شوق زیبایی است که مرا به نوشتن وامیدارد.
نوشتن فرصتی برای بهتر شدن است.
در درون ما همیشه صدای مزاحمی هست که مانع نوشتن میشود؛ این صدا فقط با نوشتن خاموش میشود.
از هیچ چیز نباید هراسید، جز چیزهایی که مانع بروز استعدادهای ما میشوند.
از تکرار نترس، اما به کهنگی تن نده.
هر چیزی را به بهانهای برای نوشتن تبدیل کن.
نوشتن آیندۀ من است.
من در میان کتابها پرسه میزنم؛ چون این بهترین راهی است که برای پرسهزدن یافتهام.
از دست خودم میگریزم و به نوشتن پناه میبرم.
من روی کیبورد میرقصم، با انگشتانم.
من میتوانم بنویسیم؛ این برای یک عمر کافیست.
من کلمات را دوست دارم، آنها هم مرا.
من با نوشتن دیوارها را در هم میکوبم.
تنها آنکه از نوشتن نمیهراسد، شاعر میشود.
من به نوشتن معنا میدهم، نوشتن به من.
این برق نوشتن است در چشمهای من.
نوشتن یعنی احوالپرسی دائم با کلمات آشنا و ناآشنا.
نوشتن قرار و بیقراری من است.
گاهی یک جملۀ خوب بهترین هدیهای است که میتوانی به دیگری بدهی.
7 پاسخ
تنها آنکه از نوشتن نمیهراسد، شاعر میشود.
عجب جمله نابی شاهین جان
تک تک این جملات راهنمای حرکت در مسیر زندگی ادبی و نویسندگی هستند
بسیار راهنما و بسیار انرژی فزا
همانند کلام معجزه گر پیام آوران
رسولان خوش اقبالی آدمیان
در سیاره تیره و تنها
و من ایمان می آورم به خوش اقبالیم
هر روز که نوشته ای می خوانم از صحیفه نجات بخش تو
و چقدر خوش بخت می شوم
وقتی که برای من راهی نو و چراغی رهنما
در نوشته هایت می نمایی
هر روز
راهی نو
و هر روز راهنمایی نو
” باورم می شود خوش اقبالیم را ” نوشته ای ایست
که در پرواز از فرودگاه مشهد به فرودگاه تهران نوشتم
و به پاس تشویق هایت تقدیم می کنم به تو و سایت ارزشمندت
باورم می شود خوش اقبالی ام را
بدنبالت می گردم ،
از شرق تا غرب ،
از تولد آفتاب ،
تا تولد مهتاب .
هر جا می روم ،
تو را حس می کنم ،
میان چشمانم ،
میان قلبم .
باورم می شود ،
خواستن توانستن است ،
وقتی تماشایت می کنم ،
وقتی تو لبخند می زنی .
باورم می شود ،
تپش های ،
مهربان ،
قلب ات را .
وقتی قلبم ،
بی تاب تر می شود ،
با هر تپش ،
با هر نفس .
باورم می شود ،
خوش بختی بزرگی است ،
با فروغ چشمانت بیدار شدن ،
با آرامش چشمانت به خواب رفتن .
باورم می شود ،
استجابت دعاهایم را ،
وقتی تو لبخند می زنی ،
وقتی من شکوفا می شوم .
باورم می شود ،
خوش اقبالی ام را ،
وقتی تو با مهربانی لبخند می زنی ،
وقتی من با شادمانی بی تاب می شوم .
23/8/1398
پرویز مقدادی
عالی بود این متن و برای من شروعی دیگر را رقم زد
چه خوب.
نوشتن شوق رسيدن است. رسيدن به آن جايگاهى كه تو بايد روى آن بايستى. ممكن است قله يك كتاب جاودان باشد ويا حس ساده پرواز يك كبوتر !
نوشتن همان جايى است كه نويسنده دقيقا روى آن ايستاده است.
نوشتن واقعا حس خوبی به آدم میده.
خیلی وقت بود که تنها برای تخلیه احساساته بد مینوشتم اما از زمانی که با شما آشنا شدم نوشتن رو خیلی جدی گرفتم.
دیگه برای ازبین بردن احساساته بد نمینویسم بلکه برای بهوجود آوردن احساساته خوب مینویسم.
و این باعث شده یه تمرکز عجیبی رو کارهام داشته باشم!
در حال حاضر خوشحالم چون بالاخره کتاب موردعلاقهام رو خریدم،کمتر به آینده و بیشتر به حال فکر میکنم و…
پس خداروشکر چون “فعلا” این برای من کافیه…
سلام مائده جان
چقدر از خوندن این جملۀ تو لذت بردم:
«دیگه برای از بین بردن احساسات بد نمینویسم بلکه برای به وجود آوردن احساسات خوب مینویسم.»
سلام.
شبتون خوش
لطف دارید