معمولاً از کتابهای مورد علاقهام دو سه نسخه تهیه میکنم، تا لذت و امنیت بیشتری را تجربه کنم.
گاهی فکر میکنم ای کاش میشد از بعضی آدمها دو تا کنارمان داشتیم.
جیم ران میگوید هر کسی میانگین پنج نفری میشود که بیشترین وقت را با آنها میگذراند.
بعضیها آنقدر چند بعدی و خوش فکرند که دوست داری هر پنج نفر اصلی زندگیات همان یک نفر باشد!
البته من به تنوع نگاه ها اعتقاد دارم، اما در کنار این معتقدم بعضی آدمها، به تنهایی، نگاهشان از دهها نفر دیگر متنوعتر و غنیتر است.
مثلاً من آدم کتابخوانی را که به طور منظم و روزانه و به شکل متنوع و دقیق میخواند، به دهها دوست کم مطالعه و تک بعدی که هر از گاهی دست به کتاب میبرند، ترجیح میدهم.
این همه حاشیه رفتم تا خواب دیشبم را بگویم.
مرتضی دایی من است، اما فراتر از یک دایی است!
دیشب خواب دیدم مرتضی دو تا شده، و سه تایی داریم تو یکی از خیابانهای شلوغ کرج قدم میزنیم. مرتضای دوم سکوت کرده بود اما ارتباط چشمیاش را با من قطع نمیکرد.
به مرتضاها گفتم: این اولین معجزه ای هستش که دیدم.
بیدار که شدم به این فکر کردم که ای کاش از بعضی آدم ها دو تا داشتیم.
لااقل یکیشان را همیشه کنار خودمان نگه میداشتیم و آن یکی میتوانست برود به کار و زندگیاش برسد.
با این یکی میشد همیشه کتاب خواند، فیلم دید، قدم زد و قهوه نوشید.
***
مرتضی را دوست دارم، چون کتاب خواندن را بیشتر از بقیه اطرافیانم جدی گرفت.
یک بار که داشتیم توی یکی از کوچه باغهای خلوت و سرسبز کرج قدم میزدیم با برقی توی چشمهایش از لذت کتاب خواندن میگفت:
گاهی چنان از خواندن کتابی به وجد میآیم که دلم میخواهد آن را روی نیمکتی یا توی اتوبوسی، جا بگذارم تا کس دیگری به صورت اتفاقی آن را بیاید و در این لذت با من شریک شود.
7 پاسخ
ولی کاش دوتاشون باهم نمیرن…
ارتباط چشمی در خواب…
برام خیلی جالب بود وقتی این بخش رو خوندم.
برای من چند بار (شاید سه یا چهار بار کلا) پیش اومده که تو خواب یهو یه ارتباط چشمی قوی با شخص داخل خواب برقرار کردم که احساس عجیب و متفاوتی بود و بعد از بیدار شدن کاملا تو ذهنم بود و حتی عجیب بودنش هم واضح بود. چون معمولا این حالت پیش نمیاد، افراد داخل خواب خیلی کلی ان و شاید خیلی وضوح نداشته باشه شکل و شمایلشون ولی دراین حالت یه وضوحی اتفاق میفته. خیلی جالب بود که اشاره ی شما به این موضوع رو خوندم و یاد اون خوابهای خودم افتادم.
چه جالب
برای من هم اون ارتباط چشمی واقعاً حس خاص و عجیبی داشت.
آدم های ساده را دوست دارم، آنهایی که بوی ناب آدم می دهند
آنها که اگر ساعت ها کنارشان بنشینی
چایت سرد میشود و دلت گرم ….
—
شاهین جان خیلی آرزوی قشنگی کردی، ممنون
ای کاش واسه ما به واقعیت تبدیل بشه
سلام جواد عزیزان عزیز
خوشحالم که دوست خوب و عزیزی مثل شما دارم.
من وبلاگتون رو دوسه روزه دیدم. اونم بصورت تصادفی دنبال یک وبلاگ خوب بودم. وقتی سایتتون باز شد احساس کردم میتونه من رو راضی کنه مطالبتون.زدم بوکمارک کردم.
الان فکر میکنم درست انتخابش کردم 🙂
من هم نوشتن دوست دارم و در سایتم (قسمت مشاوره) یک سری نوشته و فایل صوتی دارم. همچنین در کانال تلگرامم هم مینویسم گهگداری. هرچند کار اصلی من ریاضی است.
سلام حامد دلیجه گرامی
سایت پر و پیمان شما رو دیدم.
ما شا الله چقدر فعال و پرکار هستید.
از لطف شما ممنونم.
با آرزوی سلامتی و موفقیت های روز افزون.