حرفی که تکانم داد

گاهی جمله‌ای از مصاحبه‌ای جوری تکانت می‌دهد که بعدن هم آن جمله لابه‌لای بسیاری از افکارت حضور می‌یابد. زنده‌‌نام رضا دانشور (نویسنده‌ی رمان درخشان خسرو خوبان) در مصاحبه‌ای که این پایین برایتان گذاشته‌ام حرف مهمی درباره‌ی کار کردن برای تحقق تصویر ذهنی می‌زند که من دوست دارم آن را هزار بار دیگر مرور کنم تا یادم باشد که برای آنچه می‌خواهم، کار کنم، کارِ جدی.

«شما یک زمانی تصمیم گرفتین در جواب سؤال خودتون که چی دوست دارید بشید چیکار می‌خواید بکنید و تصویر(مطلوبتون) چیه -مثلن هنرپیشه بشید، مثلن کارگردان بشید، مثلن نویسنده بشید.
خب، در دنیا هیچ چیزی که از آسمون نمیفته. دیگه این رو یاد می‌گیریم به تدریج، روزگار نشون می‌ده که باید کار کنیم برای اون چیزی که می‌خوایم بشیم.
در نتیجه می‌تونم بگم مثلن آدمی مثل من از سنی که شروع کردم و به این موضوع رسیدم به طور دائم دارم زحمت می‌کشم که این تصویر بشه و می‌دونم که این تصویر به خاطر تصویر بودنش و به خاطر فاصله‌ای که با واقعیت همیشه داره خیلی شکننده‌ست و اگر که بهش نرسم اصلن محو می‌شه می‌ره تو فضا. نابود می‎‌شه. خب،‌ در نتیجه باید براش کار بکنم.»

منبع نقل قول (فقط با شیلترفکن!‌ قابل مشاهده است):

9 پاسخ

  1. سلام استاد ارجمند۔ من این مصاحبه رو مدت ها پیش دیدم۔ اما خلاصه مصاحبه است۔ دسترسی به ویدیوی کامل آن در دسترس است؟

    1. کلش همینه گویا. اگر هم فایل کامل‌تری باشه من آدرسش رو سراغ ندارم.

  2. عاشق نوشتنم. بخصوص که الان با قلم کسانی آشنا شدم که بیشتر از من می‌دانند و با خواندن متن‌هایشان، به خود می‌گویم:《دختر کار زیاد داری. هنوز با واژه‌ها آشنایی نداری.》
    این حرف‌ها را با خود می‌گویم ولی دیگر نا‌امید نمی‌شوم. به قول شما(الان را نمی‌بینم؛ همه چیز به زودی محقق نمی‌شود.) شاید سال دیگر نوشته‌های من هم جان تازه بگیرند و واژه‌ها به کمکم بیایند و روی دفترم به بهترین شکل و مفهوم جاری شوند. با پشت‌کار و خواندن و تمرینِ نوشتن، حتما موفق می‌شوم. یاد گرفتم که نا امید نباشم.
    حالا از خواندن نوشته‌های دوستانم کیفور می‌شوم و انگیزه می‌گیرم برای نوشتن.
    الان چون کرمی در حال تنیدن پیله‌ام. خوشا روزی که پروانه شوم.

  3. سلام از زمانی که قطره قطره به نوشتن دستبرد زدم آنچه از درونم میتراوید را کاویدم پی بردم هیچ چیز در این دنیای بی در و پیکر بیشتر از نوشتن خوشحالم نمی کند.
    در پس این نوشتن چه نهفته است هنوز نمی دانم
    قسم به آنکه خود به قلم قسم خورد وقتی برای هر جمله ای عبارتی به دنبال ادامه دادن هستم ذهن و قلبم بسیج آن لحظه ی نوشتند.
    آقای کلانتری بی نهایت به نوشتن علاقه دارم اما مدتی هست که اینقدر مشغول نوشتنم از کارهای دیگه ام حتی کتابخوانی باز موندم. قسمت اعظم صبحگاهم به نوشتن و تمرکز روی اون هست نمیدونم ته نوشتن به چی میرسم
    کوچ هستم و روی هوش هیجانی و روابط والد و فرزند کار می کنم اما گیر کردم
    خوشحال میشم وبلاگم رو ببینید

  4. زمانی که به خودت می گویی ایکاش من هم یک نویسنده بودم
    آنوقت یک معلم خوب و درجه یک
    از میان این هشت میلیارد و اندی آدم حی و حاضر در جهان پیدا می شود
    و می گوید تو در تست استعداد سنجی نویسندگی قبول شدی
    و مجوز می دهد وارد مسسیر استعداد پروری بشوی
    و بعد هر روز مطلبی انگیزه بخش در وب سایت ارزشمندش می نویسد
    و تو را اهلی افکار خودش می کند
    و تو یاد می گیری هر روز ادای نویسنده ها را در می آوری و می نویسی .
    این که چه می نویسی پاسخی است که به ادعای نویسنده مطلوب درونت می دهی.
    هر روز تمرین نوشتن می کنی و چیزی می نویسی ،
    خاطره ای ، شعری ، داستانی ، روایتی ، گزارشی یا حتی دلنوشته ای.
    روزگار می گذرد و تو به قول شاهین خان، مدرس خوب نویسندگی،
    مثل نوشته هایی که حین نوشتن ساخته و پرداخته می شوند،
    قطعات پازل نویسنده بودنت کم کم تراش می خورد
    کنار هم می نشیند و تصویر روی پازلت کم کم کامل می شود.
    این کم کم کامل شدن همان فلسفه کایزن ژاپنی به معنی بهبود مستمر است.
    بذر یک موضوع، سوژه یا ایده ای را درگوشه ای از ذهنت،
    در کوچه پس کوچه های شهر خیالی ات می کاری،
    گاهی به بذر کاشته شده ات سری می ذهنی،
    نوازشش می کنی،
    کاری برایش انجام می دهی
    بذر یواش یواش رشد می کند،
    نهال می شود،
    ریشه و برگ پیدا می کند
    و با توجه و نوازش مستمر جلوی چشمت قد می کشد
    و تنومند می شود
    مثل بزرگ شدن خودت یا فرزندت و این تماشا کردن چه لذتی دارد .
    از شاهین خان عزیز ممنونم
    که به مشتاقان نوشتن جرات می دهد و آنها را تشویق می کند
    این لذت بردن و کیف کردن را تجربه کنند.

    1. پرویز شما
      شما هم با پیام‌های سرشار از مهرتون به من قوت قلب می‌دید.
      اسم شما به نیکی در دل من ثبت شده.
      با وجود انسان‌های نابی چون شما دنیا زیباتره.

  5. سلام شاهین جان شیفته این کلمات معادل ابداعی ات هستم.شیلترفکن /انترنت/هوا شدن و…

    1. فدای تو مهدی خوش ذوق و نازنین
      خیلی از اینا رو از اینور اونور برداشتم.

  6. چقدر میفهمم حرفش را؛ رویات مثل یه پریه که فقط وقتی بغلش کنی واقعی میشه در غیر این صورت امکان محو شدنش میره جوری که هیشکی سوگوارش نشه جز خودت آخه فقط خودت میشناختیش فقط توی جهان خودت بود. قلبم درد گرفت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *