گزارش از کلاس نویسندگی خلاق

اگر سردرگم هستی | تجربۀ حضور در یک کلاس

 گزارش روز:
  • امروز یک کارگاه سه ساعته داشتم. تمام این سه ساعت با نهایت انرژی پیش رفت. قبل از اجرای کلاس تصور نمی‌کردم هنگام برگزاری این وبینار تا این حد کیفور بشوم. دو جستار از ناتالی گینزبورگ (از کتاب هرگز از من مپرس) را بلند خواندم و با هم راجع به نقاط قوت این متن‌ها حرف زدیم. بعد هم کمی دربارۀ انواع جستار و جستارهای روایی گفتم.
    این را هم باید بنویسیم تا در اینجا ثبت شود: اعضای این کلاس شگفت‌انگیزند. بیش از صد نفر آدم ممتاز و خوش‌فکر. دلیل اینکه از این کلاس انرژی می‌گیرم هم همین است. من از تک‌تک نظرات و نوشته‌های اعضای دوره درس می‌گیرم. تقریباً در تمام جلسات کلاس نویسندگی خلاق همین حس را تجربه می‌کنم. ما از کارهایی انرژی می‌گیریم که برایمان با معناست. معنای این کلاس‌ها را اعضای آن خلق می‌‎کنند.
    از برخی از اعضای کلاس امروز خواستم زیر همین پست دربارۀ تجربۀ کلاس امروز کامنت بنویسند.
  • فراخوان نظم شخصی را توی کانال مدرسه نویسندگی اعلام کردم.
 نقل قول روز:

جزئیات، حیات نثر است.
جک کرواک

 کتاب روز:

کتاب تازۀ جونا برگر (فرمول‌های طلایی) را دوست دارم. ساده و خوشخوان است. ایده‌های کاربردی فراوانی هم دارد، و نگاه آدم به ایجاد تغییر را کاملاً تغییر می‌دهد.
یک جمله از کتاب: «همۀ انسان‌ها چیزی دارند که می‌خواهند تغییرش بدهند.»

 از میان گفت‌وگوهای روز:

-نوشتن به من آرامش می‌ده.

-من لجبازم. می‌بینم آدما بیشتر از چی بدشون میاد، اونو می‌نویسم.

-انقد از این شاخه به اون شاخه پریدم همه پرام ریخته!

-آخ اگه می‌تونستم نوشتن این کتابو تموم کنم…

آنافورای روز:

اگر سردرگم هستی…

اگر سردرگم هستی دور و برت را خلوت کن.

اگر سردرگم هستی برای مدتی کارهایت را رها کن.

اگر سردرگم هستی به‌دنبال پیدا کردن دوست‌های تازه باش.

اگر سردرگم هستی برای مدتی از موبایلت بیشتر فاصله بگیر.

اگر سردرگم هستی داستانی دربارۀ شخصیتی بنویس که مانند خودت سردرگم است.

168 پاسخ

  1. سلام، این یک متن نسبتاً قدیمی‌ست که فکر کردم، شاید اینجا مناسب باشد منتشرش کنم. البته اگر صلاح می‌دانید:
    روزهای اول پاییز پارسال را به یادمی آورد که کرونا، زمین و زمان را درگیر کرده بود، کلاغ‌ها، قارقاری سوگوارانه داشتند و او در جستجوی دورۀ مجازی نویسندگی بود. خیلی جستجو نکرده بود که به نام «شاهین کلانتری» برخورد. با اینکه نوشته‌ای از او نخوانده بود، اما نام برایش آشنا بود. در وبلاگ مسئول دورۀ ویراستاری نام او را دیده بود که به نیکی از او و نوشته‌هایش یاد کرده بود. برگۀ اعلام آمادگی برای «کلاس آنلاین نویسندگی خلاق» را در وبگاه «مدرسۀ نویسندگی» پر کرد و محض اطمینان یک پیام هم در شبکۀ اجتماعی مدرسه فرستاد و منتظر شد برای اعلام زمان مصاحبۀ تلفنی.
    زمان مصاحبۀ تلفنی را دو روز بعد از طریق پیامک دریافت کرد:
    سلام، وقت شما به خیر جناب میم.عین، فردا، دوشنبه، ساعت 13:41 زمان مصاحبۀ شما برای دورۀ نویسندگی خلاق خواهد بود. لطفاً رأس زمان تعیین‌شده با شمارۀ زیر تماس بگیرید: 85…..0912 (لطفاً موافقت خود را برای مصاحبه در روز و زمان تعیین‌شده، در پاسخ به همین پیامک اعلام کنید، در غیر این صورت مصاحبۀ شما لغو خواهد شد.) با آرزوی موفقیت روزافزون برای شما (شکلک یک گل لاله)، پشتیبانی مدرسۀ نویسندگی.
    موافقتش را اعلام کرد. اما چون پاسخ را با خط تلفن همراه اولش فرستاده بود، مجبور شد دوباره با همان خطی که ثبت‌نام کرده بود خودش را معرفی و اعلام آمادگی کند.
    روز مصاحبه، چند دقیقه قبل از ساعت 13:41، اتاق کارش را ترک کرد و به حیاط محل‌کار رفت تا با فراغ بال در مصاحبه شرکت کند. زمانی به سبب لکنت با تلفن صبحت کردن یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا برای او بود، اما حالا مدت زیادی بود که آن‌چنان برای او سخت نبود، گرچه آسان هم نبود. قبل از شروع گفت‌وگو همۀ شیوه‌های گفتاری‌اش را مرور کرد، حفظ سرعت، ‌آهنگ گفتار، لحن، مکث‌ها و …
    از ساعت 13:40 شمارۀ شاهین کلانتری را آماده کرد و به صفحۀ گوشی چشم دوخت تا رأس ساعت 13:41 دکمۀ مکالمه را لمس کند. تلفن اشغال بود. دوباره گرفت. بازهم اشغال بود. چند دقیقۀ بعد خود شاهین کلانتری تماس گرفت و عذرخواهی کرد که مکالمۀ قبلی مقداری طول کشیده است.
    برایش جالب بود که سؤالات مصاحبه از جنس سؤالات معمول نبود، پرسیدن از سن و شغل و … نبود. اولین سؤال: چرا می‌خواهی نویسنده شوی؟ پاسخ او این بود که این بیشتر درونی است تا سودای انتشار نوشته‌ها. دومین سؤال: چه انتظاری از دوره داری؟ گفت که دوست دارد به قلمش تکنیک اضافه شود و اضافه کرد: اینکه دیده است که در دوره کتاب‌های خوبی معرفی می‌شود برایش جالب است. پرسید اخیراً چه چیزی خوانده‌ای که برایت جالب باشد؟ در پاسخ به «چشم‌هایشِ» بزرگ علوی و کتاب‌های آل احمد اشاره کرد؛ اما واقعیتش آن بود که باوجود علاقه، خیلی رمان نخوانده بود، چشم‌هایش و چند کتاب جلال و داستان‌های شکسپیر را به‌صورت کتاب صوتی در فرصت رفت‌وآمد به محل کار گوش کرده بود و خواندن بسیاری از رمان‌های دیگر را نیمه‌خوانده، رها کرده بود. صدسال تنهایی را تا آنجا خوانده بود که اورسولا خانۀ جدیدش را افتتاح می‌کرد، سووشون را تا آنجا خوانده بود که حاکم می‌خواست اسب خانواده را به‌زور صاحب شود. کلیدر را تا آنجا خوانده بود که گل‌محمد برای درخواست کمک، پیش بابقلی بندار می‌رود و برادرش بیگ‌محمد با شتربانان برای کار راهی می‌شود و …
    بعد از مصاحبه با خودش می‌گفت که ای کاش در پاسخ آخرین پرسش، این شعر مولوی را می‌خواند که آن روزها خیلی با خودش زمزمه می‌کرد:
    نیست‌وش باشد خیال اندر روان | تو جهانی در خیالی بین روان
    وز خیالی صلحشان و جنگشان | وز خیالی ننگشان و فخرشان
    آخرین پرسش شاهین کلانتری این بود که آیا امکان دارید روزانه برای نوشتن نیم ساعت وقت صرف کنید؟ با اطمینان گفت: البته، نیم ساعت خوبه و سپس شاهین کلانتری دوباره فروتنانه برای اشغال بودن تلفن عذرخواهی کرد.
    از مکالمه با او احساس خوبی داست. می‌توانست لبخند او را از پشت گوشی احساس کند. از گفتارش هم راضی بود، قرار شد که نتیجۀ مصاحبه را اطلاع دهند.
    ***
    یکی دو روز بعد از مصاحبه، تصویر نامۀ پذیرفته شدن در دوره را دریافت کرد. بالای نامه، نشان‌وارۀ مدرسۀ نویسندگی و در متن آن اظهار امیدواری شده بود که در طول مسیر شش‌ماهه‌ای که باهم به خواندن و نوشتن و آموختن می‌پردازیم، بخشی از بهترین و شیرین‌ترین روزهای زندگی‌تان را تجربه کنید …
    بعد از نامه، چندین پیام صوتی دریافت کرد. در پیام‌های صوتی یک خانم، مراحل تکمیلی ثبت‌نام در دوره را توضیح می‌دادند که مهم‌ترین آن‌ها، آزمون ورود به باشگاه اعضای فعال دورۀ نویسندگی بود. آزمون، درواقع، نوشتن و ارسال متنی بود در پاسخ به این پرسش که «چرا می‌خواهم نویسنده شوم؟». متنی که باید در محل مشخصی از وبگاه مدرسه، بارگذاری می‌شد.
    ***
    بعد از سه روز تأخیر، به سبب مشغول بودن به یک پروژۀ صفحه‌آرایی، اهداف خود را از نوشتن چنین نوشت:
    چرا می‌خواهم نویسنده شوم؟ برای اینکه کمالی به کمالاتم اضافه کنم؟ یا عیبی از عیب‌ها را بپوشانم؟ سری میان سرها درآورم؟ مشهور شوم؟ سرگرم شوم؟ یادگاری از خود برجای گذارم؟ ….
    اول عرض کنم که به این محکمی هم نمی‌خواهم نویسنده شوم. نه اینکه نخواهم، شاید نمی‌توانم، نه اینکه نتوانم، البته که می‌توانم، شاید دیگر فرصتش نباشد. نمی‎‎دانم این عیب است یا حسن؟ اینکه در دنیای تخصص‌ها، چندین علاقه را باهم پیش‌ می‌برم. آخرینش نویسندگی است؛ اما تاریخ و عکاسی و گرافیک و چندین و چند مورد دیگر هم قبل از آن بوده و هست. درنتیجه باید وقت و تمرکز و انرژی بین همۀ این‌ها توزیع شود که نتیجه‌اش این می‌شود که در همۀ این‌ها یک آدم متوسط می‌شوی؛ اما اگر یک رشته را از اول گرفت و ادامه داد، بالاخره آدم یک‌چیزی در آن رشته می‌شود. بسیار خوب، پس نمی‌خواهم نویسندۀ مطرحی شوم، البته راستش خیلی هم بدم نمی‌آید، اما عجالتاً هدف را بالا بردن توانایی در نویسندگی قرار می‌دهم. چرا؟ خوب یکی از دلایلش این است که نوشتن ابزاری برای ارتباط است، فرم و یا یک رسانه است و البته یک رسانۀ بسیار مهم؛ و هر رسانه‌ای مزایای خودش را دارد و برای امثال من که مدت‌ها با لکنت دست‌وپنجه نرم کرده‌اند و در گفتار، به‌عنوان مهم‌ترین ابزار ارتباط در تنگنا بودند، قلم نقش سنگین‌تری را بر دوش می‌کشد. هرچند حالا گفتار تا حدودی راه روانی‌اش را بازیافته است اما وقتی «بر زبانم قفل بود و بر دل رازها، لب خَمُش بود و دل پر از آوازها»، این قلم بود که باید جور زبانِ قفل‌شده و لبِ خاموش را می‌کشید.
