«میخوام…» دل آدم را ریش میکند؛ اما «دارم» آدم را به حرکت وامیدارد.
«میخوام یه محصول آموزشی بسازم.»
«میخوام یه فیلمنامه بنویسم.»
«میخوام یه سایت خوب بسازم و وبلاگنویس حرفهای بشم.»
فرق میکند با
«دارم یه محصول آموزشی میسازم.»
«دارم یه فیلمنامه مینویسم.»
«دارم یه سایت خوب میسازم و مثل یه وبلاگنویس حرفهای برای سایتم وقت میذارم.»
وقتی میتوانی از عملگرا بودنت مطمئن شوی که کفهی «دارم…»هایت از کفهی «میخوام»ها سنگینتر باشد.
این یعنی تصاحب همین لحظهای که در کف داریم و موکول نکردن زندگی به آیندهای موهوم.
همین الان دلتان میخواهد کدام یک از «میخوام»هایتان را به «دارم…» تبدیل کنید؟
24 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
دارم قدم های جدیدی برای زندگیم بر میدارم .
سلام و درود خدمت شما استاد گرامی
وبلاگ نویسی
هنوز نتونستم موفق به نوشتن بشم
شما فقط درس نوشتن نمیدید، درس زندگی هم میدید.
دیشب بعد از گوش دادن به زبان آور هفدهم تونستم بشینم و کار کنم. این پست هم خیلی آموزنده بود.
ممنونم.
لطف شما برام بینهایت ارزشمنده.
براتون آرزوی سلامتی و شادی دارم.
تقریبن هیچ چیز به درد بخور و و جدی یک شبه بدست نمی آید . برای هر چیز باید تلاش کرد ، تلاش ملال آور . بدون فکر کردن به گیم اور شدن . باید چشم لیمو بین داشت و از تمام امکانات زندگی بهره جست . دارم ها با تلاش هوشمندانه بدست می آید .
زنده باد آقای یوسفزاده عزیزم.
دارم پیاده روی را جدی تر از قبل دنبال می کنم.
دارم یاد می گیرم چه طور مطالعه کنم.
دارم کامنت نوشتن و ارتباط برقرار کردن با دیگران را تمرین می کنم.
دارم سالم غذا خوردن را امتحان می کنم.
دارم بیشتر از قبل نامه می نویسم.
دارم کاغذ های کم تری مچاله می کنم و از اشتباه هایم نمی ترسم و به راحتی از ریشه درآوردنِ یک درخت، از آن نمی گذرم.
دارم موسیقی های بهتری گوش می کنم.
دارم به جای انداختن یخ توی آب، دو قطره لیمو توی آن می چکانم.
دارم به ترسم برای حرف زدن از پشت تلفن، غلبه می کنم.
زنده باد.
دارم گامهایم را برای نوشتن استوارتر بر می دارم
درود
میخوام عاشق خودم باشم
دارم عاشق خودم میشم
زنده باد هادی جان
دقیقن …
این جمله عالی بود کفه دارم ها باید سنگین تره از می خوام ها باشه.
در واقع میخوام ها ما رو تو گرداب اهمال کاری، کمال گرایی و ترس نگه میدارن و تنها راه عبور از این گرداب دست به کار شدنه بدون توجه زیادی به نتیجه کار
دارم برای تمرین نویسندگی خلاق فیلم پدر خوانده 1 رو می بینم به جای می خوام برای تمرین نویسندگی خلاق فیلم پدر خوانده 1 را ببینم.
سلام و صد سلام
چه تمرین خوبی. وقتی از واژه «دارم» استفاده می کنم خودم را وسط معرکه می بینم و تصویری از تلاشم برای موفق شدن اما وقتی از واژه «می خوام» استفاده می کنم انگار درجا می زنم و پاهام رو با زنجیر بستن نه جلو میرم نه اقدام خاصی می کنم متوقفم بلانسبت شما مثل خر توی گل موندن.
چه جالب. زنده باد.
باید کتابم را تمام کنم و ایدههایم برای تولیدمحصول را بهصورت جدی طراحی و عملی کنم. باید مقالاتی جاندار و پرمایه بنویسم و نوشتن در وبلاگم را دوباره بیاغازم. باید مطالعهی فکرنقاد و تاریخ و فلسفه را بیشتر کنم. باید هرآنچه مصممتر و قویتر آموختههایم را بیازمایم.
این “باید”ها بااااید هرچه زودتر به “دارم” مبدل شود.🤞
سلام استاد
از فاصلهی زیادی برای شما مینویسم.
دلم برای لایوها و کارگاههایتان لک زده.
برای لحظهای که تمام ذهنیت و افکار مرا به سمت توانستن، جهیدن و عزم کردن میبردید.
از فاصلهای طولانی نسبت به آنچه بودم و آنچه قرار بود باشم، برای شما مینویسم. اما از این ثانیه، دور دورِ توانستنهایی خواهد بود که دیگر یک خواسته ساده نیستند.
ممنون از حضور امیدبخش و پرمهرتان.
این روزها، راه ارتباط با شما چیست؟
درود بر شما
خوشحالم که اینجایید.
همین جا در خدمت شما هستم.
باز هم برای من بنویسید.
می خواهم یک کوچِ حرفه ای و نویسنده شوم
دارم برای رسیدن به این مهارتها تمام تلاشم را میکنم
عالی.
من دیروز می خوام یک وبلاگ نویس حرفه ای بشم رو به دارم یک وبلاگ نویس حرفه ای میشم، تبدیل کردم
زنده باد.
برای میخواهم ها و رویاها هیچ آشکوبی وجود ندارد؛ بنابراین دارم آجر به آجر رویای نویسنده شدن را روی هم میگذارم.