی جواب و راه حل براش پیدا می شد. بین هر 21 روز چالش 7 الی 14 روز استراحت می کردم و بعد یک چالش جدید. این رویکرد رو به همه پیشنهاد می کنم حداقل به صورت ازمایشی تست کنند. شاید براشون مفید بتونه باشه.

  21. نمیتوانم در آرامش بنویسم ، هر گاه که قلم بدست میگیرم و کلمات را در صفحه کاغذی به حرکت در می آورم سرشار از خشم یا احساسی ناخوشایند هستم، شاید این دلیل خوبی برای نوشتن نباشد ، اما با اتمام آن به آرامش میرسم و آنگاه گویی چیزی برای نوشتن باقی نمیماند، ای کاش میتوانستم با خیالی آسوده با کلمات بازی کنم و حس درونم را یا هر آنچه که در خیالم پرسه میزند را به راحتی بر روی کاغذ بنویسم ، براستی ای دوست عزیز راهی بر حل این مشکل میشناسی؟ یا با همین منوال به پیش بروم ، ممنون میشم از پاسخگویی شما استاد محترم

    1. بهزاد عزیزم
      حسی که می‌گویی را من هم تجربه می‌کنی.
      به گمانم تداوم در مسیر نوشتن به تدریج این احساسات را صیقل می‌زند و دلپذیرتر می‌کند.
      کیفیت خوانده‌های تو هم در بهبود این جریان موثر است.

  22. سلام بر شاهین عزیز
    از نهم فروردین امسال تصمیم گرفتم هر روز حداقل پانصد کلمه بنویسم. فکر نمی‌کردم روزی برسد که نتوانم ننویسم. الان در این وضعیت هستم. ممنون از تمام زحمات و تک‌تک کلمات جملات شاهین عزیز

  23. سلام بر شاهین عزیز
    از نهم فروردین امسال تصمیم گرفتم هر روز حداقل پانصد کلمه بنویسم. همه جا می‌نوشتم؛ از خانه و محل کار گرفته تا آرایشگاه و توی اتوبوس. فکر نمی‌کردم روزی برسد که نتوانم ننویسم. الان دیگر نمیتوانم ننویسم. ممنون شاهین جان به خاطر تمام پست‌ها و تک تک کلمات متن‌های وبلاگت.

    1. چقدر خوشحال شدم از خوندن این کامنتت غلامرضا جان. درود بر تو که نوشتن رو به زندگی خودت هدیه دادی.
      امیدوارم که نوشتن تو رو روز به روز بیشتر شگفت‌زده کنه.

  24. ممنون از پست بسیار زیبا و تامل برانگیزتون
    استاد من خیلی وقته کتاب کودکان رو میخونم چون آرزوی من نوشتن قصه برای بچه هاست قصه های زیبا و پندآموز اما سماجتی بخرج ندادم و تا ب الان نتیجه نگرفتم …..
    من پیشنهادم برای خودم این بود هر روز رکورد روز قبل خودم رو توی نوشتن و خوندن بزنم و بسیار نتیجه بخش بوده
    رکورد زدن پراز هیجانه و پراز نتایج خودب
    به همه پیشنهادش میکنم

    1. چقدر خوب.
      و چه عالی که هدف روشنی داری.
      منتظر چاپ اولین کتاب تو هستم.
      دوست نداری یه زمانی برای رسیدن به این هدف تعیین کنی؟

  25. سه كار روزانه كه خودم انجام مي دهم و ربط وثيقي به نوشتن دارند :

    1- من به خلاصه نويسي اعتقاد زيادي پيدا كرده ام. اگر قرار باشد براي ديگران اين كار را انجام دهيد، خلاصه نويسي يك كلاس يادگيري تمام عيار است. بايد چند بار بخواني تا بفهمي كه مغز مطلب و مقصود اصلي نويسنده چه بود و بعد آنرا ساده سازي كني و چنان جملات را بچيني كه مخاطب سردرگم نشود كه هيچ، به خواندن پاراگراف بعدي هم اشتياق پيدا كند. گذراندن چند صفحه از صافي ذهن و ريختن آنها در يك پاراگراف چند خطي، يك هنر آموختني است كه بهترين معلم اش خودت هستي.

    2- ترجمه روزانه حداقل يك پاراگراف مطلب انگليسي، كمترين مزيتي كه دارد، ريختن ترس ات از مواجهه با كلمات انگليسي است. متعهد شدن به ترجمه ي روزانه ي نوشته هاي كساني كه آنها نيز متعهد به نوشتن اند، مثل ست گادين، مارك منسن، وبلاگ كوين ام دي و … احساس همگامي با آنها و پويايي در نوشتن را در من بيدار نگه مي دارد.

    3- نوشتن روزمره به روش ” بولت ژورنال” كه نوعي برنامه ريزي و اولويت بندي كارهاست، مجالي فراهم مي كند تا حاشيه نويسي را آغاز كنم. مثلا وقتي براي فردا، ديدن جديدترين فيلم، ساخته فلان كارگران را در برنامه ام مينويسم، با مراجعه به ويكي پديا، بهترين فيلم هاي آن كارگردان را هم پيدا ميكنم و در حاشيه بولت ژورنالم مي نويسم. نقد كوتاهي درباره فيلمي كه ديده ام براي خودم مي نويسم و در مفهومي كه كارگردان مي خواست القا كند، غرق مي شوم و گاهي چند صفحه از احساسات و دانسته هاي خودم در آن باره مي نويسم و …

    1. سلام مصطفی جان
      اگه بدونی چقدر برای من عزیزی تو.
      کیف میکنم با کارات.
      حرکتی که با کانال طعم ست گادین انجام دادی واقعاً برای من تحسین‌برانگیز بود.
      مرسی از عادت‌های ناب خودت نوشتی برامون.

  26. سلام و درود جناب شاهین عزیز
    نکات مهمی رو گوشزد کردین ممنونم. تمام سعیم رو میکنم که از آغاز این ماه این نکات رو بکار بگیرمشون.
    ما به شنیدن هم محتاجیم : نکته ظریف و بسیار مهمیه چون گاهی اونقدر خلاصه وار احوال هم رو جویا میشیم که یادمون میره یک شخص حقیقی پشت خط هست و منتظر پاسخگویی احوالپرسی ماست.

    1. سلام مصور عزیز
      چقدر خوب
      حتماً من رو هم در جریان نتایج کار بذارید.
      ماه خوبی رو براتون آرزو می‌کنم.

  27. نوشته های شما باعث ناراحتی من میشن چون هر وقت میخونمشون بیشتر میفهمم با دانشگاه رفتن و درگیری در کارای روزمره و ننوشتن و کتاب نخوندن چه لذتی رو از خودم دریغ میکنم

    1. درود محدثه جان
      این عذاب وجدان خوبه.
      سعی کن تو دل همین گرفتاری‌ها، برای خوندن و نوشتن وقت‌ بدزدی.

  28. در این روزهای سرد، اینجا پاتوق گرم من است. هر چند در روزهای گرم هم پاتوق گرم من بود. شما عالی هستید. من از خواندن این متن بسیار بسیار لذت بردم. تمام صفحات شما برای من ارزشمندند.

    1. قربان شما اکرم جان
      خوشحالم که با وجود نازنینتون اینجا رو گرم می‌کنید.
      برقرار باشید.

  29. با سلام و احترام
    می خواهم پیشنهاد بدهم در ماه جدید
    وقت هایی را تعیین کنیم و برویم دیدن والدین و بزرگترهای فامیل
    و با آنها مصاحبه هایی انجام بدهیم .
    به برکت گوشی های هوشمند و مونوپد
    انجام مصاحبه های صوتی و تصویری خیلی راحت تر شده اند .
    هم آنها را خوش حال می کنیم ،
    هم خودمان چیزهایی یاد می گیریم و خوش حال می شویم
    و هم برای نوشتن روزانه
    نوشتن داستان و شخصیت پردازی ، صحنه پردازی
    داستان کوتاه و بلند
    و کلی کارهای مفید داده های دست اول فراهم می کنیم .
    قبل از اینکه از دنیا بروند ، دریابیمشان ، مخصوصا والدین مان را .

  30. من از دیده شدن می‌ترسم بنابراین بیشتر خودم را پشت نوشته‌ها پنهان می‌کنم و کمتر ویدیو آموزشی ضبط می‌کنم (با این بهانه که گوشیم خوب نیست که آن را هم عوض کردم). حالا به خودم قول میدهم عادت کنم روزی حداقل یک ویدیو ضبط کنم اصلا دست خودم را باز می‌گذارم که اگر دوست داشتی منتشر کن اگر نه بی‌خیال! پاکش می‌کنی.
    ایده لایو هم خوب است اگر شیر را باز کردند شاید من هم امتحان کنم فوقش سیو نمی‌کنم حداکثر چند نفر محدود می‌بینند.

    1. چقدر خوب
      خیلی خیلی خیلی جواب میده این حرکت.
      شروع کنید و متوقفش نکنید.

      1. خیلی عالی سپاس شاهین عزیز
        اینا تو کدوم فرهنگ لغته الاغ مندانه درازگوش ناک😄

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *