

روزانه پیامهای متعددی دریافت میکنم تا دربارۀ انواع مختلفی از مطالب بازخورد بدهم، از شعر و داستان کوتاه تا یادداشت و مقاله؛ و طبعاً فرصت پاسخگویی به همۀ این پیامها را پیدا نمیکنم.
نکتهای که در این یادداشت میخواهم بگویم، از جایگاه یک شیفتۀ یادگیریِ نوشتن است، نه کسی که مطالب زیادی را برای اظهارنظر دریافت میکند.
من تلاش برای بازخورد گرفتن را سم مهلکی میدانم که در ابتدای مسیر نویسندگی احتمالاً مضر و گمراهکننده خواهد بود.
این را بگویم که منظور ابتدای مسیر نویسندگی، یکی دو سال قلمزدن تفننی نیست، گاهی ده سال اول فعالیت یک نویسنده را میتواند ابتدای مسیر طولانی زیست نویسندگی او در نظر گرفت.
وقتی یک نویسندۀ تازهکار بهاندازۀ کافی ظرفیتهای زبانی و نگارشی خودش را گسترش نداده؛ چرا باید انتظار داشته باشد نویسندۀ حرفهایتری زمانش را برای تذکر بدیهیات به او تلف کند؟
اصولاً توقع داریم پس از نشان دادن متنهای نیمبند خودمان چه بازخوردی بگیرم؟ بهعنوان نابغهای نوظهور مورد تحسین واقع شویم؟ یا دنبال شنیدن وردی جادویی هستیم که یکشبه نوشتههای ما را دگرگون کند؟
اصولاً فقط و فقط خود ما هستیم که از روند رشد خودمان آگاهی داریم، هیچکس دیگری از جایگاهی که در آن قرار داریم آگاه نیست. در چنین شرایطی شنیدن تجویزی که هنوز توان اجرای آن را نداریم میتواند ناامیدکننده و بیاثر باشد. نویسندۀ تازهکاری که هنوز دامنۀ واژگانش بهقدر کافی غنی نشده، چه نیازی دارد که نکات پیشرفتهای را دربارۀ ساختار روایت بشنود؟
گاهی حس میکنم وسوسۀ بازخورد گرفتن نوعی بهانه برای فرار از نوشتن است.
کسی که عاشق نوشتن است، بیش از هر چیز باید درگیر نوشتن باشد، باید در خلوت خودش بنویسد و دور بریزد و فقط و فقط از یک طریق بازخورد بگیرد:
خواندن.
بهعنوان داستاننویس، قبل از اینکه دنبال بازخورد گرفتن برای چرکنوشتههای خودمان باشیم، آیا سروانتس و فلوبر و چخوف را دوره کردهایم؟ بهعنوان شاعر جوان، قبل از اینکه دنبال بازخورد باشیم، آیا خواندن درست یا حتی کم غلط سعدی و حافظ و نیما را آموختهایم؟
نوشتن با خواندن عجین شده. بزرگترین نویسندۀ دنیا هم بعد از خواندن نوشتههای ما صادقانهترین جوابی که میتواند بدهد همین است:
بیشتر بخوان.
اصرار برای بازخورد گرفتن مثل این است که میوههای کال را بهزور بکنیم توی حلق دیگران.
تو درختت را آبیاری کن، به وقتش بار میدهد و حتی اگر آنها را نچینی، دیگران سراغش را میگیرند، یا از فرط رسیدگی روی زمین میافتد.
غالباً نوقلمهایی که مشکل عزتنفس دارند دنبال بازخورد (بخوانید: تأیید) میگردند، اصلاً طی چند سال اول نویسندگی نوشتههای ما چندان جدی نیستند که ارزش گرفتن وقت دیگران داشته باشند. این روزها برای خواندن سرسری شاهکارها هم وقت پیدا نمیشود، چطور توقع داریم دیگران حوصلۀ خواندن نوشتههای کممایۀ ما را داشته باشند؟
مسیر یادگیری نویسندگی روشن است، بازخورد گرفتن اصولاً کار بیاثر آماتورهاست. اگر دنبال شنیدن مبادی کار هستید که مطالعه کتابهای آموزشی یا شرکت در دورهها و کلاسها کافی است. چه نیازی هست که اصول اولیه را بعد از خوانده شدن چرکنوشتههایتان بشنوید.
اگر هم نیاز به تشویق دارید، یاد بگیرید خودتان، خودتان را تشویق کنید، یا کتاب انگیزشی بخوانید، وگرنه آدم معتاد به تشویق ممکن است با شنیدن یک بازخورد منفی نوشتن را برای همیشه ببوسد و بگذارد کنار.
اصلاً آدم مینویسد که با نوشتن خودش را تشویق کند دیگر، پس این یکی را هم از خود نوشتن طلب کنید نه دیگران.
بگذارید مخاطب بهصورت ارگانیک سراغ شما بیاید.
من همیشه در جواب کامنتهایی که دنبال یک نشانی برای فرستادن متن هستند میگویم یک وبلاگ راهاندازی کنید و مطالبتان را روی آن بگذارید؛ قطعاً من هم از خوانندههای شما خواهم بود.
به دو دلیل این روش مؤثر است: اولاً بسیاری از افراد متوجه میشوند که نوشتههایشان هنوز در این حد نیست که خودشان مجوز انتشار عمومی آن را بدهند. پس چه نیازی به بازخورد هست؟
ثانیاً متوجه میشوند، بازخورد گرفتن عرق ریختن میخواهد، ماهها و بله سالهای اول پشه هم در وبلاگ آدم کامنت نمیزند! باید آنقدر بنویسی و بنویسی و بنویسی تا برای بازخورد دادن به سراغت بیایند. مسیر نویسندگی میانبر ندارد.
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر برای شما سودمند باشد:
بدون توجه به این موضوع نویسندهشدن محال است
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
25 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
مطلب بسیار شلاقی بود!
خوشم آمد از صراحت بیانتان. با کلیت مطلب موافقم. تنها نکته ای که موافق نیستم این است که برای یکبار هم که شده، اگر کسی قدم در این مسیر می نهد(مثل خود من)، باید یک راهنمایی کلی بشود تا حداقل بداند که چه مواردی را باید یاد بگیرد و چه مسیری را باید دنبال کند.
به عنوان مثال برای خود من، دوست عزیزم جناب یوسف فراهانی چند نکته کلیدی را بهم گوشزد کردند که به کلی بر نوع نوشتنم و مسیری که باید دنبال کنم اثرگذار بود که از این بابت مدیونشان هستم.
به اصطلاح خودمان، باید سرنخ را گرفت و …
ضمنا صمیمانه متشکرم از شما بخاطر مطالب و نکته هایی که حضوری (باشگاه تولید محتوا) و غیرحضوری(وبلاگتان و مدرسه نویسندگی) یاد گرفتم و همچنان یاد می گیرم.
سلام به محسن خوش ذوق و عزیز
باهات کاملاً موافقم و این بخش قضیه حتماً باید باشه و درست هم هست.
یوسف هم که بی نظیره و چه خوب که ازش اسم بردی. من به وجودش افتخار میکنم.
ازت ممنونم و امیدوارم که روز به روز بیشتر بدرخشی.
خواهش میکنم .البته پستهای شما همیشه کامل هستند فقط باخوندنشون ایده هایی به ذهنم میرسه که خوشحالم از خوندشون خوشحال می شوی.
