این حرف هرمز انصاری از حرفهاییست که بلافاصله بعد خواندنش حس کردم باید آن را نقل کنم و چیزکی برایش بنویسم:
«خیلیها اجتماع را ناسالم مییابند
خود نیز، مأیوسانه، به زنگ آن در میآیند.
اما من،
اولین آجر بنای ساختمان مطلوبم میشوم
و مطمئنم در این راه تنها نیستم.»
۱۳۳۵/۱۰/۱۴/۱۳
از کتاب «کوتاهنویسیهای هرمز انصاری»
اولین آجر نق نمیزند.
اولین آجر کنشگر است.
اولین آجر به یادگیری بهای فراوان میدهد.
اولین آجر از موفق نشدن در کوتاه مدت دلسرد نمیشود، او چشم به آینده دارد.
اولین آجر در هر کاری با دورنگری عمل میکند.
اولین آجر ملات لازم برای پیوستن به سایر آجرها را فراهم میکند.
اولین آجر از اولین بودنش مغرور نیست.
اولین آجر میداند که امید زمانی ارزشمند که کمترین دلایل امیدواری وجود داشته باشد.
29 پاسخ
درود بر شما استاد کلانتری عزیز
آوردن نقلقول تا این حد از امانتداری را از شما آموختم. در سراسر وب فارسی گشتهام و سایتهای بسیاری دیدهام که مطالبشان از هم کپی شده است و دریغ از آوردن نامی از نویسندهی اصلی. وقتی این سایتها را بررسی میکنم حس بدی میگیرم، هرچند که اگر مطلب درست باشد من اطلاعاتی که لازم دارم را دریافت میکنم و میروم اما اغلب به مطالب بدون منبع نمیتوان اعتماد کرد و این یکی از معضلات وب فارسی است. زمانی که اولین بار سایتهای شما را دیدم با مطالب نابی مواجه شدم که منبع آنها ذکر شده بود. درست یادم میآید که نفس عمیقی کشیدم و گفتم: دارم به وب فارسی امیدوار میشوم. هرچه بیشتر مطالعه کردم به انتخابهای درست و دقیق شما از کتابهای خوب، متناسب با موضوعات مطرح شده بیشتر پیبردم. یادم است که گفتم: آدم باسوادی است، کتاب زیاد خوانده و کتابها را خوب فهمیدهاست. با اینکه خوب نمیشناختمتان کلی دعایتان کردم که چنین سخاوتمندانه آموختههایتان که حاصل مطالعه دقیق و صرف وقت و انرژی بسیار است را در اختیار بقیه قراردادهاید. وقتی بیشتر سایتهای شما را مطالعه کردم و کتابهایتان را خواندم، در جایجای آنها نثر روان و دلنشین مختص شما را دیدم و با ایدههای آموزشی نابتان آشنا شدم. رسیدن به این سطح از دانش و خلاقیت که در شما سراغ دارم جز با پیشینه مطالعاتی دقیق و اصولی ممکن نیست. کاملن پیداست که شما خشت اول را درست نهادهاید و اولین آجرهای خانهی دانشتان محکم است. عشق به آموختن درست و انتقال درست آموختهها در حد اعلای دانش و خلاقیت از خصوصیات بارز شماست. امانتداری، سخاوت و فروتنی در عین داشتن دانش بالا را از شما آموختم.
درود لیلا ناصری ارجمند
خوشحال شدم از خوندن پیام ارزشمند شما.
دلیل تداوم کار این سایت وجود دوستان فرهیختهیی مثل شماست.
اولین آجر از قدمهای کوتاه و کار اندکی که میتونه انجام بده ولی به چشم نمیاد نمیترسه.
اولین آجر دنبال بهانه نمی گرده.
من سال 97 با شاهین کلانتری آشنا شدم. پنج ساله. شاهین رفیق و استاد خوبیه.. استادی که ادعای استادی نداره و معتقده که خودش هم در مسیره. من خیلی چیزها ازش یاد گرفتم. یکی سلیقه کتابخونیم رو ارتقا داد. یکی ممارست و تداوم در کار رو بهم داره یاد میده. یکی ناامید نشدن توی مسیر رو و خیلی چیزهای دیگه. مشاوره خوبیه. مشاوره خیرخواهی که از پیشرفت ادم خوشحال میشه_ کم پیدا میشه همچین ادمی. اینا رو نگفتم مجیز گفته باشم گاهی ادم باید به خودش یاداوری کنه چه ادمهایی کنارش هستند. اقای کلانتری عزیز اراتمند
سلام شیوا جان
خیلی خوشحال شدم از خوندن پیام مهرآمیز تو.
تو از بهترین دوستان من هستی و همیشه به وجودت افتخار میکنم.
چیزک!
عجب کلمه ی عجیبی…
اگر هر کس سعی در اصلاح خودش کنه جامعه به مرور زمان درست میشه. دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره. کمترین فایده نوشتن برای من بالا رفتن اعتماد به نفس و شناخت بیشتر خودمه. یاد گرفتم با نوشتن راهی برای مشکلاتم پیدا کنم. ممنون از استاد کلانتری که من رو وارد دنیای نوشتن کردن.
درود بر شما خانم فزونی نازنین
نقل قول و ذکر منبع ارزش متن دو چندان می کند.
به نظرم این شیوه نوشتن میتوانه قشنگ باشه چون آنچه که در ذهنت هست و شاید تجربه ات باشه را روی یک پی یا آجری که توسط یک نویسنده مطرح گذاشته شده بنا می کنی و این می توانه ارزشمند باشه. و همین اینکه خوانندگانی که با آن نویسنده آشنا نیستند آشنا شوند و آثارش را بخوانند و این عالیه.
👌😍🌹
سلام استاد عزیز
وقت بخیر
رویا روستا هستم. هنرآموز دوره پنجاه و دومِ مدرسه نویسندگی. ببخشید به تبعیت از فرمایش خودتون متنم رو اینجا کامنت گذاشتم. امیدوارم کارم اشتباه نباشه. ممنون میشم اگه لطف کنید و زمان گران بهاتون رو برای خوندن کانت من بذارید.
راز یک جادو
واژگان، این افسانه های پر افسونِ افسونگر، با ارزش ترین و قدر نادیده ترین
میراث نیکان ماست.
گنج بی بدیلی که چون همیشه هست، غافلیم که چقدر شگفت انگیز است.
مثل پدر و مادر، مثل آب، خاک، اکسیژن، مثل آفتاب. بدیهی است و بی همتا.
انقدر بدیهی که عادت کنیم، گمان کنیم همیشه هست و فراموش کنیم
بی همتاست.که خصلت عادت، غفلت از ارزشِ داشته هاست.
و آن قدر بی همتا که به قول جناب قیصر؛
” بایسته ای، چنان که تپیدن برای دل ،،، یا آنچنان که بالِ پریدن عقاب را
حتی اگر نباشی، می آفرینمت ،،، چونانکه التهاب بیابان سراب را ”
حقیقتاً واژه برای کلام، درست به اندازه تپیدن برای دل و بال برای عقاب
ضروریست. و حق است که برای هر آفرینشِ جدیدی، واژه ای می آفرینیم.
چه ارث دلپذیریست این واژهای سحرآمیز. بنگرید در ” نان” چه جادویی نهفته
است. این واژه مثل موجودیت نان، یک بافت نرم و لطیف دارد و پر است از عطر
زندگی. یا دریا، به راستی این کلمه انگار تمام تشویش های جهان را در خود حل
کرده و به آرامش رسیده است. بی شک ساحره ای این اوراد را ساخته.
گویا یک نقاش خوش ذوق هر کلمه را به رنگی آراسته است که چون
جمله گرد هم آیند، زیبا و چشم نواز چنان رنگ بندی هزاران رنگین کمان اند.
و انگار یک عطار با ذکاوت به هر واژه رایحه ای بخشیده که تا لای کتاب را
باز میکنی بوی هزاران دشتِ گل برمیخیزد.
عجیب نیست که معجزه خداونگار عالم کتاب است. چه معجزه ای از این زیباتر.
