چه وقتی احساس خطر کنیم؟

چه وقتی احساس خطر کنیم؟

تو هم منتظری تا کسی هُلت بدهد و شروع کنی؟

چنین انتظاری آغاز فجایع زندگی ماست!

این یعنی موکول‌کردن کار امروز به فردا، به‌امید هُل‌دهنده‌ای که هرگز قرار نیست برسد.

و این درست نقطه‌ای است که باید احساس خطر کنی.

چنین انتظاری نشانگر چند چیز است:

-نگرش غلطی دربارۀ زندگی داریم.

-مسئولیت‌پذیر نیستیم.

-آغازگر نیستیم.

-می‌ترسیم.

-تنبلیم.

و…

به زندگی خودم که نگاه می‌کنم، به‌وضوح می‌بینم که تمام شکست‌هایم زمانی اتفاق افتاده که در رخوت منتظر هل‌داده‌‎شدن با دست دیگری بوده‌ام؛ اما هر پیروزی ریز و درشتی هم که بوده، دقیقاً زمانی صورت گرفته که وظیفۀ خطیر خودهل‌دهندگی(!) را پذیرفته‌ام.

کمک‌گرفتن از دیگری ناپسند نیست، خوب هم هست؛ اما تنها کسی می‌تواند از کمک‌های دیگران بهره بگیرد که کمک‌کردن به خودش را آغاز کرده باشد؛ وگرنه ماجرا شکل همین ضرب‌المثل معروف می‌شود: «همسایه‌ها یاری کنید تا من شوهرداری کنم.»

هُلِ دیگری حتی اگر با نهایت قدرت هم انجام شود، بیش از این‌که حرکت‌دهندۀ ما باشد، ممکن است با فرق سر ما را به زمین بکوبد.

هُل باید از درون بجوشد!

این ماییم که باید خودمان را هُل بدهیم به‌سمت مسئولیت‌پذیری، تغییرات و دنبال‌کردن آرزوها و اهداف راستینمان.

فهرستی از مواردی که بهتر است برای انجام آن‌ها خودمان را محکم‌تر هُل بدهیم:

-یادگیری مهارت‌های جدید

-بستن پرونده‌هایی بازی که بیهوده ذهن ما را اشغال کرده‌اند

-معرفی تولیدات و توانایی‌هایمان

-کشف و پرورش استعدادهایمان

-تغییر محیطی که در آن کار و زندگی می‌کنیم

و…

 

چند پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: مدرسه نویسندگی | نقشه راه نویسندگی | تولید محتوا | کپی رایتینگ | معرفی کتاب | کلاس‌ها و دوره‌ها | دانلود رایگان کتاب نویسندگی آنلاین 
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

21 پاسخ

  1. منم داغونم عین افسردهاشدم باید زندگیم بساز. الان یک ونیم شب با صدای بارون دارم مطلبتون میخونم و باهاش آرامش و امید میگیرم اما میترسم باز سر بخورم به حرفاتون گوش ندم میخام یکی هلم بده اما انگار خودم باید دستای خودمو بگیرم شاید با نوشتن حالم خوب بشه برای همین سرچ کردم چگونه نویسنده بشم که مطالب شما خوندم راستش خودمم خجالت کشیدم با خودم میگم پاشو بریز دور همه چیو ب هرچی که بوده نچسب به گذشته رهاش کن تو حال زندگی کن و لذت ببر .خدا هست مراقبته با امیدبه خدا شروع کن فقط خداست که یاور تنهاییامه خداجونم دوستدارم چشام با نور تو روشن میشه راه واسم باز کن که محتاج هیچکی نباشم جز خودت

    1. سلام به شما دوست عزیزم
      امیدوارم که معجزۀ نوشتن وارد زندگی شما بشه، و در پناه خدا بتونید خوش و سرزندگی رو تجربه کنید.
      برای من بیشتر بنویسید حتما.

    2. من و دوستام چند تا ادم داغون شروع کردیم به نوشتن درباره ی زندگی توی سایتی که تازه زدیم . تازه کاریم و نابلد ولی میدونیم که برای بهتر شدن باید از یجایی شروع کرد خوشحال می شیم توهم با ما بنویسی.irannutshell.ir

  2. مرسی از دلنوشته های کامل و زیباتون
    با نوشته هاتون به آسانی میشود همزاد پنداری کرد
    موافقم سخت است شروع کردن اما جریان را قطع نکردن سخت تر
    عمریست که در خم کوچه ی مسئولیت پذیری مانده ایم

  3. کاملا موافقم… “شروع کردن”, سخت ترین بخش انجام دادن یک کاره. به نظر من هر کسی اگه هر کاری رو که میخواد انجام بده, بدون ترس و تنبلی شروع کنه, بدون شک موفق میشه

    1. درود نیما جان
      بله. شروع کردن سخته. و در عین حال تمام کردن سخت‌تره.
      چون خیلی از ما بعد از مدتی به شروع کردن مسلط میشیم. اما هزار کار نیمه تموم میریزم رو سر خودمون.
      موفق باشی و برقرار.