برای رسیدن به هرچیزی باید بهاشو بپردازیم.برای نویسنده شدن هم بهاش خوندن و نوشتن زیاده.وقتی کسی زیاد ننوشته قطعا بهای نویسنده شدن رو نپرداخته پس چه لزومی به گرفتن تائید الکی یا بازخورد منفی هست وقتی خودمون از قبل میدونیم هنوز راه زیادی تا رسیدن به مقصد مونده.کسایی که منتظرن تائید بشن بعد ادامه بدن منتظر بهانه ای هستند تا از پرداخت بهای نویسندگی معاف بشن وعذری به خیال خودشون موجه برای به هدف نرسیدنشون پیدا کنن.امیدوارم هیچ کسی خودش، خودش رو گول نزنه چون خیلی بدتر از اینکه کس دیگری آدم رو گول بزنه!
آخ گفتی رقیه جان
مرسی که با کامنت خوبت این پست رو کامل کردی.
شاید اصرار ما میوه کالی دردهان بقیه باشد ولی برای خودمان مثل انجیر خیس خرده شیرین است
همیشه عده ای از اهالی درونم، تشنه بازخورد ها هستند، گاهی واقعا مانع نوشتنهایم شده اند. به این مطلب شما واقعا نیاز دارم
مکالمه یک شاگرد با معلم:
اجازه آقا ! قبول دارید ما کلاس اولی هستیم؟
بععله
اجازه آقا ! می دونید ما دفترامون رو پر کردیم؟
بله فرزندم
اجازه ! شما نمی خواین مشقامونو با خودکار قرمز خط بزنین؟
فرزندم خط زدن و آفرین گفتن و ستاره چسبوندن دیگه قدیمی شده
شما باید یاد بگیرید خودتون، خودتون رو تشویق کنید.
شما لطفا یک کانال بزنید من اونجا مشقاتونو می بینم…
اجازه آقا ! سپاسگزاریم که ما را از گمراهی های تشویق و تایید نجات دادین.
مکالمه شاگرد با خودش: و ما را به استرسی بالاتر مبتلا کردین.
( همین الان، یهویی تقدیم با احترام)
معصومه جان از خوندن این کامنت خلاقانه و قشنگت کیف کردم.
زنده باشی دوست خوبم.
گاهی ده سال اول فعالیت یک نویسنده می تواند ابتدای مسیر نویسندگیش باشد.
امیدوار کننده ست.
باد چرخ های توقعاتم را تنظیم کرد.
سلام معصومه جان
جاتون خالی بود اینجا. نبودید یه مدت.
بله، تو نویسندگی اگر نگاه بلندمدت داشته باشیم، با آرامش و لذت بیشتری پیش میریم.
سلام
مدتی حالم خوب نبود، ولی الان که بهتر شدم به امید خدا بهتر از گذشته ادامه خواهم داد.آشنایی با سایت شما زندگی منو از درون متحول کرده ومن در حال تنظیم یک برنامه جدید برای زندگیم هستم.
شاد باشید.
چقدر خوشحالم که اینو میشنوم از شما.
بدترین نکته درباره بازخورد اولین نوشته ها اینه که بهت بگن چقدر عالیه! این موقع ها احساس میکنم منو با سیب زمینی اشتباه گرفتن.
من هم فکر میکنم لحظه ایی که به هوای تایید دیگران سرت رو بالا بیاری همه چی از زیر دستت فرار میکنه.
سلام مائده جان
چه خوب شد که کامنت گذاشتی.
دنبال فرصتی بودم که بهت بگم من واقعاً عشقت به کتاب و کتابخونی رو تحسین میکنم.
این شور و علاقۀ تو مطمئناً به جاهایی خیلی خوبی میرسه.
قدر خودتو بدون.
خیلی خیلی ممنونم شاهین عزیز
این کلمات برای من سرشار از انرژی ناب بود.
در مورد جاهای خوب هم خیلی امیدوارم، چون شیفته خوندن هستم و به دنبال هر خوندنی نوشتی هست. با نوشتن هم خودت بهتر میدونی.
