این اولین سطر یکی از گزینگویههای امیل چوران است:
«کنار یک گور این کلمات به ذهن میآیند: بازی، نفاق، شوخی و رؤیا.»
این میتواند الهامبخش ما برای تمرینی جالب باشد. گاهی که چیزی برای نوشتن نداریم و جملهها روان و راحت جاری نمیشوند، کلمات جاری در ذهنمان را فهرست کنیم.
مثال:
کنار پنجره این کلمات به ذهنم میآید:
اشک، سرما، ابر، سایه، نعنا، گلایه، بنفش…
کنار مادرم این کلمات به ذهنم میآید:
گذشته، نان، گندم، ستاره، پوست، تحسین…
حالا که در هواپیما نشستهام و ار پنچره به بیرون مینگرم این کلمات به ذهنم میآید:
فردا، زخم، صندلی، چوب، فاصله، اندوه، انتظار…
الان که به دستهایم خیره شدهام این واژهها به ذهنم میآید:
نگرش، ساختمان، اساطیر، شب، راه، انگور…
به نوشتن چهار-پنج کلمه اکتفا نکنید و هر بار حداقل بیست-سی کلمه بنویسید.
اگر واقعن پایهی نوشتن هستید، همین الان این تمرین را انجام بدهید و اگر دوست داشتید چند دقیقهی بعد نتیجهی انجام تمرین را همین پایین برایم بنویسید. خوشحال میشوم در جریان تجربهی شما قرار بگیرم.
56 پاسخ
خیره به لپتاپ پس از دو ساعت نوشتن این کلمات یادم میاد: یادآوری، خستگی، ذوقزدهام، باید بیشتر بنویسم، عقب نمون، چه ایدهی خوبی، باید جدی بگیرمش.
خيره به صفحه موبايل به ياد
بي خوصلگي.بي هدفي، نت، دنياي مجازي،كسلي، فكر كردن،
روزمرگي ، عادت بد ، تلف شدن زمان
ميفتم
قفل اهمال كاريم بعد چند وقت با اجراي اين تمرين باز شد ممنون استاد .
غروب جمعه پاييزيست و اين تمرين مرا ياد
كودكي،گردش، ، بي حوصلگي، دلگير ،
تنهايي، باران ، مشق ، شنبه، كار ، انتظار،اهمال كاري، بطالت
خستگي، و غروب غم انگيز معروف شما ،انداخت.
چه خوب خانم رشیدنژاد عزیز
غروب غمانگیز😅
از این تمرین خوشم اومد و امیدوارم که یادم بمونه که در موقعیت های متفاوت درباره اش بنویسم. الان که مشغول خواندن این متن هستم اولین ساعات حضورم در محل کار است. در اداره این کلمات به ذهنم می آید: بطالت، بیروحی، اسارت، بی انگیزگی، مرگ خلاقیت، باری به هرجهتی، امروز، فردا، زمان از دست رفته، تلاش، تلف، بی فکر، زرنگ، منفعت
چه خوب. زنده باد.
ساعت از ۱۲ گذشته، از خوابیدنهای طولانیِ روزها بدندرد دارم، اما انگار حتی با خوابیدن هم نمیتوانم ذهنم مشوشم را آرام کنم.
در رختخوابم دراز کشیدهام و به سقف خیره شدم. پر از خشمم. پر از حرفهای ناگفته. پر از فریادهای خفه شده.
به کولهی خاکیام نگاه میکنم که از آخرین سفر حتی توان خالی کردن و مرتب کردنش را ندارم، و فکر میکنم…کلمات در ذهنم میچرخند اما بر زبان جاری نمیشوند. انگار که هیچ عطر و بویی نداشته و ندارند:
سفر،جاده،سنگ،قطار،پیاده،قدم زنان،دوربین،گُلوَنی،عابر بانک،پدر،نفرت،ترک کردن،خشم،اخراج،بی پولی،بی عدالتی،مرد متاهل،خیانت،ایران،گمشده،تاریخ،آبادانی،خواهر،جنگ،خون،سیگار،بی خانمان،زنِ پدر،عرضه،توانایی،عشق،دو قطبی،مستی،رفیق،بدهکاری،وطن،خون،مدرسه،منفعل،مدیرعامل،تامین اجتماعی،سگ گردانی ممنوع،شهرداری،بستنی،پسته،نون سنگک،دلتنگ لقمههایی از دست او،خانه،استقلال،سفال،گندم،زرشک،زمین،کشاورزی،نوشتن،قلم،درمان،قرص،افسردگی،تراپیست،خاله؟؟؟،مامان جون،بهشت زهرا،انتخاب،حالت تهوع،دکتر،زیبا،آزادی،تلاش،فیلم،خواب،بی خبری،تلوزیون،هیاهو،شلوغی،خیابان منوچهری،چادر عشایر،ریسه
سلام
تمرین خیلی زیبا و پر از انگیزه هست.
بیش از صد کلمه نوشته شاید واژه ها هیچ ربطی به هم نداشته باشند عین تمرین کلمه برداری ولی هر کدام میتونه انگیزه تازه ای برای ساعتها نوشتن باشه
چه خوب.
چه تمرین خوب و مناسبی برای این روزهای من
سپاس فراواااان
به امید موفقیت
سلامت باشید مرضیه جان
این تمرین یکی از شاه تمرینهای شماست. هر زمان که مغز ما از نوشتن طفره میرود این تمرین میتواند معجزه کند.
من اکنون کنار پنجرهی اتاقم نشستهام و منتظر شروع کارگاه تمرین نوشتن هستم این کلمات را میبینم یا به ذهنم میرسند:
درخت، سطل آشغال، آپارتمان، قفس، مارمولک، عطر، پیادهرو، صندلی، غروب غم انگیز، آسمان، پرنده
سلام اعظم خانم نازنین
خوشحالم که این تمرین رو دوست دارید.
سلام و درود سپاس از شما
اکنون که در کنار فرزندانم هستم واین مطلب رو مطالعه کردم :
فرزند،کودک،نوجوان،عشق،دوستی،سلامتی،زندگی،امنیت،رشد،همدم،همراه،فرشته،
ایثار،فداکاری،سرزندگی،شادابی،ورزش،
خوردن،خوابیدن،
تحصیل,مدرسه،دانشگاه،خارج ،زبان،لبخند،کار.
سلام استاد
درتنهایی درحالی که از پنجره به بیرون می نگرم این کلمات به ذهنم خطور میکند:درخشش،آفتاب،نردههای رنگی،صداقت،رختهای شسته شده،تنبلی،آلوئهورا،نماز،
صبر،شهامت،بلبل، حوض پرآب، نیمکت،خشم ،دلخوری،وقت
الان که به اینده کارم فکر میکنم این جمله ها به ذهنم میاد :خودم ،اخرش که چی ،استرس ،از دست دادن ،دوباره ،اژانس تبلیغاتی ،زنگ ،تحقیق،کتاب خواندن ،ادامه دادن ،یه راهی ،مشاوره ،چرا ،خستگی ،خواب ،تلاش ،کاش ،قوی ،شرکت ،هزینه ،تایپ،لپتاب ،سایت ،محتوا ،کتاب ،مغازه
همین الان که کنار خانوادم نشستم و درحال مطالعه نوشتههای شما هستم، این کلمات به ذهنم میاد:
عشق- دوست- خنده- بوق- روشنایی- دعوا- درد- خواب- لرزش- شکلات- دلتنگی- علاقه- درس- کتاب-کار- باد- چشم
درود بر شما استاد عزیزم
جالبه که هر زمان به بن بستی میخورم شما راهی برایم میگشاید همین الان دست از نوشتن کشیدم و با ناامیدی این جمله را نوشتم :
کاملا تهی از کلماتم و گیج و منگ، بهتر است قلم را زمین بگذارم و آرام بگیرم. تا فرصتی دیگر
و الان این تمرین را خواندم چه خوب که میتوانم فقط کلمات را بنویسم بدون جمله بندی.
چهره، کتاب، فردا، زمان، تاریخ، خودکامگی، فروکش، آزادی، پیغام، دوران، قضا، روزگار، ایران، تفریق فهم، التماس، کاوش، دریغ، فریاد، خفقان، تسلیم، امید
سلام
مرسی که از انقدر زیبا از حس و حال خودتون نوشتید برام.
الان که بیکارنشسته ام این کلمات به ذهنم می اید
فاکتور-کپی-عابربانک-بابا-پیاده روی-ویروس-بشقاب-وی پی ان
درود، وقت به شادی
کنار یار نشسته ام و این واژه ها به ذهنم می آید:
آرامش، عشق، نگاه، ماندن، شنیدن، حرف زدن، زمان بی پایان، رویا، شعف، سکوت، باغ، آب، پرواز، سبکی، زیبایی، شادی، اقاقیا، رز، اطلسی، شکوفه، بهار، باران، آواز، موسیقی، شعر، رسیدن، گرما، نفس، محو شدن، تماشا، عطر، سپاس، خوشبختی
حالا که روی تخت، کنار پنجرهٔ ابری نشستهام این کلمات به ذهنم میآیند:
سایه، دلمرده، فرزند، غم، مرگ، دوری، از دست دادن، خفقان، دیدگاه، ظلم، زن، ژورگویی، جهل، اراده، تبعیت، انسان، آزادی، انتخاب، دخترم.
هرروز که در این چاردیواری منزوی نشستهام، میتوانم ذهن مشوش مادرم را بخوانم و نگرانیهایش را، درباره من، به این کلمات تبدیل کنم:
شغل، آینده، رانندگی، استقلال، درآمد، زبان و سستی.
چقدر جالب استاد، ذهنم پر از تصویر شد.
بعد از یک صحبت تلفنی طولانی پراسترس، شاهین کلانتری دات کام باز کردم و وبلاگ را خواندم
وراج ذهنی، پدر، ارث، دعوا، شلوغی، بیاحترامی، بددهنی، زمین، مسکن، درد، نگرانی. آزار، فاصله، گذشت، مفتخوری، شهرداری، مالیات، تقسیم، مشکلات، برادری، ناتنی، نامادری، باغ، نخلستان، رشوه، وکیل، دفتر وکالت، شماره تلفن 091778، مادر، آرامش، آغوش، دنیای معرفت، مهربانی، نگاه، زیبایی، عشق، جان، لبخند، گذشت، گذشت، بخشش، آرامش، آرامش، بخشش، و مادر…
الان که سرکار هستم و در حال استراحت این کلمات در ذهنم جاریست.
اشتباه . بدشانسی. مادر .درد.اندوه .دوری.برادر.شرم .امید
عرض سلام و ارادت
من این تمرین رو همین الان انجام دادم سه مورد رو انتخاب کردم و برای هرکدوم حدود 30 کلمه نوشتم.
ولی نمیدونم چرا تمرینات کلمه نویسی هیچوقت برای من خوشایند نیستن و همیشه دلم میخواد زودتر تموم بشن.
اما چون فرموده بودید گاهی برامون لازمه تمرینات و مطالعات ناخوشایند رو هم انجام بدیم، من اطاعت امر کردم.
لطفن هرروز برامون یادداشت بذارید. ما چشم انتظاریم.
کنار شیدای سهساله که تازه از خواب بیدار شده و کتابی از “اوشو” این کلمات به ذهنم خطور میکنند:
کتاب، قصه، دانش، تملک، زیبایی، جهل، شهامت، زندگی، بغایت، جشن، پایکوبی، آفرینش، هستی، من، جدایی، قرار، جهش، جهیدن، سرفراز، درخشش، ماریان ویلیامسون، پول، عمق، ریشه، گرفتاری، آبیاری، تکرار، پیروزی.
الان که در قطار نشستهام:
گوشی، فیلترشکن، یار، آینده، مدرسه، یادداشت، جلسه، حجاب،اعتراضات، دستبند، خواب…
من الان در ایرانم، کشتار، شلوغی، کرونا، ترس، جرأت، حجاب، بی حجاب، گرانی، شرمندگی پدرها، مادران و کلی آرزوهای خاموش، آبهای تصفیه شده که بوی لجن میدن، زلزله هم از یه طرف🙄
بچهها مدرسه رفتن. و من در سکوت میخواهم بنویسم:
شعر، عشق، تب، گلایه، پول، همت، سراب، نگرش، چوب، غلبه، سراپرده، دود، آتش، شمس، غروب، فضا، پرواز، ابدیت، چاله، شب، سهم، خدا، آوردگاه، نیاز، سیب، تلخی، غریبه، سکوت، دیدگاه، کلاغ، نماد، گور
در ماشین منتظر این کلمات به ذهنم میرسد:
صدا، انتظار، دوری، غم، کاش، لحظا
سلام و درود به شما استاد عزیز
واقعا استاد عزیز وقتی نوشته ها و مطالب شما را می خوانم با انگیزه تر می شوم اما افسوس که روزگار و زندگی ما را چنان در تنگناه قرار داده است که یاس و نا امیدی ها هر روز در حال رشد است و ما ناگزیر هستیم زانوی غم های روز های دشوار را در آغوش گرفته و همنوایی کنیم اما باز هم نوشته های شما برایم خیلی انگیزه بخش است.
سلام عباس عزیزم
درک میکنم و باهات همدلم.
خوشحالم که اینجا هستی. باز هم برای من بنویس.
به امید روزهای بهتر.
در پارك اين كلمات به ذهنم مياد : دوچرخه، سالمند، پاييز، برگ خشك، درخت، كافه، نيمكت، ديوار، شمشاد، بليط، ممنوع، سگ، گربه، هزينه، يادداشت، غرفه، عمومى، هشدار، مسير، سبزه، بلال
سلام استاد
وقتتون به خیر
خوشحالم که در صحت و سلامتی هستید.
و مرسی که با یک ایدهی تمرین جدید اومدید. بعد از مدتها چسبید.
.
اکنون که خسته و اندکی کلافه روی کاناپه لم دادهام و حتی حالی برای تکان دادن گردنم ندارم، تنها تصویر ثابتی از لوستر را میبینم. با دیدن لوستر با آن آویزهای درخشان و لامپهای پنهان شدهی زرد و سفیدش، این کلمات در ذهنم نقش میبندد:
نور، خانه، زندگی، جریان، سقف، امنیت، سوخته، قطع و وصل، برق، زرد، ادیسون، خورشید، همسایه، زلزله، سقوط، روشنایی، نوسان، الماس، جواهر، شب، روز، پنجره، شفاف، کدر، طلایی، زنجیر، معلق، توازن
تمرین خیلی جالبی بود استاد بزرگوار
انگار هر کلمه راه به کلمهی دیگه میده و یک چرخهی بیپایان میسازه. به خاطر همین انگار از یک جایی به بعد کلمات ساخته شده بیربط با اولین کلمه و موضوع هستند. فکر میکنم مهمه که در پی ارتباط واژگانی نباشیم و با خیال راحت و پراکنده بنویسیم.
سلام یاسیمن عزیز
چه خوب که انقدر دقیق و زیبا از تجربهی خودت از این تمرین نوشتی.
کنار پنجره بر روی تختم در انتظار خواب هستم و به اینها فکر می کنم: شب،سکوت،فریاد،آزادی،رنج،خفقان،ترس،امید،شروع
باسلام و امیدوار به خوب بودن حالتان
برایم جالب بود که با نگاه کردن به چای ساز بجای آمدن کلماتی چون چای ، نعنا و همین دسته از چیزها که به چای مربوط است کلماتی به ذهنم آمد که درحالت عادی هیچ توجهی به آنها نداشتم مانند : دلجویی ، صمیمیت ، سریع ، دونفره ، عصر ، قُل قُل و تفاله ی چای
فکر میکنم هدف این تمرین را به خوبی فهمیدم ممنون از شما آقای کلانتری 🙂
زنده ریحانه جان
به نکتهی جالبی توجه کردید.
روز تقریبا خسته کننده ای داشتم تو دوره نقاهت بعد از جراحی و اندکی استرس
کلماتی که به ذهنم میاد
رنج .سازگاری. زندگی .صبح .نور .
امیدوارم همیشه سلامت باشید خانم طالع زاری عزیز.
دورهمی های خانوادگی:
اسباب بازی کوکی، نقاب، قهوه ای با خال های بنفش و سبز، یورتمه سواری، زعفران، ته دیگ، چایی، قمپز، داستان، فضولی، تکرار مکررات، خنده، زرد، تحمل، دروغ، رقابت، اظهار فضل، سکوت، همهمه، استرس، کباب، قهقهه، گرما، سرما، سفره، موبایل، بنگاه خبرپراکنی، ارسال، شایعه، شکلات، سینی، گله گرازهای وحشی، بازی، ژست، سخنرانی، نفرت، نفس تنگی، تظاهر، پِرتی، کوفتگی روحی، میوه نوبرانه، مربا، زمستان، انار، شیرینی خامهای، سوغات، صندلی، ستون، دیوار، تخمه، پیشدستی، پوستمیوه، غیبت، کسالت، دهن دره، اشاره به ساعت، بیمحلی، اِسکن چشمی، سلفی های ممتد، شهرت طلبی، چنگال، جدل، حرفهای صدمن یکغاز، قِر مانده در گردن، حرافی، انکار، اصرار، مفت، علت یابی، لُپهای کشآمده، لعاب، عروس تعریفی، فرارَوی، سالگرد، زورکی، تماشاخانه، فضاحت، عوامانه
به به، چه پر و پیمون.
قدم زنان که به خانه برمیگردم به این واژهها متمرکزم: شنوا، بینا، گویا، صدا، پیدا، رسوا، رها، مانا، نامیرا، رهپیما، پویا، ژینا، آوا، ندا، بیپروا،
در را که میبندم و به آن چند قفل میزنم به یاد این کلمات میافتم: تنها، انزوا، ناپیدا، غم، ماتم، درهم و برهم، سکوت، برهوت، هپروت، کلید، پلید، سپید،
ساعات پایانی شب از زبان پنجره میشنوم: اندیشه، مسیر، نوشتن، تفکر نقاد، شجاعت، غم، همدلی، بیقراری، کتابها، فغان، ناهوشیاری، هیجان، نوید، امید، تلاطم، آینده، طوفان، صبح، روشن، فردا، غم تکرار، دیروز، تکیهگاه، هموار، اتحاد، هدف، تلخکامی،
چند قطره روغن که از ماهیتابه روی صورتم میپرد در ذهنم این واژهها ظهور میکند: تاول، سرخ، مسئولیت، زشتی، نقص، نقاب، دوش، سوزش، خشم، حماقت، ناآگاهی، گرسنه، آتش، جانسوز
نان را که در سفره میگذارم این لغات به ذهنم میرسد: غم نان، حیف، گندم، مزرعه، آسیاب، دشت، قرص، گرم، بوی خوش، کِیف، تازه نفس، شفیق، مدارا، حیف، بخشایش، سپاس،
به ساعت که نگاه میکنم اینطور لفاظی میکنم: دیر، پیر، اسیر، نفیر، تدبیر، تاخیر، دلگیر، استمرارِ تقریر، شجاعت تکثیر، برهوت کویر، شبگیر، تسخیر، شکستن زنجیر، رویایی برای تعبیر، دقایق کثیر، دامنگیر، حقیر، هوشیاری ضمیر، آگاهی به تاثیر،
چشم که بر هم میگذارم انگار چیزی پشت پلکم نوشته شده: کشتگاه، خشک، جوار، همسایه، میگریند، ساحل، نزدیک، سوگواران، قاصد، روزان، ابری، داروگ، زمان، رسیدن، باران،
و فقط تا صبح چند کلمه خواب میبینم: ساختن، یافتن، رسیدن، آینده
سلام سلام بهار نازنین، بهار همییییییشه نازنین
دیدن اسم تو مثل یه هدیهی ناب بود برام.
چقدر خوشحالم که اینجایی، خیلی خوشحالم.
من همیشه به وجود نازنین تو افتخار میکنم.
و سایت خوشگلت غااااافلگیرم کرد. عااااالی شده سایتت، عاااااالی.
خوشحالم که هستی.
🌹
سلام به روی بهتر از ماه شما
چقدر خوشحالم که باز میتونم از شگفتی کلامتون در این سایت ارزشمند بهرهمند بشم. این چند وقت خیلی جای خالی شما احساس میشد. خوشحالم که سلامت و پرانرژی برگشتید. از محبت و لطف شما بینهایت سپاسگزارم. زیبایی در نگاه و قلب شماست. برام بینهایت مایهٔ افتخار هست که به سایتم سر زدید.
براتون شادی و لبخند مدام آرزو میکنم.
بعد
درود استاد تمرین جالبی بود ذهن رو به فعال میکنه البته اولش کمی مشکل به نظر میاد ولی بعد از چند دقیقه ذهن روان میشه
صبح ابری روی تختم
این کلمات به ذهنم میرسد
آرامش، آینده، امید، غم، شلوغی ذهن
عالی.
الان که در خانهباغ نشستهام، اینکلمات به ذهنم میرسند. شجاعت، پریدن، تنهایی، صدای شغال، بوقهای ممتد و زوزه گرگها.🙁
درود بر شما نخشین گرامی
الان که در آینه خیره شده ام این کلمات درحال قدم زدن هستند : اعتماد به نفس _شوق نوشتن _ هیجان_ آینده_ هدف_ عشق _ رهایی _ استقلال _ سرعت
کنار لیوان چای خالی این کلمات به ذهنم می آید : صبر ، سراب ،تهی ،گلو ، ابر
مرسی سرعت عمل😉
سلام استاد من این تمرین را همین الان انجام دادم بعد از مدتی ننوشتن.
روی تختم لم دادم و این کلمات به ذهنم میرسد: عشق، شادی، تنبلی، خواب، آرزو، آتش، آمریکا، لحظه، ثقل…
تجربه غافل گیرکنندهای بود. ممنون از ایدههای خوبی که به اشتراک میگذارید.🙏
چه خوب زهرا جان
برقرار باشی.