نیم ساعت شش ساعت است

 

دیوید لینچ در «صید ماهی بزرگ» می‌نویسد اگر بداند ساعتی بعد جایی قرار دارد و باید خودش را برساند، نمی‌تواند روی کارش تمرکز کند، برای یک ساعت نقاشی کردن لازم است چند ساعت قبل و بعد آن هم وقت خالی داشته باشد (نقل به مضمون).

این حرف‌ ده سال است با من مانده، اما همیشه با ناباوری در برابرش ایستاده‌‌ام، هرچند تمام تجربه‌ام تأییدگر آن بوده و بس.

 

نیم ساعت نیم ساعت نیست، دست‌کم شش ساعت است. یعنی اگر با کسی جلسه‌یی نیم‌ساعته داری و خیال می‌کنی آن نیم‌ساعت به‌اندازه‌ی نیم‌ساعت زمان و توان می‌فرساید، خیر، سخت در اشتباهی، سه ساعتِ پس‌وپیش آن‌ را هم فنارفته ببین.

حالا می‌فهمی چرا باید بی‌رحمانه «نه» گفت؟

4 پاسخ

  1. واقعا با بند بند وجودم تک تک این کلماتو درک میکنم
    بارها و بارها برای خودم اتفاق افتاده که کار عصرم از خود صبح اینقد مغزمو درگیر کرده که کل روزم رو از دست دادم!

  2. نه،نه،نه،کلمه ای که هرگز بر روی زبان من نچرخید وامروز که به پشت سر نگاه میکنم نصف عمرم را برباد رفته میبینم گاهی وقتها هم با خودمیگویم من خیلی ازموفقیتهایی که دارم ازنه گفتن به خودم به دست آورده ام اینكه چه حرفی را درکجا بزنی مهم است وگرنه حروف الفبا به تنهایی بار معنایی خاصی ندارند.
    هرحرفی را باید در دهان خوب ورزش داد،بعد آن را عرضه كرداززیاد ماندن هم هرخمیری امکان ترش شدن دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *