1
نوشتن، راهی برای کوتاه کردن انتطار است.
از معنای وسیع آن در پهنۀ زندگی که بگذریم، من وقتی انتظار کسی را میکشم، ثانیهها را با چاشنی واژهها تحملپذیر میکنم.
من منتظرم، پس مینویسم!
2
به گمانم در آیندۀ چسبیده به زمان حال، سخنرانینویسی و ویدویونویسی از پررونقترین رشتههای نویسندگی و تولید محتوا خواهد بود.
با رونق گرفتن شبکههای اجتماعی و نیاز مبرم افراد و سازمانها به محتوا، فضا روربهروز رقابتیتر میشود. در فضای رقابتی نیاز به افراد متخصص و خلاق بیش از پیش احساس خواهد شد. بنابراین سلبریتیها، اینفلوئنسرها، سنخرانها و سازمانها برای موفقیت در رقابت، به نویسندگان حرفهای نیاز خواهند داشت، تا مادۀ خام کار آنها را بنویسند.
نکته مهم: برای تسلط بر سحنرانینویسی و ویدیونویسی، صرفاً تسلط بر نوشتن داستان و مقاله کافی نیست. برای موفقیت در این دو حوزه باید مشخصاً برای نوشتن در قالب سخرانی و ویدیو تمرین کنیم.
3
من فکر میکنم هرگز نبوده قلب من اینگونه گرم و سرخ…
ضیاء موحد که سرودن این شعر «ماهی» را حاصل تخیلی نبوغآسا میداند، در جستاری دربارۀ این شعر نوشته:
شاعر در محدوده و موانع وزن و قافیه چنان سهل و راحت حرکت کرده است که ماهی در آب. اصلاً شعر بازآفرینی ماهی است در کلام. همان ماهیِ گریزی که هست و نیست. در شعر معاصر ایران ایت تنها شعری است که همیشه بدات رشک ورزیدهام. (+)
4
من حس میکنم نوشتن عملی برای دستیافتن به شهود است؛ جرقهها و جوششهای ناگهانیِ صورت گرفته در حین نوشتن، مرا در این باور مصممتر کرده است.
بنابراین قلم و کاغذ را میتوان قایق و پاروی راه یافتن به سرزمینهای ناشناخته دانست.
شاید به خاطر همین است که بسیاری از نویسندهها خودشان را کمهوشتر و سادهلوحتر از نوشتههایشان میدانند.
مثلاً نمایشنامهنویس معروف، نیل سایمون میگوید:
به سختی میتوان توضیح داد کارها چطور خوب پیش میروند. وقتی چیزی مینویسم که دوست دارم، از خودم میپرسم: «چه کسی این را نوشت؟» و به خودم میگویم: «من ننوشتم. نمیدانم از کجا آمد.» و باز هم این را نمیدانم… به نظر بدون تلاش و خیلی آسان است است.
5
دیروز نوشتم که امروز میخواهم دربارۀ تنبلی بنویسیم، تنبلی کردم و ننوشتم. فعلاً این جمله را داشته باشید:
هر چه کمتر تلاش کنید، سریعتر و ثروتمندتر خواهید بود.
-بروس لی
پیشنهاد:
دورههای حضوری و آنلاین نویسندگی و تولید محتوا
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
8 پاسخ
سلام، شاید چهار، پنج ماه است که مخاطب نوشته های شما هستم اما این اولین دیدگاهی است که برایتان می نویسم. شاید به این دلیل که منتظر بودم مطلبی منتشر کنید که بتوانم اولین سلامم را به قلب نوشته تان مربوط کنم.
یافتن درک شهودی از پدیده ها، آبژه یا سوبژه، تنها روزنه ای بود که از سال های پیش تا به امروز نوشتن را درون من زنده نگه داشت. از روزی که نوشتن کلمات را یاد گرفتم نوشتن را شروع کردم و می دانید که چقدر بین نوشتن و نوشتن فرق بسیار است. طبع آماده ای داشتم و ذوقم بدک نبود. یادم هست که سوم دبستان بودم که با خواندن انشایی با موضوع مادر اشک معلممان را درآوردم و در پایان او را دیدم که صورتش خیس اشک بود. دبیر ادبیاتمان روزی برایم نوشت “خواهش می کنم که نوشتن را هرگز رها نکن”. اما من رهایش کردم. سرودن را هم رها کردم. دلهره کتاب های نخوانده بسیار، خواندن کتاب هایی از آدم هایی که هرکدام برای من در آن سن و سال سرچشمه حکمت و اسطوره فرزانگی بودند باعث می شد از خودم بپرسم من چه چیزی به دانش و حکمت این جهان خواهم افزود؟ می پرسیدم اگر من ننویسم به حال چه کسی مفید است؟
سوالم مرا شکست داد. قول دادم تا دلیل خوب و مایه ای برای نوشتن پیدا نکنم هرگز مطلبی برای دیگران ننویسم. از سال های آخر دبیرستان فقط یادداشت نویسی را ادامه دادم. از دلهره ها، برنامه ها، اهداف، آرمان ها و هر چه که در درونم می گذشت می نوشتم. در این نوشتن ها راه حل های خوبی برای مشکلاتم پیدا می کردم. خوب از پس اضطراب هایم بر می آمدم. مشکلاتم را خوب تحلیل می کردم. کتاب ها را بهتر می فهمیدم و رفته رفته قدرت تحلیل خوبی پیدا کردم.
من نوشتن برای خوانده شدن را رها کردم اما او مرا رها نکرد. همیشه در من در حال جوشش بود و به دنبال روزنه ای، شکافی تا از من جاری شود. اما من خود را دارای مایه درخوری نمی دیدم که بنویسم.
جوشش و بی قراری ام را در دانشگاه بردم به سمت کشاورزی. با انبوه مشکلاتی که در این زمینه وجود دارد آشنا شدم. با علاقه و آگاهانه رشته ام را انتخاب کرده بودم اما دانشگاه آن طور که من دلم می خواست نبود. فکر می کردم با تغییر مسیر دانشگاه باید مشکلات را حل کرد. فکر می کردم باید دست به عمل زد. باید طرح ریخت. باید برنامه ریزی کرد. اما بحث هایم با اساتید به جایی نمی رسید و من همچنان در جستجوی گمشده ام می سوختم. خودم را کم تر از هر چیز پیدا می کردم و شاید بهتر باشد اگر بنویسم خودم را بیشتر گم می کردم. بله، خودم را بیشتر در خیالات خامم برای ساختن این مملکت گم و نابود می کردم. کارشناسی ارشد هم خواندم. این بار آگانه تر و با درکی دقیق تر از دانشگاه. توسعه روستایی خواندم. چیزی که در این مدت فهمیدم درخشان ترین یافته من از پس نوشتن ها و درد کشیدن ها و سوختن هاست. در بین همه دویدن هایم برای فهماندن راه درست برای ساختن روستاها به مسئولان فهمیدم که آگاه کردن انسان ها و روشن کردن ذهنشان مهم ترین و در عین حال مغفول ترین کاری است که می توانم بکنم و آن هم بهتر از آن هایی که شور نوشتن و قدرت تحلیل من را ندارند. هر چقدر درباره اهمیت نوشتن و تولید محتوا در زمینه رشته خودم بنویسم کم گفته ام و در این مجال ها نمی گنجد. در نهایت من دو سال است که با تکیه بر قدرت تحلیل و نوشتن توانستم کارهای مفیدی برای روستا انجام بدهم. حتی راهی جلو پایم گذاشته شد که چندماهی است در دانشگاه صنعتی اصفهان برای تغییر آموزش ها و تفکر کسب و کار دانشجوها کار می کنم.
هنوز جرأت ندارم که بگویم نویسنده ام. اما ایده های خوبی دارم برای نوشتن. هنوز درونم می جوشد و برای نوشتن بی قرار است ولی این بار خودم راهی برای جاری شدنش خواهم یافت.
از نوشته هایتان آموخته ام. خیلی هایش را خودم تجربه کرده ام. خوشحالم که با یک وب نویس الهام بخش آشنا شده ام. در پایان مرا ببخشید اگر سلامم این همه طولانی شد. بالنده باشید.
درود به وجیهه عزیز
چه کار خوبی کردید که برام نوشتید.
واقعاً لذت بردم از خوندن این متن پر از زندگی.
خوشحالم که این مدل ذهنی پخته و سازنده رو دارید.
من مشتاقم که بیشتر و بیشتر بخونم از شما.
سایتتون که به روز شد حتماً به من هم اطلاع بدید.
منتظر درخشش روزافزون شما هستم.
شاد و برقرار باشید.
سلام بر شاهین کلانتری خوب،
این همه دیر پاسخ دادم، رسیدن جواب حتی از نامه های قبل از اختراع تلگراف هم بیشتر طول کشید. این را بگذارید به پای وسواس و بی نقص گرایی ام که مدتی است دارم درمانش می کنم. از لطفتان ممنونم.
از سایتم اگر خواسته باشید با مطلبی با نام “دوست داشتن” http://vajihemehrabin.ir/?p=263 به روزم.
زنده باد.
سایت شما رو حتماً به طور منظم دنبال خواهم کرد.
سلام و وقت بخیر
ممنون استاد گرامی
تعبیر و بیان ساده و دلنشینی را در مورد شهود به کار بردید
تشبیه قلم و کاغذ به قایق و پارو هم زیبا بود
قبلا چنین تصور میکردم که دستیابی به شهود فقط مختص افراد خاصی است که روحشان را با سالها ریاضتی عارفانه صیقل و پالایش داده اند
اما خوشحالم که باورم تغییر کرده و میدانم که هر کسی می تواند در چارچوب اصول و ارزشهای انسانی و رعایت خوبی ، پاکی و مهربانی و از طریق خوب خواندن ، تفکر درست و خوب نوشتن به چنین نیروی الهام بخشی دست پیدا کند
به همین سادگی!
لازم نیست موضوعات را پیچیده کنیم و از آن برای خودمان کوهی بسازیم
همین جستارهای زیبا و ساده و صمیمی و کاربردی شما که همیشه کارگشا و پاسخی به سوالات مبهم و جدالهای ذهنی من و دیگران است هم نمونه بارز بارقه ها و جرقه های شهود است
به یاد گفته اسلون ویلسون افتادم که گفته بود:
برای نویسنده بزرگی شدن باید نخست انسان بزرگی بود و سپس مهارتی را فرا گرفت و وجود خود را به صفحات کتاب منتقل کرد
به نظر من هر کس که خوبی و پاکی را مرام و مسلک خود سازد و در اندیشه رشد و پیشرفت و خدمت به دیگران باشد انسان بزرگی است
لازم نیست برای بزرگ بودن شق القمر کرد
هر اثر و نوشته ای که باعث تفکر و تامل و ایجاد باورهای درست شود از یک انسان بزرگ و از نیروی شهود سرچشمه گرفته است
شاد و پیروز و موفق باشید
سلام بهار عزیز
یکی از بهترین و زیباترین کامنتهات بود.
واقعاً لذت بردم.
چه خوب که دوستانی مثل تو دارم که انقدر با ذوق و سلیقه مینویسن.
برات بهترین لحظهها رو آرزو میکنم.
سلام
ممنونم خیلی لطف دارید
اگر زیبایی و ذوقی میبینید انعکاسی از زیبایی اندیشه ها ، آموزه ها و صفا و طراوت قلم توانای خودتونه
خوشحالم و باعث افتخارمه که من را هم در شمار دوستان خودتون میدونید و سپاس از آرزوهای قشنگتون
آرامش و شادمانی و کامیابی همدم همیشگی دل و جانتون
قسمت ۵ با ۴ قسمت قبلی، خوب چفت نشده است.