  4. هل دهنده اي پس قرار نيست بيايد
    هل دهنده بايد بيدار شود و يا از درونمان بجوشد
    چه تعبير خوبي شاهين جان
    همه ما يك هل دهنده داريم كه ناديده گرفتيمش
    و عجيبه كه منتظر هل دهنده اي از بيرون هستيم
    به عبارتي وانچه با خود داشت
    زبيگانه تمنا ميكرد

  5. یه وقتی در دوران رونق اس ام اسهای انگیزشی هی این پیام دست به دست میشد که تخم مرغ وقتی از درون بشکنه یه تولد اتفاق میافته و وقتی از بیرون باشه یه نابودی…

  6. عالی بود .. درست وقتی که احتیاج داشتم به شنیدن و خواندن این مطلب .. نگاه من امروز احتیاج به این نوشته داشت . احساس خوبی پیدا کردم . از تمام افکار منفی خلاص شدم و میخوام با قدرت شروع کنم . نوشته های شما باعث میشه من احساس خوبی پیدا کنم . از این به بعد برای خوب شدن حال خودم ، دوای سایت شما را تجویز میکنم 🙂
    زنده باشید و برقرار .

  7. با سلام خدمت شاهین جان عزیز
    مدیریت دوره عمر یا چرخه عمر ( Life Cycle Management ) و آنچه شما با ظرافت به آنها اشاره کردین مثل :
    -یادگیری مهارت‌های جدید
    -بستن پرونده‌هایی بازی که بیهوده ذهن ما را اشغال کرده‌اند
    -معرفی تولیدات و توانایی‌هایمان
    -کشف و پرورش استعدادهایمان
    -تغییر محیطی که در آن کار رو زندگی می‌کنیم

    نیازمند داشتن نگاهی دوربرد و راهبردی به زندگی است
    نیازمند دوراندیشی
    و داشتن تصویری بزرگ
    از انواع خود ها و خویش ها و خویشتن های خودمان
    – خود کودک و کودکی مان
    – خود والد و والدینی مان
    – خود رییس و رئیس دورنمان
    – خود منتقد و نقادی مان
    – خود خلاق مان
    – خود نوع آورمان
    – خود شاعر و شاعرانگی ها درونمان
    – خود نویسنده و نویسندگی مان
    – خود زن و ویژگی های زنانگی درونمان
    – خود مرد و ویژگی ها و خصلت های مردانگی مان
    – خود برتر مان
    – خود کیهانی مان
    – خود کهکشانی مان
    – خود ناشناخته درونمان
    – خود خجالتی و کم روی پنهان در درونمان
    – خود نازنین و دوست داشتنی مان
    – و …
    میدانید برای شناختن این خود ها
    – خود های سالم و تندرست و شاداب
    – خود های بیمار و بیمار گونه
    – خود های آسیب دیده و رنجور
    – خود های جدیدی که در مجموعه جهان درونمان زاده می شوند
    – خودهایی که در مجموعه خودهای جهان درونمان بالغ می شوند

    چقدر تست های گوناگون
    چقدر دانش های روان شناسی و رفتار شناسی
    چقدر مدارک دانشگاهی و متخصص و مشاور
    و چقدر مطب و کلینیک و بیمارستان
    و مرکز استعداد یابی و استعداد پروری ایجاد شده

    برای همین خود پروری که شما با هوشمندی و ذکاوت به آن اشاره کردین
    برای خود شناسی و کشف جهان های درون
    چقدر مکاتب عرفانی
    در شرق و غرب عالم
    در طول اعصار و قرون شکل گرفته اند و رشد کرده اند
    می گویند یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر پیام آورده اند
    و هزاران شاعر و ادیب و نویسنده
    در صدها قالب و فرم در باره آن نوشته اند
    از نثر و نظم و نثر شعر گونه و شعر منثور و …
    و من به خیلی از این چیزها
    با آنچه شما روزانه نویسی ، آزاد نویسی
    و یادداشت های روزانه
    و نوشتن داستان مانند ها و شعر مانند ها
    دارم می آموزم
    ببخشید سرتان را بدرد آوردم
    نکته هایی که می نویسید همه بهانه ای می شوند
    برای نوشتن و گاهی نوشتن ها در
    تند بارش های واژه ها
    از من پیشی می گیرند
    ممنون لطفت هستم شاهین جان عزیز
    هرآنچه می گویی و می نویسی بهانه ای می شود
    نشتری می شود بر انبوه بغض کلماتی که
    نه می شود فرو خورد و به می شود نگهداشت
    لاجرم بهترین راهش همین نوشتن هاست
    واقعا ممنونم که هستی
    می نویسی
    وتشویق می کنی به نوشتن

    1. خیلی ماهی پرویز عزیز
      با کامنت‌های خوب تو زندگی می‌کنم.

