دونالد ام. موری میگوید: «به احساساتت اجازه بده افکارت را شعلهور کنند.»
نسبت به واکنشهایت به جهان اطراف حساس باش.
وقتی دربارۀ موضوع یا مسئلهای حس خاصی در تو ایجاد شد گمان نکن همه همین حس را دارند.
احساسات خودت را متمایز از دیگران بدان.
این به عنوان یک فرد خلاق به نفع تو تمام میشود.
اگر واکنش خودت را خاص بپنداری، احتمال اینکه بتوانی دیدگاه تازهای خلق کنی افزایش مییابد.
چشمهایت را باز کن و از زندگی یاد بگیر.
وقتی گمان میکنی حرف کسی نابخردانه است و به نظرت مضحک میرسد، وقتی به آسمان نگاه میکنی و غرق بیکرانگی آن میشوی، وقتی پست جفنگی را توی اینستاگرام میبینی و عصبانی میشوی؛ از کنار احساسات نگذر. از خودت سوال کن، چرا حس کردم فلان حرف ابلهانه است؟ چرا آسمان اینهمه برایم جذاب است؟ چرا به خاطر آن پست مسخره عصبانی شدم؟
و دلیل احساساتی که داشتی کشف کن. استدلال کن، خیالبافی کن، حتی رودهدرازی کن. اما نگو این حسی است که همه دارند. نه. بچسب به احساس خودت و از توی آن چیزی بیرون بکش.
شعر، داستان، یادداشت و مقاله از دل عادتِ هشیاری بیرون میآید.
واکنشهای خودت به جهان پیرامون را یک موهبت بدان.
فکر کن چیزی را حس کردهای و دیدهای که قبلاً هیچ کس دیگری به این شکل و صورت ندیده.
برای هر واکنش مثبت و منفی خودت به جهان ارزش قائل باش.
به این نکته توجه کن تا ببینی نوشتن و تولید محتوا چقدر سهلتر و در عین حال لذتبخشتر میشود.
در همین رابطه:
13 پاسخ
سلام استاد
امروز قصد داشتم مقالهای دربارهی ایده بابی بنویسم و بعد از اینکه بخشی از اون رو نوشتم، با خودم گفتم که اول نگاه کنم ببینم گوگل چی داره در این باره، که به سایت شما برخوردم و این نوشتهی مفید رو خوندم و عالی هم بود و بیشتر هم انگیزه گرفتم که مقاله خودم رو تموم کنم
سلام گیابند جان
تحسینت میکنم و چقدر خوشحالم از اینکه امسال رو با برگزاری یک وبینار موفق به پایان رسوندی.
سلام خسته نباشید توضیحاتون عالیندوسازنده و همه روبااجازه یادداشت برداری میکنم وخیلی دوست دارم جدی بنویسم ولی متاسفانه دچارتوهم میشم طوریکه تمرکز نوشتنم ازدست میدم واینکه دائم درحال حسرت وپشیمانی سالهای گذشته که تمام نوجوانیم توخیالبافی گذشت بدون پرداخت به آنهاکه حداقل تبدیل به یک صفحه داستان بشه الانم کاملاته نشین شده هیچی دستم نمیادبنویسم چکارکنم بتونم موفق بشم خیالاتموبداستان خواندنی تبدیل کنم واینکه ازین عذاب حسرت وپشیمانی نجات پیداکنم خواهش میکنم راهنماییم کنیددیگه ازینهمه فکروخیالاوتوهمات جانم بلبم رسیده درمانده وحالموواقعابده
همه روزهای هفته رادوست دارم ولی انگار دوشنبه رابیشتر دوست دارم چون دراین روز متولد شدم.
برای خودم هردوشنبه تولد میگیرم و دوباره شادی رابا خودم متولد میکنم.
اما برعکس بقیه بچه ها من همیشه عاشق شنبه های مدرسه ای بودم .دلم میخواست زودتر شنبه بیاید تا دوباره سرکلاس باشم و مطلب جدیدی یاد بگیرم.شنبه ها بوی تمیزی میداد.ناخن های کوتاه و موهای اصلاح شده، کفشهای تمیز و روپوش هایی که بوی موادشوینده میداد. همه اینهابرایم جذاب بود
یکشنبه ها همیشه برایم معمولی بوده انگار هیچوقت قرارنیست اتفاق خاصی درآن روز برایم بیفتد.
سه شنبه ها که هفته نصف میشود همیشه برایم پرکار بوده و هست.
با چهارشنبه خیلی ارتباط برقرار نمیکنم و دوستش ندارم خیلی مواقع اتفاقات بدی برایم افتاده که دقیقا روز چهارشنبه بوده است.
پنچ شنبه ها رادوست دارم .روز آرامش و انتهای یک هفته پرکارو شلوغ است و وقتی به دریافتهایم درآن روز نگاه میکنم خوشحالم.معمولا هم زود تمام میشود.
جمعه بوی طبیعت و گردش رامیدهد . هرچه اراده میکنم بخوانم و بنویسم نمیشود انگار مغزم به تعطیلات رفته.درروزهای جمعه خانه رادوست ندارم مگراینکه میهمان داشته باشم. واگر نداشته باشم یا باید به طبیعت بر م یا به میهمانی دعوت بشویم.گاهی هم با خوردن بستنی و پفک و تنقلات یا رستوران رفتن این روز را از روزهای دیگر متمایز میکنم.
نگذاریم احساساتمان هدر برود.
پیش از آنکه بیرحمانه به قضاوتشان بنشینیم، آنها را تمام و کمال بنویسیم.
اصلا نوشتن با احساسات کپه شده در ته حلق، شبیه به پیدا کردن صدای خود در لابهلای کلمات است. آنها خالص و ناباند. مختص هر فرد.
زنده باد محدثه عزیز
سلام آقای کلانتری
واقعا گاهی حس می کنم من خیلی زیاد فکر می کنم و از کار بعضی ها که خیلی بیخود است عصبی می شوم. نمی دانم این جور فکر کردن خوب است یا نه!؟ و همینطور که گفتید به اطرافم و به جزییات خیلی توجه می کنم چون در عین حال که می نویسم به عکاسی هم علاقه مندم و عکاسی می کنم. چند وقت پیش در جنگل مشغول عکاسی بودم معمولا در طبیعت بیشتر به جزئیات توجه می کنم تا عکس های منحصر به فردی ثبت کنم؛ ناگهان چشمم خورد به گل بنفش کوچکی که کنار درخت تنومندی بود. کلی ذوق زده شدم و با لبخند نگاهش کردم با خودم گفتم حتما خدا این گل را در این گوشه برای من قرار داده و این خیلی برایم ارزشمند بود.
سلام زهرا جان
عکاسی عالیه. چه خوب. ترکیب نوشتن و عکس هم عالیه.
کاش برید سراغ نوشتن عکس-جستار.
میشه درباره ی نوشتن عکس جستار یه توضیحی بدید
با خوندن دربارۀ جستار شروع کنید فعلا:
جستار چیستعکس-جستار ترکیبی از متن و تصویره. البته منسجم و حسابشده.