حرف دربارهی واژگانیست که بسامد بالایی در گفتهها و نوشتههای ما دارند. همان کلماتی که تکرارشان موجب ملال و دلزدگی از نوشتن است، خاصه اگر بسیارنویس باشی.
برای مثال من در یادداشتهای شخصیام از «خب»، «حتا»، «باید»، «خوشحالم»، «پریشانم»، «اصلن»، «حتمن»، «اینطوری»، و «خیلی»، خیلی استفاده میکنم (اینجا سخن دربارهی معنا یا املای این واژهها نیست که آن بحث دیگریست. حساب حروف اضافه و ربط و نشانهیی مانند «را» و «که» و «از»، «و» و… هم جداست که گریزی از تکرار آنها نیست.).
باری، گاهی میتوان خودآزارانه از استفادهی تکیهکلامها و واژگان پرکاربرد پریخت.
اینگونه محدودیتها در کشف امکانات تازهی زبانی مفیدند.
البته این کار محدود به کلمات نیست و در نحو زبان و جملهسازی هم میتوان چنین کرد. مثلن انواعی از روشهای جملهسازی را کنار بگذاریم و برای صورتبندیِ جملات از ساختارهای دیگر بهره ببریم.
برگردیم به کلمات: اگر بنا باشد، دستِکم برای مدتی، بعضی از کلمات را استفاده نکنید، چه واژههایی را برمیگزینید؟
3 پاسخ
من معمولن معمولن تکیه کلامیست که معمولن زیاد آنرا به کار میبرم.،
و الان چطوره که مدتی معمولن رو استفاده نکنید.
چه کلمه یا جملهای رو جایگزینش میکنید؟
استاد «باری» رو هم زیاد تکرار میکنید=)