1
«شما همه در تمام طول روز، کار انجام میدهید، درست است؟ همه همینطورند. اگر ساعت 7 بیدار شوید و ساعت 11 به بستر بروید، شانزده ساعت زمان گذاشتهاید، و این در مورد اغلب افراد صدق میکند که آنها در تمام طول روز، کار انجام میدهند. تنها مشکل اینجاست که آنها تعداد زیادی کار انجام میدهند و من در تمام طول روز، فقط یک کار را انجام میدهم. اگر آنها هم تمام زمان مذکور را در یک راستا و روی یک هدف تمرکز میکردند، آنها هم موفق میشدند.»
-تامس ادیسون (+)
در بین هزار تا ایده که برای بهرهوری و برنامهریزی روی خودم آزمایش کردهام، در عمل هیچکدام به اندازۀ همین حرف سادۀ ادیسون موثر نبوده. البته این چند سطر را به تازگی خواندهام. اما با نگاهی به کارهای گذشته متوجه میشوم که هر جا آرامش و دستاورد بیشتری داشتهام نتیجۀ اختصاص 1 روز کامل به 1 کار مشخص بوده؛ و انبوه روزهای کمثمر دیگر نتیحۀ این بوده که من گمان کردهام میتوان با کار سخت و هوشمندانه! یک خروار کار را طی یک روز انجام داد.
حالا برنامه دارم از همین هفته توجه بیشتری به روش ادیسون داشته باشیم و حداقل 3 روز این هفته طوری باشد که در هر روز فقط یک کار معین را انجام بدهم. مثلاً یک روز برای نوشتن کتاب باشد، روز دیگر برای ضبط تمام ویدیوهای یک هفته و روزی هم برای مطالعه در یک موضوع خاص.
2
باید روانۀ دفتر شوم. سعی میکنم یک پادکست تازه ضبط کنم. بعد از آن هم ساعت دوازده جایی جلسه دارم؛ جلسه مترادف است با ملال و اتلاف وقت!
3
هزاربار شکست میخوری و باز به این گفتۀ مهم سوازن سانتاک میرسی:
اگر بخواهید پایتان را از حد یک اثرِ صرفا خوب و امیدوارکننده فراتر بگذارید و به خطرپذیری و رضایتی حقیقی برسید که در بسیاری از آثار وجود دارد، ناچارید در خانه بمانید. (+)
4
امروز یک نسخۀ اصل از رمان «برۀ گمشدۀ راعی» را پیدا کردم. فکر کنم اینبار با لذت بیشتری بخوانمش!
5
نوشتن ایدهها را:
حفظ
شکوفا
کامل
دقیق
شفاف
عملی
و ماندگار میکند.
شما هم از از دیروز و امروزتان توی کامنتهای همین صفحه بنویسید.
25 پاسخ
https://t.me/joinchat/r6rR2pHp6RkyNTY8
مانیفست باشگاه پرورش مغز، حافظه و تمرکز
در دنیایی که حافظههای ذخیرهای ترابایتی تلفنهای هوشمند و کامپیوترها، مغزها و حافظه خدادادی ما رو به سوی کپک زدن پیش میبرند. ما پسرها و دخترهایی هستیم که در باشگاه مغز تلاش میکنیم تا مثل بدنسازان که برای پرورش عضلات در تکاپو هستند، سلولهای نورون مغزی خود را پرورش دهیم و برآنیم تا
با طراحی برنامه، تغذیه، تمرین و سختکوشی، خواندن کتابهایی در این زمینه ، بحث، گفتگو درباره آخرین کشفهای علمی درباره مغز در دنیای اینترنت و رسانهها، تبادل لینک و سعی برای یادگیری بیشتر ، مغزهای خود را ورزیدهتر و قویتر از دیگران نگه داریم
تا علاوه بر داشتن بدنی زیبا، ذهنی زیباتر داشته باشیم و بر هوش و قدرت حافظه و تمرکز خود بیافزاییم.
شاید با شناخت قدرتهای پنهان مغز و گسترش آموزهها، دنیای قشنگتری برای خود و آنانکه دوستشان داریم، بسازیم.
دکتر علیاندیشمند
http://www.Aliandishmand.com تیرماه ۱۴۰۰
سلام جناب کلانتری عزیز
گمانم الان برنامه ی شما دیگه این روش ادیسون نباشه. من نم به پیشمهاد شما شبها کارهایی که میخوام فردا انجام. بدم رو مینویسم. اما توی این دو سه هفته تجربهی این برنامه. خیلیچیزها یاد گرفتم. اما چند وقتی است به دام تکرار افتادهام. انگار امروز شده دیروز. اما تمام این ملالها ادامه میدم. اگه راهی سراغ دارید خوشحال میشم بچسبونم به برنتمهام تا از این زمختی دربیاد. راستی بهنظر شما این برنامهی روزانه خوبه یا روشی که ادیسون میرفت.
من که حسابی با برنامه سرم شلوغ شده.
تازگی ها به یک شیوه کلمه برداری رسیدم که اسمش رو گذاشتم کلمهبرداری هفته.
برای هفته بعد کلمه جمع میکنم و ازشون استفاده میکنم یکجورایی یک لغتنامه دارم میسازم از کلمهها.
محمد عزیز
هر کسی در نهایت روش خودش رو پیدا میکنه.
بنابراین باید مدام آزمون و خطا کنی. و به دقت مشاهده کنی ببینی چه روشی با تو سازگارتره.
دربارۀ کلمهبرداری هم کار خیلی خوبی میکنی. عالیه.
اي اديسون حسود
تفاوتت كه اديسون با بقيه دارد و رازش را به كسي نگفت اين بود كه او كارگاه داشت و حتما در كارگاهي يك ميز بوده و حتما روي ميزش چند كاغذ سفيد بوده است ،نقل است كه گاهي نيمه شب از خواب بيدار مشيده و براي تست ايده اش به كارگاه مير فته .او در اولين فرصت ايده اش را با يك طرح مبهم روي كاغذ در بند ميكرده است و سپس با ابزار آن زمان در روز هاي بعد عملي بودن ايده را محك ميزده است .خود وجود ابزار فراوان در كارگاه به پرورش ايده كمك شاياني كرده است . اگر ما كارگاهي داشته باشيم پر از واژگان دم دستي .و به محض اينكه ايده اي مانند يك پروانه اي از كنارمان رد شد با يك صفحه خط خطي كردن پروانه را در تور بيندازيم و بعد با واژگان دم دستمان (با وجود اينترنت چيز هاي دم دست تعريف ديگري دارد)همان طرح خام يك تجسم عيني مي يابد.و ميتوانيم تصميم بگيرم كه روشي وقت بگذاريم و يا اين پروانه را رهايش كنيم برود رد كارش .چون اديسون هم طبق شنيده ها يك هزارم ايده هاش به اختراع منجر شده ولي ٩٩٩ ايده ديگر را روي كاغذ آورده و تا جايي ادامه داده و حتما از آنها درس هايي گرفته و شايد بايگاني نموده است و فضائ ذهن را خالي كرده وسكوت كرده براي حس ايده اي كه مانند صداي پرواز پروانه است
مرتضی جان
از استعارۀ پروانه خیلی خوشم اومد. خیلی خوب نوشتی.
وقتی مجبور باشی برای گذراندن زندگی روزمره ، روزی ۱۲ ساعت کار کنی دیگر زمان و انرژی کافی برای نوشتن بصورت مداوم باقی نمی ماند
خب؛ یعنی استعدادهای خودمون رو دفن کنیم؟
یا هر کسی که مینویسه، لزوماً بیکاره؟
برای رسیدن به علایق باید وقت دزدید پیمان عزیز.
وقتى مغز دريك نقطه متمركز شود گرم مى شود وموتورش خوب كار مى كند
زنده باد سعیده جان.
چه جمله جالبی.. من سالهاست این روش رو دارم و فکر می کردم روش درستی برای برنامه ریزی نیست. هرچه برنامه ریزی کردم که چند کار در روز انجام دهم به نتیجه نرسید و از خودم بارها ناامید شدم. پرتو لیرز چیه؟! پرتو نور تک رنگ که در یک نقطه متمرکز شده. این تمرکز نور رو می تونیم ببینیم باهاش چه کارهایی که نمی کنند. حالا اگر ما تمرکزمون رو روی یک کار بگذاریم نتیجه فوق العاده ای می گیریم.
دقیقاً شیوا.
چه خوب که تو این عادت خوب رو داری.
با سلام
به نظر من
” نوشتن برتر از گوهر آمد پدید “
درود بهنام جان
به به. چه زیبا نوشتی.
خانه زنی که نوشتن را دوست دارد به آشپزخانه نیازی ندارد
چه جملۀ خوبی بود.
سلام آقای کلانتری عزیز
منم مدتی میخواستم همزمان متمم بخونم، فوتوشاپ یاد بگیرم، مطالعهام رو زیاد کنم و … .
اون برنامه رو به ضرب و زور چهار روز عملی کردم. الان یک ماهه، هرروز یک پست و حداقل 300 کلمه آزادنویسی مینویسم. و روزی کمتر از یک ساعت هم زبان کار میکنم. حدود سی-چهل روز دیگه برنامۀ زبانم تموم میشه. زبان رو که تموم کنم زوم میشم رو متمم.
نوید جان
تو داری عالی پیش میری.
اگه کار روی سایتت رو با همین نظم ادامه بدی، در آیندۀ نه چندان دور میفهمی چه لطف بزرگی در حق خودت کردی.
ممنون.
از همین الآن هم میدونم چه لطفی به خودم دارم میکنم. 🙂
این حرف قشنگ بدجوری به دلم نشست مثل یک لیوان آب سرد در یک روز گرم تابستان
فدای تو علی نازنین.
در سالهای نه چندان دور داشتم همزمان انگلیسی و آلمانی میخوندم. یعنی تو هیچکدوم نشد موفق باشم . مثلا میگفتم؛ Du drink the wasser یا ich am reading nue books یه روز یکی از دوستام کتاب آلمانی رو برداشت و گفت: اول انگلیسی رو مسلط شو .. الان زبان فارسی و تورکیت هم یادت میره:) دیروز اتفاقا برنام ریزی میکردم برای 6 ماهه دوم سال و تمام هدفم این بود که زیاد این شاخه به اون شاخه نپرم…
روح ادیسون در آن دنیا و روح و جسم شما در این دنیا قرین رحمت الهی بابت انتقال تجربیات زیباتون
استاد ب وبلاگ منم اگر زحمتی نیست مرحمت بفرمایید یه سری بزنید
با تشکر فراوان
حلما
سلام عزیزدل
وبلاگ شما رو باز کردم تا حتما بخونم.
حتماً به نوشتن ادامه بدید.
باز هم سلام و وقت بخير خدمت جناب كلانتري . ما همچنان منتظر جواب شما هستيم كه در مورد چگونگي ايجاد وب سايت كه شما خيلي تاكيد داريد كه بايد هر كس وب سايت داشته باشد، مطلبي را بگذاريد.
با تشكر
دوستدار و پيگير شما محمدجواد آزادچهر
درود محمدجواد عزیز
کامنتهای مهم رو با قدری تاخیر و تامل جواب میدم.
اینجا برات نوشتم:
طراحی سایت