نثرهای یومیه | حرف‌هایی دربارۀ جلسۀ اول کلاس محتوا و...

چگونه می‌نویسی پس؟

8:52

یکی از سرگرمی‌های من ورق زدن لغت‌نامه‌هاست. گاهی که در ایده‌یابی به بن بست می‌رسم دیدن چند کلمه کمی از گرفتاری‌ام می‌کاهد.

در فرهنگ الفبایی-قیاسیِ فارسی چشمم می‌خورد به «بردبار».

بردبار: که تحمل می‌کند؛ شکیبا؛ صبور
بردباری: بردبار بودن؛ صبر؛ شکیبایی؛ طاقت.

برای رسیدن به ایده باید بردبار باشم، ولی خیلی وقت‌ها نیستم. خودم تا تحت فشار می‌گذارم؛ اما این راهش نیست. با خودآزاری نمی‌توان به ایده رسید. فقط باید چشم‌هایت را باز کنی و گوش‌هایت را تیز، اگر به حد کافی صبر کنی و هوشیار باشی، بالاخره شاید چیزکی نصیبت شود. با بی‌قراری و نق‌وناله فقط ذهن خودت را خسته می‌کنی.

10:01

اگر می‌خواستم دربارۀ اخبار و وقایع روز بنویسم کارم خیلی راحت‌تر بود. فکر می‌کنم روزی دو سه هزار کلمه را راحت منتشر می‌کردم. اما عکس‌العمل‌نشان دادن به اخبار را دون شأن خودم می‌دانم. و هیچ دلم نمی‌خواهد وقت مخاطب را با چیزی که در بلند مدت تأثیری روی زندگی‌اش ندارد، بگیرم.

20:40

از امیر تاج‌السر پیش‌ازاین رمان «شکارچی کرم ابریشم» را خوانده بود؛ داستان درخشانی که در آن یک مأمور امنیتی در اثر تعقیب نویسندگان و آشنایی با ادبیات به‌کلی متحول می‌شود.

به‌تازگی نشر ثالث رمان «امضا: نویسنده» را از تاج‌السر منتشر کرده. داستان را هنوز نخوانده‌ام، اما نویسنده در پیشانی کتاب متنی نوشته که نقل آن خالی از لطف نیست:

روزی از روزها زنی از من پرسید؛ در چهره‌اش یک زبان و در چشمانش زبان‌ها:

«آفتاب را می‌بینی؟»

گفتم: «همان که می‌خواهم بتابد.»

«و ماه را؟»

«آن‌که هرگز خسوف نبیند حتی در خسوف.»

«و دریا؟»

«آن‌که فقط آبی نباشد هرگز.»

«و عشق؟»

«آن‌که حس کنم و نبینم به چشم.»

«و انسان؟»

«آن‌که می‌کوشد انسان باشد.»

«چگونه می‌نویسی پس؟»

«با آفتاب و ماه و دریا و عشق و انسان.»

ا.ت

3 پاسخ

  1. چندروز پیش کرونا داشتم و حالم خیلی بد بود‌. یک اتفاق جالب برای من افتاد. شب در اوج حال بد بودم و با بی رمقی مشغول نوشتن گزارشی از دکتر رفتنم شدم. و در کمال تعجب از اون گزارش بی حال و رمق، پنج تا داستان ناب دراومد.
    اصلا خودم کیییف کردم.
    بعد این پنج تا داستان برام تبدیل شدن به ایده‌ی یک کتاب‌.
    گاهی وقتا ایده‌ها حمله میکنند.
    برای من این موقعیت وقتی پیش میاد که تجربه‌ی جدیدی داشته باشم. مثل دکتر رفتن که به ظاهر تجربه‌ی خاصی به نظر نمیاد ولی چون جدید و متفاوته ایده‌ها رو سرازیر میکنه‌.

    باز و باز و باز هم سپاسگزارم استاد🙏🏻

    1. چه تجربۀ نابی.
      بخت تبریک می‌گم فاطمه عزیز. خلاقیت تو در حال شکوفا شدنه.

  2. درود
    در کتاب طریقت نویسنده (زندگی مهارت و هنر)نویسنده بیش از هر چیز تاکید داره که مکنونات قلبی تون را بنویسید.در واژه یاب مکنونات به معنای پنهان داشته ها نهفته ها و خیالات معنی شده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *