11
کتابخانهای با یک کتاب
قصۀ کوتاهی نوشتهام که آن را خیلی دوست دارم، داستان مردی است که کتابخانۀ کوچکی را در روستایی دورافتاده بنا میکند، اما یک مسئله عجیب دربارۀ این کتابخانه وجود دارد، در این کتابخانه فقط صدها نسخه از یک کتاب خاص وجود دارد.
بعد از مدتی که از فعالیت کتابخانه میگذرد، رفتارهای عجیبی از مردم روستا سر میزند، رفتارهایی که شباهت غریبی به داستان تنها کتاب کتابخانه دارند.
اگر میخواستید کتابخانهای با یک کتاب راهاندازی کنید، چه کتابی را انتخاب میکردید؟
12
رستورانی با یک غذا
گوستاو فلوبر نویسندۀ بزرگ فرانسوی و خالق رمان مادام بوواری زمانی گفته بود که ایکاش انسان بهجای انبوهی کتاب، فقط و فقط به مطالعۀ مکرر پنج یا شش کتاب اکتفا میکرد. ویلیام وبستر هم جملهای با همین مضمون دارد که بهتر بود انسان بهجای مطالعات انبوه در ده کتاب خاص استاد میشد.
رستورانی به نام اسپرینک در پاریس وجود دارد که مقررات معقول دیگر رستورانها را کنار گذاشته و یک منوی تک غذایی ارائه داده. جالب است که برخلاف تصور مشتریان برای این رستوران سر و دست میشکنند و برای رفتن به رستوران اسپرینک باید حداقل از سه ماه قبل نوبت بگیرید.
به نظر میرسد آرامش اعجابانگیزی در محدود کردن انتخابها و تکرار وجود دارد.
14 پاسخ
می خوام اعتراف کنم که خیلی به کتابخونه ی شخصی شما-که توی لایوهای اینستاگرامتون هست-غبطه می خورم.خیلی زیاد 😅
قابل شما رو نداره یاسمن عزیز
البته این کتابخونه مایه رنج من هست؛ چون هی دلم میخواد همۀ کتابا رو همزمان بخونم و فرصت نمیشه.
درود جالبه به دلیل مشکلی مجبور شدم در ترکیه زندگی کنم شاید مضحک باشد ولی اونقدر که دوری کتابهام منو ناراحت میکرد خانواده نکرد به علت محدودیت فقط تونستم تعدادی از کتابهام رو بیارم ولی الان همین کتابها برام دنیایی هستند .
آخی، چقدر جالب
اگه دوست داشتید دربارۀ این تجربه یه متن مفصلتر بنویسی برای من بفرستید.
شاید بتونیم روی سایت منتشرش کنیم.
خیلی دوست دارم تجربه شما رو در مورد اون کتاب های محدود بدونم. آقای شعبانعلی جایی تو روز نوشته ها نوشته بود که زندگی در خارج از کشور از این لحاظ که تو شرایط عادی که تو کشورت باشی نمی تونی بعضی شرایط رو تحمل کنی اما خارج از کشور حتی زیرزمین و بسیاری محدودیت ها رو قبول می کنی (نقل به مضمون)
سلام
داستان کوتاهی که نوشتید جالب و جذاب است.
کامنت آقای اسلمی هم دوست داشتم.
سلام و عرض خسته نباشید باز خواستم یادآوری کنم برای جواب سوالم
سلام علیرضا جان
بهت قول میدم که بزودی یه جواب خوب برات بنویسم.
به فکرت هستم.
یاد یک عاشقانه آرام نادر ابراهیمی افتادم، و استاد صد کتابی عسل، که برای زندگی فقط صد کتاب را کافی می دانست…چه مردی بود!
شاید این میل به تنوع طلبی است، که امکان رضایت دادن به کتاب های محدود را به انسان نمی دهد حالا چه این میل به تنوع در داشتن کتاب باشد چه در خواندن کتاب
راست می گویند که حرص و طمع لذت را از انسان می گیرد.
راستی!
آقای کلانتری شما اگر می خواستید چند کتاب را برای داشتن و خواندن داشته باشید کدام یک از کتاب هایتان را انتخاب می کردید؟
سلام مائده جان
بزودی در قالب چند پست به سوالت پاسخ میدم.
موفق باشی.
سلام
چقدر این دیدگاه برام جذابه.
دارم فکر می کنم چرا باید اینقدر قرآن رو خوند یک کتاب تکراری از 1450 سال پیش.
سلام شاهین جان
شاید مثال ایرانیش رو با کمی اغماض بشه کتابفروشی جیحون در خیابان انقلاب دونست. روزهای اولی که دکور این مغازه رو دیدم پیش خودم گفتم مگه دیونن. تقریبا دو یا سه هفته، کل دکور مغازه فقط یه کتابه. بعد کتاب دیگهای جایگزین میشه. پیش خودم میگفتم خب یه دونه کافیه چرا اینا پنجاهتا کتاب از یک نوع میذارن توی دکور.
بعد کم کم متوجه شدم دکور مغازههای دیگه اصلا منجر به خرید کتاب نمیشه. حتی تغییرشم نمیدن یعنی کتابی که از روز اول کتاب فروشی بوده هنوزم هست و انقدر کتابا زیاد هستن که نمیشه روی یکیشون تمرکز کرد.
به همین دلیل دکور کلا برای کتابفروشیها معناش رو از دست داده. و معمولا هر کسی میدونه از قبل چی میخواد
اما جیحون با این کارش معادله رو کامل به هم زده و منی رو که حتی قبلا اسم اون کتاب رو نشنیدم ترغیب میکنه که کتاب رو بخرم. به این ترتیب فروش همون یه دونه کتاب رو برای مدت سه هفته خیلی خیلی بالا میبره.
و به قول تو انگار آرامش اعجاب انگیزی در محدود کردن انتخابها و تکرار وجود دارد.
سلام محمدصادق نازنین
یه بار حتماً تو جیحون ببینیم همو.
چه کامنت جالبی نوشتی. زنده باد.
حتما شاهین جان خیلی خوشحال میشم از دیدنت