یک قطعه از نمایش نامه ثارالله، نوشته عبدالرحمن الشرقاوی، نویسنده و محقق
نامدار مصری را از زبان احمد العیوضی، بازیگر مصری شنیدم، که بنظرم حق
مطلب را ادا کرده بود. ایشان در این دکلمه گفتند؛
(( هنگامی که ولید،امام حسین(ع) را احضار کرد تا از ایشان برای یزید بیعت
بگیرد. به حضرت گفت؛ ما از تو فقط یک کلمه می خواهیم. برای جلوگیری از
جنگ و خونریزی بگو “بیعت کردم” و به راه خود برو. یک کلمه که بیشتر
نیست. امام در پاسخ فرمودند؛ “کلمه” بزرگ است، دین و شرافت انسان چیزی
جز کلمه نیست. شرافت خدا در کلمه است. آیا معنی کلمه را میدانی؟ کلمه،
کلید بهشت است و همزمان، عامل ورود به دوزخ. کلمه، قضای پروردگار است.
اگر متوجه باشی، کلمه حرمت دارد. کلمه، توشه ای اندوخته است، و نوری
افروخته. برخی کلمات گورستان اند و برخی دیگر دژهای بلندند که شرافت
انسانی به آن پناه می برد. کلمه ابزاری برای تشخیص پیامبر از شیاد است.
غم و اندوه با کلمه از بین میرود. کلمه نور و راهنمایی ست که مردم از آن
پیروی میکنند. عیسی چیزی جز کلمه نبود، جهان را با کلمات روشن کرد و آن
را به ماهیگیران یاد داد و از آنها حواریونی ساخت که جهان را هدایت کنند.
کلمه، قلعه آزادیست. کلمه، مسءولیت است. وجود مرد متکی به کلمه است.
من برای کسی که معنای کلمه را نمی فهمد هیچ حرف و پاسخی ندارم.))
اصلا من گمان میکنم،یا خوش دارم گمان کنم که منظور حضرت سعدی از بیت؛
” برگ درختان سبز در نظر هوشیار ،،، هر ورقش دفتریست معرفت کردگار”
این است که؛ هر برگ، هر ریگ، هر انسان، و هرآنچه در جهان هستی
است، یک واژه است، یک واژه از شعر بی مانندِ خلقت، نیایش و عشق.
اما آیا ما به واژگان به اندازه لیاقتشان بها داده ایم؟
بها دادن نه به معنای نوشتن تقدیر نامه یا برگذاری جشن قدردانی. منظورم
استفاده صحیح از واژگان و پایبندی به اصول واژه سازی است.
استفاده صحیح یعنی با ناقص کردن لغت، یا تغییر دادن ظاهر آن،
بافت و ساختار لغات را از بین نبریم. رایج کردن این نوع از گفتار که شاید
بتوان نام گویش مجازی را به آن اتخاذ کرد، یک تهدید جدی برای زبان فارسی
است.
و همینطور استفاده بیش از حد و نامتعارف از واژه های زبان های دیگر، واژگان
زبانِ مادری را منسوخ میکند.
اما منظور از واژه سازی صحیح چیست؟
به لغاتی که برای جایگزینی با واژگان زبان های دیگر خلق شده دقت کنید.
اغلب برای ساخت این لغات، کلمه های با معنی را با هم ترکیب میکنیم.
مثلا به جای “کروات” میگوییم “دراز آویز زینتی” که از سه کلمه مجزا
تشکیل شده. یا به جای “پیتزا” میگوییم “کش لقمه” که از دو واژه جداگانه
درست شده است.
البته مصوب شده این کلمات را بگوییم، اما نمی گوییم. و حق هم داریم .
استفاده از این واژه ها اصلا آسان نیست، حتی گاهی خنده دار است.اما چرا؟
اشکال این نوع واژه سازی چیست؟
با یک مثال توضیح میدهم. ما دو کلمه آرد و آب را داریم. که از مخلوط این دو
خمیر درست می شود و با پختن خمیر نان تهیه میشود. حالا تصور کنید ما با
روش معادل سازی واژگان بیگانه، میخواستیم واژه های خمیر و نان را بسازیم.
احتمالا به جای خمیر می گفتیم آبآرد یا آرداب( یعنی واژه های آرد و آب را کنار
هم میگذاشتیم.) و بجای نان میگفتیم آبآرد پخته شده.
در مدرسه بجای ” بابا نان داد” میخواندیم ” بابا آبارد پخته شده داد “.
خنده دار نیست؟
البته ما واژگان ترکیبی دیگری هم داریم که بسیار زیبا هستند و به راحتی پذیرفته
شده اند. مثل؛ سنجاق سینه، گل سر، خواندنوشتن و . . .
اما قرار نیست تمام کلمات به این روش درست شوند. که اگر چنین بود
آن وقت قطعا دیگر زبان فارسی تا این اندازه مطبوع و دلپذیر نبود و بعلاوه آنقدر
واژه ها طولانی وجمله ها طولانی تر میشد، که حوصله هیچکس نمی کشید از
این زبان استفاده کند.
اما چرا جادوگران معاصر حتی نمیتوانند شعبده کنند چه برسد به جادو؟
چرا دیگر نمیتوانیم افسون کنیم و حاصل سخت ترین تلاشمان میشود؛
خویش انداز؟
شاید به قول دوستان ورزشکار اشتباه میزنیم!
اجدادمان برای ساخت واژگان از حروف استفاده میکردند، نه از کلمات
معنی داری که پیش تر رایج بوده.
وقتی با موجود، شیء یا فعل جدید مواجه میشدند، به جای یافتن کلمات سازگار
برای ترکیب، به دنبال حروف مناسب می گشتند. و به این فکر میکردند که کدام
ترکیب معقول تر است. برعکس ما که به ترکیب کلمات اصرار داریم.
بیایید برای درک بهتر موضوع باهم یک جایگزین برای “خویش انداز” بسازیم.
اول تعداد حروف را باهم مشخص میکنیم. بنظر من نسل جدید به خوبی درک
میکند که زمان با ارزش ترین دارایی انسان است.به همین دلیل؛ همیشه عجله
دارد و در هر چیز به دنبال ایجاز است. حتی در سخن. پس بهتر است واژگان
جدید در حد امکان کوتاه باشند.
در مرحله بعد واژه را برای خودمان تعریف میکنیم.
سلفی؛ عکسی که عکاس هم در آن حضور داشته باشد.
خب میرسیم به انتخاب حروف؛
به واژه مادر دقت کنید. با “میمِ” مهربانی شروع شده و پدر با “پ” مثل پناه.
برای ساخت واژه جدید من دوست دارم به پاس تمام خنده های
حقیقی یا ساختگیِ مقابل دوربین، “ل” را از اول لبخند بردارم. وبه یاد تمام
یادش بخیر گفتن هایمان به وقت تماشای خاطرات در قاب عکس، یک “ی” به
آن اضافه کنم. تماشای خاطره حس لطیفی در من ایجاد میکند. پس با یک “ن”
به لطافت نان، کار را تمام میکنم.
کلمه من ساخته شد؛ “لین”
شاید به نظر شما واژه خوبی نیست.
خب احتمالا حق با شماست. هدف من هم ساخت یک واژه جدید نبود. بلکه
بیان روش صحیح خلق یک واژه جدید بود. راز یک جادو .
چه قشنگ و شاعرانه دربارهی «اولین آجر» فکر کردید و چه قشنگتر که فکرتون رو اینجا نوشتید.
و با سپاس فراوان از آقای هرمز انصاری که جملهش باعث شد پست تازه بذارین 😄 دلمون باز شد 🌸
جملههای ایشون علاوه بر اینکه همیشه خاص و تامل برانگیزه، خیلی هم باکلاسه، نمیدونم چه کلمهای بگم ولی قشنگ حس میکنم چند کلاس از بقیه بالاتره 😅
عالی 👌
باکلاس اتفاقن قشنگ و خوبه.
فاخر و فخیم هم خوبه برای توصیف نوشتههای ایشون.
سلام اقای کلانتری. خیلی قطعه ارزشمندی بود و ممنون. البته باید بپذیریم که خیلی تغییرات بعضاً باعث یأسهایی میشه که فرار از آنها به راحتی ممکن نیست. مثلا شما از بین رفتن مشاغل با هوش مصنوعی رو در نظر بگیرید. خیلی سخت و زمان بر هست راه تطابق با آن.
هوش مصنوعی، یکی از واژههایی هست که در یک ماه اخیر بسیار از آن شنیدم و محوریتش هم چت کردن با یک موتور هوشمند بود؛ و هست.
من به این فکر می کنم آینده نویسندگی با هوش مصنوعی، چه تبعاتی رو پیدا می کنه. به نظر شما، نویسندگی چطور تحت تأثیر این فناوری قرار می گیره آقای کلانتری؟
اولین آجر زمانی میتواند تکیهگاه بقیه باشد که خودش را باور کرده باشد، محکم بایستد و کنار نکشد.
جالب و تامل برانگیز بود.
درود بر تو زهرا جان
چرا بعد از این همه سال وبلاگ نویسی هنوز از اسم افراد و کتاب ها استفاده می کنید؟
یه چیزی بنویسید که شما به دنیا اضافه کردید.
بقیه چیزا توی گوگل هستن به خدا می بینیم خودمون 😂
خودتون چی برای گفتن دارید؟
اصلا این سوال رو بپرسید از خودتون: چرا باید کسی از این سایت خوشش بیاد؟ منکه نمی تونم برای نویسندگی یاد گرفتن روی این سایت حساب کنم. (سایت مدرسه نویسندگی هم همین طور)
یکم روز نوشت داره یکم معرفی کتاب و یکم عکس های خودتون.
من پادکستی چیزی باشه دانلود می کنم و می خرم از سایتتون ببینم چیزی یاد می گیرم یا نه. ولی نمی فهمم هدفتون از این سایت چی بوده. یعنی کسی که این همه جایزه ملی و … کاریکاتور و اینا داره این شکلی باید باشه سایتش؟
من خوشم نمیاد از مدل پست هاتون.
بهتره یه سایت دیگه از اول راه اندازی کنید و این بار آبروی مامان باباتون رو حفظ کنید. (نظر منه) خواستید نظر خواهی کنید فکنم بقیه هم با من موافقن.
آرزو جان
این متن شما تمرین نوشتن فکاهه و هجو از زبان یک شخصیت ابله بود دیگه؟
اگر اینطوره پیشنهاد میکنم بیشتر طنز بخونید.
برای نوشتن طنز خوب مطالعه و زمینه لازمه. وگرنه نوشتههامون بدحوری تو ذوق میزنه.
اما یه نکته که در این متن شما فاجعهست و امیدوارم حتمن حتمن شوخی باشه اینه:
«چرا بعد از این همه سال وبلاگ نویسی هنوز از اسم افراد و کتاب ها استفاده می کنید؟»
اگر خدایی نکرده بعد سی سال زندگی نظر شخص شما واقعن این باشه، مایهی حیرت و تأسفه.
شاید این یادداشت مهدی جامی ذرهیی شما رو روشنتر کنه، شاید:
«فکر می کردم چرا مطالبی که به عنوان “دیدگاه” در رسانه ها می خوانم کمتر به دلم می نشیند با وجود اینکه گاه نکته های خوبی در آنها هست. به این نتیجه رسیدم که عیب عمومی همه این دیدگاهها آن است که هیچ گفتگویی میان نویسنده و دیگر منابع و کتابها و افراد و نظرها وجود ندارد. فرموله اش کنم می شود اینکه هیچ “نقل”ی در آنها نیست. همه اش حرف نویسنده است. این به نظرم حسن نیست عیب است که نویسنده فقط حرف خودش را بزند. نویسنده باید حرف خودش را در گفتگو با دیگران بزند. نشان دهد که منابع دیگر را می شناسد. نشان دهد که به نظر دیگران احترام می گذارد. نشان دهد که اگر امروز چیزی آموخته از آن است که دیروز کتابی خوانده و مقاله ای از نظر گذرانده است. نوشتن برای خود بدون ارجاع به دیگران چه لطفی دارد؟ نوشتن یک کار جمعی است. یک کار آیینی است. نویسنده باید نشان دهد که این جمع را به رسمیت می شناسد. به جمع توجه دارد. این از مهمترین آداب نوشتن است. خاصه در عصر شناور شدن اتوریته ها. من چرا باید نوشته کسی را بخوانم؟ برای اینکه به من یاد می دهد چگونه با آرای دیگران برخورد کنم. و گرنه صرف دانستن نظر کسی به خودی خود چه اهمیتی دارد؟ البته سوی دیگرش هم که کمیاب تر است این است که نویسنده آنقدر از دیگران نقل کند که ندانیم چرا این دیگران را یکجا جمع آورده است! و حرف خودش چیست. اما این کمتر است. پس نکته عمده همان است که نوشتن به “نقل” گفتگویی نیازمند است. -بازنشر یک یادداشت قدیمی که همچنان جدید است!»