  8. حتی یک هُل کوچیک از طرف خودمون هم باعث عمل کردن می شه و اون عمل هم به نوبه خودش باعث هُل های بعدی می شه و این دو تا هم دیگه رو همین طور تکمیل می کنند و کار رو پیش می برند .

  9. الان یادِیه بیت ازمولویِ جان اُفتادم که بی مناسبت بااین مطلب نیست.
    بیرون زِتونیست هرچه درعالم هست
    درخودبطلب هرآنچه خواهی که تویی

  10. سلام
    وقتی که همه چیزآرومه بایداحساس خطرکردوقتی هیچ اتفاقی نمی اُفته.
    این یعنی یه جای کارداره می لنگه!اون وقت حکایت ماحکایت اون قورباغه ایه که توظرف آب لم داده ونمی دونه که آب قراره به نقطه جوش برسه ووقتی که هم که رسید،دیگه کارتمومه،پس بایددست بجنبونیم هرچندناامیدکننده یابی فایده به نظربرسه…به راه بادیه رفتن به ازنشستن باطل

  11. سلام
    این پست منو یاد این ضرب‌المثل انداخت: ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان.
    من از همین تریبون(!!!) استفاده می‌کنم و از تمامی هموطنان غیور و اخلاق‌مدار عاجزانه تقاضا می‌کنم که لطف کنند و هل ندهند، همین کافیست تا آدم بتواند در مسیر خودش باقی بماند و با هل‌های به ظاهر دوستانه هر‌دم به سمتی پرتاب نشود.
    البته خوانندگان محترم می‌توانند این را به حساب بی‌عرضه‌گی و محکم نبودن نویسنده بگذارند ولی من در طول عمر نه چندان کوتاهم آنقدر هل‌های گوناگون و مخفی و مخوفی را تجربه کرده‌ام که کلا دیگر هل‌دانم لبریز شده و با تک‌تک ذرات وجودم با این ضرب‌العسل( به قول دکتر هولاکویی) همنوا شده‌ام که:
    یا ایها‌الذین آمنوا، ما را به خیر شما امید نیست، لطفاً هل(شر) نرسانید.
    البته، این داستان ِ کسانی است که با قصد خیر و به نیت کمک هل می‌دهند، آن عده از دوستان که کلا نفسِ هل دادن برایشان جالب و مفرح است و به قول معروف با یک هل نا‌قابل دیگران را از موهبتِ دور شدن از این دنیای فانی و طوف درفضای عالَم قدس بهره‌مند می‌کنند خود داستان دیگری دارند.
    یک عده از هل‌دهندگان هم هستند که مصداق مار‌های درآستین پرورده‌اند و از بد روزگار چون از همه به آدم نزدیک‌ترند دیدن‌شان هم سخت‌تر است، از طرف دیگر چون آدم را می‌شناسند می‌دانند از کدام ناحیه هل بدهند که اگر از مریخ سر‌ در نیاوردی و قانون جاذبه دوباره به زمین بَرَت گرداند، شبیه یک آدم فضایی شده باشی و دیگر به کاری نیایی تا آن بندگان خدا هم بتوانند با خیال راحت به زندگی عادی‌شان برسند و سر‌خر نداشته باشند.
    والّا، چه معنی میدهد دیگران هم حق زندگی داشته‌باشند؟!!!
    القصه، سرتان را درد نیاورم؛ شرح ما‌بقی هل‌‌دهندگان را به وقتی دیگر موکول می‌کنم و فعلا می‌روم ببینم با شکستگی‌هایِ مرکبِ آخرین هل‌ها چه کنم.
    آخه آدمم اِنقد هل‌خور؟
    نوبره به خدا.
    والّا.

    1. حوریه جان
      شما که انقدر استعداد خوبی در طنزنویسی داری، چرا بیشتر نمی‌نویسی؟
      بیشتر بنویس و منتشر کن.
      این کامنت خیلی خوب بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *