جملههای سوزنی آن دسته از قصارها هستند که بادکنکهای ذهنی را میترکانند. مثل این جملهی فرانکلین پیرس آدامز:
«روزهای خوب گذشته فقط حاصل حافظهی ضعیف ما هستند.»
گاهی چون «حال» آش دهانسوزی نیست و «آینده» چندان امیدوارکننده نمینماید گول گذشته را میخوریم.
اما تنها با مرور شفاف و همهجانبهی گذشته است که میتوان از بند آن رهید و بر پایهی درسهای آن پا به راههای تازه گذاشت.
ما مینویسیم تا مشت گذشته را باز کنیم.
یک پاسخ
داشتم صفحات و میگشتم که جمله های سوزنی توجهمو جلب کرد
اومدم داخل صفحه و با این جمله روبرو شدم
«روزهای خوب گذشته فقط حاصل حافظهی ضعیف ما هستند.»
فکر کنم حافظم واقعا ضعیفه چون روزهای خوب گذشته رو یادم نمیاد
هیچ وقت گذشته برام قشنگ نبوده ولی اسیرشم رهام نمیکنه
تک تک حرف های گذشته هنوزم بهم چسبیده هر چقدر تلاش میکنم از خودم جداشون کنم نمیشه
فکر کنم نیم ساعتی میشه که زل زدم به این جمله به این متن به این صفحه
اما تنها با مرور شفاف و همهجانبهی گذشته است که میتوان از بند آن رهید
چقدر باید بنویسم تا بتونم ازش آزاد شم تا فراموشش کنم روزهای بد گذشته رو