چند وقت پیش توی اینستاگرام نوشته بودم:
در بیمنطق بودن آدمیزاد همین بس که دنبال تعبیر و تفسیر خوابهای بیوسرته خودش میگردد.
این جمله به معنای مخالفت من با رؤیاها نبود، اما اصولاً تلاش برای نتیجهگیری منطقی از رؤیاها را کاری عبث و بیهوده میدانم.
حتی بدترین کابوسهای ما هم میتواند شیرین و لذتبخش باشند، بهشرط اینکه به شکل یک قصه به آنها نگاه کنیم.
اغلب افراد خودشان را خلاق نمیدانند و خلاقیت همیشه بهعنوان استعداد ویژۀ نوابغ شناخته شده است.
اما فقط با یک برهان میتوان ثابت کرد که همۀ ما آدمها در خواب به یک اندازه خلاقیم و این بیداری است که کار را خراب میکند.
چند بار پس از بیداری از عجیبوغریب بودن رؤیایتان در عجب ماندهاید؟
چند تا از خوابهایتای نفسگیرتان را هرگز نمیتوانید فراموش کنید؟
چند بار پیش آمده که دلتان خواسته توی خواب میماندید و رؤیایتان ادامه پیدا میکرد؟
این یعنی شما ذهن خلاقی دارید که میتواند بترساند، بگریاند و غافلگیر کند.
این رؤیاها را کسی با آمپول به ذهن شما تزریق نکرده، همۀ آنها ساختهوپرداختۀ ذهن شماست.
اصولاً تخیل یعنی دنبال کردن رؤیاها در بیداری؛ اما آدمیزاد در طول تاریخ بهتدریج از جنبۀ هنری و خلاقانۀ رؤیاها کاسته و از آنها بهعنوان بهانهای برای خرافهسازی و روانکاوی سوءاستفاده کرده است.
همینکه میتوانی هرازگاهی خواب ببینی، یعنی ذهن تو میتواند به لایههایی سفر کند که در واقعیت موجود نیست، این یعنی خلاقی، یعنی میتوانی یک داستاننویس منحصربهفرد باشی. فقط باید دست از تعبیر و تفسیر رؤیاهایت برداری.
حالا به نظر شما این سؤالها بیهوده به نظر نمیرسد:
آیا من استعداد نویسندگی دارم؟
آیا من فرد خلاقی هستم؟
جواب:
ذهن تو در خواب عجیبوغریبترین رؤیاها را میسازد؛ چرا در بیداری نتواند؟
شاید دوست داشته باشید این مطلب را هم بخوانید:
کار و زندگی در شرایط بحران | یک رویداد حضوری با شاهین کلانتری
9 پاسخ
سلام. گاهی اوقات ادامه ی پاسخ به سوالت رو در رویا میبینی؛ رویایی که ظاهرا بی سروته میاد اما یه نتیجه ی واقعیه!
فوق العاده ای!!
ما به اندازه خوابهامون خلاقیم
البته میشه گفت تعبیر خوابهای عجیبمون اینه که ما خلاقیم و بالقوه نویسنده ایم .
ان شاالله به کمک شما بالفعل نویسنده بشیم
یه تمرین هایی هست که با انجام دادنشون از ضمیر ناخوداگاه میخوایم جواب سوال هامون رو تو خواب بده. الان یادم نیس دقیقا چی بودن ولی تو سایت های روانشناسی کامل توضیح داد شده خودمم تو نت خوندم. اگه دوس داشتین دربارش بنویسین موضوع جالبیه
چند روز پیش برادرم فیلم مری پاپینز را تماشا میکرد که خانم و آقایی با دو بچه وارد تصویری شدند و به دنیای دیگری سفر کردند از اتفاقاتی که بعد از سفرشان افتاد فاکتور میگیرم و به اتفاق عجیب و غریبی میپردازم که برای ذهنم افتاد
سوار اسب های چوبی شهربازی شدند و به دنیایشان تاختند
آنها میتاختند و من هی به خودم میگفتم:”مگه میشه؟وای،عجب چیزی…..چطوری ممکنه اسب چوبی راه بیفته توی کوچه و خیابان؟”
شاید خنده دار به نظر بیاید ولی…… حقیقت است و من سردرگم شده بودم!
از آخرین باری که در خیالات فرو رفته ام مدت ها میگذرد…..افسوس
فاطمه عزیز
به چه داستان قشنگی اشاره کردی.
مطالعۀ ادبیات خوب به ما کمک میکنم تا قدرت تخیلمون زنده بمونه.
پیشنهاد میکنم که خوندن رمان های خوب رو قطع نکن.
همین چندوقت پیش بود که درقسمت بیو تلگرامم نوشتم:ای کاش به خلاقی خواب هایم بودم،ودقیقا این شده است انگیزه من تا همچنان به نوشتن ادامه دهم تا شاید واقعا بتوانم به خلاقی خواب هایم باشم.زیرا باتوجه به خواب هایی که دراین چندوقته می دیدم ،باخودم میگفتم که این همه تصاویر فوق العاده وشخصیت پردازی های عجیب واریب ساخته کپرداخته ذهن من است.این کاخ بزرگ با تمام جزئیات کارمن است ،وگرنه که همچین چیزی وجودندارد وبه خودم می گویم ذهن من چنین توانایی فوق العاده ای دارد،پس فقط باید راهی پیدا کنم تا این خلاقیت بی حدوحصر را به بیداری نیزوارد کنم.
پی نوشت:اصلا ازشما چه پنهان گاهی چرت های کوتاه میزنم تا هروقت احساس کردم ذهن من کاملا تهی است ،دوباره ازآن تصویرها ببینم وبه خودم تلنگر بزنم که نه خیر،ذهنت بیش ترازهنوز خالی نشده،بیش تربنویس،به نوشتن ادامه بده.
آفرین سعید عزیز
به این روند ادامه بده.
و جالبه بدونی که هنرمندان بزرگی مثل سالوادور دالی، ایده هاشون رو با همین چرت های آگاهانه به دست میاوردن.
از این تولیدکننده ایرانی که مطلبی رو درباره نوشتن تولید کردن حمایت کنید
https://tinyurl.com/ycu9tdnn