و یک پند دوستانه:
تا زمانی که نگاهی به مطالب سایتی که حدود دو هزار یادداشت و مقاله داره ننداختید، نظری دربارهی کاربردی بودن محتواش ندید.
یاد جواب شاملو افتادم به کسی که سالها قبل تو مجلهی خوشه حرف پرتی بهش زده بود:
«آیا خود نیز از این حقیقت آگاهید که موجودی ابلهید؟»
ممنون از آرزو که باعث شد این جنبه ی دیگر از نوشتن نقل قول ها را بیاموزم.
از نوشتن
نقل قول ها
ممنون از آرزو که باشد تا با جنبه ی جدید تری از نوشتن دربارهی نقل قول ها و اهمیتش آشنا بشوم و
تشکر از شاهین کلانتری که به نظر های سطحی هم ارزش می گذارد و در پی آن است که همه ی افراد رشد کنند.
ظاهرا دلیلی داره که بعضی جک ها ساخته میشه!
شما جواب منو به همون روشی که انتقاد کردم ازش دادید!
وقتی “باید های نویسنده” رو می خونید حواستون باشه هر آدمی هم نباید نویسنده بشه.
الان ایرانی ها همه مشکلاتشون رو برطرف کردند. شغل و ازدواج و بچه خوبی دارند. مسائل دینی و … شون هم حل شده و فقط مونده نویسنده بشند؟ اینقدر همه به جاهایی رسیدن که چیز جدیدی برای گفتن دارن؟ الان شما تدریس می کنید و دعوا دارید با نظرات مخالف وای به حال بقیه.
خب مشخص شد که متاسفانه حرفاتون صرفن برای خنده نبوده.
وقتی منطق بر بحث حکمفرما نباشه، حرف زدن بیفایدهست.
براتون آرزوی موفقیت دارم.
سپاس
عالی👌👌
عرض سلام و ارادت
من در این کامنت چیزی جز عقده و حسادت ندیدم.
استاد عزیز سپاسگزارم از مطالبی که در مورد نقل قول بهمون آموختید. برام جالب و هیجان انگیز بود و برای استفاده از نقل قول در نوشتههام مصممتر شدم.
با نظرت موافق نیستیم آرزو جان. میخواستم بگم بهتره فرم نظرسنجی رو ببری برای یه سایت دیگه اما بعدش این سوال رو از خودم پرسیدم:
«چرا من باید این حرفو بزنم؟ مگه من فضولم که بیام با گفتههای آرزو جان کاری داشته باشم؟»
بنابراین از اون جایی که فضول نیستم نمیگم.😘❤
همین که آدم بتونه از دل کتابهای خوب نکتههای خوب رو بیرون بکشه، بهتنهایی خودش یک مهارت دیریابه.
حدس میزنم شما آقای کلانتری رو خوب نخوندید. نگاه شفافتری داشته باشید لطفن.
نویسندهها دوشادوش هم مسیرشون رو طی میکنن. نویسندههایی که تافتهجدابافته، و برّه دور افتاده از گله باشن، بدون اینکه در کنار سایرین، ارزشی خلق کنن، طعمه گرگ خواهند شد.
سایت ایشون بر مبنای محتوا شکل گرفته و نباید قالبی به جز این داشته باشه و محتوای متنی هم بهترین قالبش همینه.
خودممتازپنداری، راه به جایی نمیبره.
ایشون مطالب زیادی دارن، اگه یک مطلب ایشون (خواه با ترکیب نقلقول خواه کاملا ناب و خلاقانه و متفکرانه) براتون مفید واقع بشه، یعنی رسالت خودشون رو انجام دادن و سزاوار قدردانی هستن.
تنپرورانه نقد نکنید، این نقد نبود، چیزی شبیه شکایتنامه بود از کسی که آنچنان تلاشی برای فتح هیچ قلّهای نکرده و از اینکه دیگری، به هدف او رسیده، ناراضیه.
لازمۀ ارائه محتوای با ارزش دمخور بودن همیشگی با تولید محتواست.
شمارو سرزنش نمیکنم. اینها روزنوشت های سایته، اما اگه معتقد باشید از نوشتههای برگزیده هم چیزی یادنگرفتید. شاید باید به قوه یادگیری خودتون شک کنید، یا حس حسادت و لجاجت رو در وجودتون بکشید.