سلام. من حدودا شیش ماهی میشه که اینجا رو میخونم، و با اینکه درحالحاضر دلم نمیخواد بیشتر از حدی که الان مینویسم، بنویسم و نوشتن تو اولویتم نیست، واقعا کیف میکنم از خوندن نوشتههای تمیز و درست و حسابشدهی کسی که وقت میذاره برای کلمات، و جملههاش -برعکس بیشتر جملههایی که در طول روز میخونم- به طرز عجیبی “خالی” نیستن. هرجمله انگار واقعا یه چیزی داره واسه گفتن. نمیدونم دیدهین یا نه، یه سری آدما تو ذهن آدم تبدیل میشن به آدمای “درستحسابی”. تعریف من از آدم درستحسابی کسیه که موقع گوش دادن به حرفاش، سپرهای ذهنیم رو زمین میذارم و حتی اگه حرفش به نظرم غیرمنطقی بیاد، به جای چرخوندن چشمام، یه بار دیگه تو ذهنم سبک سنگینش میکنم و بهش فکر میکنم. این نوع از احترام و اعتماد هم فقط در درازمدت تو ذهن آدم ایجاد میشه. خلاصه اینکه مرسی که آدم درستحسابیای هستید، حداقل برای من 🙂
سلام دوست خوب و عزیزم
وقتی کامنت خوبی از دوستانی چون شما میگیرم. سعی میکنم به راحتی از کنارش رد نشم.
داشتن دوست خوش قلب و پر مهری مثل شما به من کمک میکنه تا بیشتر تلاش کنم تا بتونم قدردان محبت های شما باشم.
مرسی که به تعبیر خودتون انقدر «درستحسابی» هستید.
“اصلاً آدم مینویسد که با نوشتن خودش را تشویق کند ”
قبل از اینکه با شما و وبسایت خوبتون اشنا بشم منم یکی از همین ادم های کنه ای بودم که از دیگران تشویق میخواستم تا خودم رو باور کنم در حقیقت در تشویق حس خوبیه که همه ما دوستش داریم مثل یه مهر تایید که بگه اره تو خوبی ! اما من از شما یادگرفتم تا بنویسم که باورم بشه بهترین مشوق ادم خودشه! چون میدونه کجا هست و چقدر از مقصدی که میخواد بهش برسه فاصله داره…
اعتراف میکنم که نوشتن به من فهموند که هنوز یه راه به اندازه کل کره زمین در پیش دارم که بتونم از میونش سفر کنم و یادبگیرم و لذت ببرم …
ممنون از شما و نوشته های محرکتون ….
تا مدت های خیلی مدیدی باشید و به ما یاد بدهید که یکی دیگر از علائم حیاتی کم شناخته یِ انسان نوشتن است…
بهت افتخار میکنم ستاره عزیز
میدونم که روز به روز بیشتر رشد میکنی و از نویسنده های قدرتمند ایران خواهی بود.
به این باور دارم …
ممنون 🙂
سلام شاهین عزیز.
واقعن چیزی از شرح این ککی که به تنبان امثال منِ تازه کار افتاده باقی گذاشتی که حتا توان و چیزی برای گفتن داشته باشیم برای کامنت گذاشتن؟
شاهین تو بهترین پزشک نویسنده هایی.
قلمت روان.
سلام به امیر حسین عزیز
ممنونم از مهرت.
راستی میخواستم بهت بگم اسم وبلاگتو خیلی دوست دارم.
بیشتر به روزش کنم.
پیشنهادم اینه یه سایت وردپرسی بزنی.
ممنونم که به وبلاگم سر زدی.
حتمن، خیلی دوست دارم. ولی از راه اندازی سایت سر رشته ای ندارم. اگر لطف کنی سایت معتبری در زمینه راه اندازی و ساخت سایت وردپرسی معرفی کنی، کمک بزرگی به من کردی.
امیرحسین جان
من با دوستان زیر در مشهد آشنا شدم. بچه های خوش اخلاق، حرفه ای و مهربانی هستن. فکر کنم بتونن کمکت بکنن:
آنلاینر
اگر باهاشون تماس گرفتی، میتونی بگی که من معرفیت کردم.