    لذت هم دلیل بسیاری خوبی است برای شوق نوشتن. لذتی درونی از جنس خلق کردن آنچه نبوده است. اینکه از میان هزاران انتخاب بین کلمات، ترکیب خاص خودت را خلق کنی واقعاً لذت‌بخش است. ترکیبی که از صافی ذهن و روان و تجربۀ شخصی‌ات گذشته است و قطعاً در این جهان منحصربه‌فرد است.
    از سوی دیگر نوشتن باعث می‌شود که انسان مواجهۀ دقیق‌تری با جهان و طبیعت داشته باشد. فکر می‌کنم اگر دغدغۀ نوشتن داشته باشم، همۀ حواس پنج‌گانه‌ام و همۀ احساساتم مانند گیرنده‌ای قوی برای درک زیبایی‌های جهان و البته رنج‌های آن به کار خواهند افتاد و نوعی از «تربیت حس»، لذت از اکنون، دردمندی و تفکر حاصل خواهد شد. به‌علاوه نوشتن مانند همۀ هنرها، پناهگاهی سالم برای فرار و بلکه مواجه‌شدن با رنج‌های روزگار است.
    تأثیر نوشتن بر خواندن هم موضوع مهمی است. به نظرم کسی که با زیر و بر و سختی‌های نوشتن آشناست، حتی اگر خودش نیز نویسندۀ درجه‌یکی نباشد، درک بهتر و لذت بالاتری از خواندن شاهکارهای ادبی خواهد یافت؛ مانند نقاشی که لذت بیشتری از دیدن یک شاهکاری نقاشی دارد.
    یک روز پس از فرستادن متن که نقاط ضعفش را پس از دو ماه نوشتن در دوره دریافته بود، نامش را به‌عنوان اعضای جدید باشگاه فعال در کانال مدرسه دید و کلمۀ عبور وبگاه مدرسه و چندین فایل صوتی را دریافت کرد. فایل‌های صوتی با صدای همان خانم و شامل راهنمایی برای استفاده از درس‌ها و ثبت تمرین‌ها بود. بعدها در گروه مجازی مدرسه دید که ایشان را به نام خانم اهل‌ایمانی نام می‌برند که مشخص بود مانند همۀ اعضای مدرسه به کاری که انجام می‌دهد معتقد و به و نوشتن علاقه‌مند است و چندمرتبه‌ای که میم.عین، برای مسائلی مانند ارسال تمرین‌ها برای وبگاه به مشکل برخورد کرده بود، با احترام و احساس مسئولیت آن مسائل را پیگیری کرده بود. یک فایلِ چک‌لیست را نیز دریافت کرد. به قول فرهنگستان «سیاهۀ وارسی». سیاهۀ وارسی همۀ درس‌های دوره. شروع کرد به بالا و پایین کردن وبگاه. نگاهی به همۀ درس‌ها انداخت و فهرستی از کتاب‌های پیشنهادی سراسر دوره را تهیه کرد و بعد همۀ کتاب‌هایی را که نداشت، سفارش داد. وقتی که کارتون کتاب‌ها را دریافت می‌کرد گویی به صندوقی از گنج رسیده بود. جواهرات صندوق را با الکل ضد عفونی کرد و دو سه روز مشغول برانداز کردن آن‌ها بود.
    دوره، شش ماهه بود که ماه اول، عادت نوشتن؛ ماه دوم، عادت مطالعه؛ ماه سوم، داستان نویسی؛ ماه چهارم، نویسندگی غیر داستانی؛ ماه پنجم، تولید و انتشار محتوا و ماه ششم، چاپ کتاب را در بر می‌گرفت.
    همۀ درس‌نامه‌ها در وبگاه با یک کاریکاتور شروع می‌شدند که بعدها فهمید همۀ آنان را خود شاهین کلانتری کشیده که قبلاً کاریکاتور را به‌صورت جدی دنبال می‌کرده و حدود چهل جایزۀ داخلی و خارجی را هم در آن رشته کسب کرده است.
    ….حالا پس از صحبت با او، پس از دیدن درس‌نامه‌ها و فایل‌های تصویری، پس از مطالعۀ یادداشت‌ها، به‌راحتی می‌توانست قضاوت کند که شاهین کلانتری و گروهش، کارشان سرسری نیست، معلمی است با مطالعه که انگیزۀ زیبایی دارد و برای کارش و برای آنچه آموزش می‌دهد احترام قائل است و وقت صرف می‌کند و با این عبارت به همه سلام می‌کند: «سلام به روی ماه همگی.» . خوشحال بود برای این انتخاب. انتخابی بدون زحمت.

      1. ای وای، من این را الان دیدم. و چقدر خوشحال شدم از شنیدن صدا و مهربانی و لطف شما استاد دوست‌داشتنی. بسیار افتخار می‌کنم به دوستی با شما و آنچه از شما آموختم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *