باورهای سازنده

من به کلمۀ باور خیلی فکر می‌کنم.

باور دارم که باور مهم است. (جملۀ باسمه‌ای!)

امروز رفته بودم لب دریاچۀ چیتگر. جلسه داشتیم. اما دو نفری که قرار بود بیایند در راه مانده بودند. از توی کیفم کتابی را که می‌خواستم به یکی از دوستانم هدیه بدهم بیرون کشیدم و چند صفحه‌ای سرپایی خواندم. مطالعه ذهنم را باز کرد:

به باور فکر کردم.

به اینکه باور به خود چه معجزه‌ها که نمی‌کند.

به فلان آدم مستعد فکر کردم که چون خودش را باور ندارد، گرفتار نداری است.

و به آدمی فکر کردم که با باورهای درست همیشه هزاران قدم از دیگران جلوتر بوده است.

اما نه، باور به این معنی نیست که دربارۀ خودمان دچار توهم شویم.

باور فقط دربارۀ ویژگی‌های مثبت نیست.

مثلاً یکی از باورهای سازنده و درجه یک این است:

«من نادانم. چیزهایی بسیاری هست که از دید من پنهان است.»

داشتن چنین باوری است که جریان مداوم یادگیری را حفظ می‌کند.

این باور ظاهری منفی دارد. اما در باطن مثبت و سازنده است.

اگر عمیقاً خودت را نادان بدانی، آنوقت احتمالا به طور جدی‌تری برای دانایی تلاش می‌کنی.

گفتم احتمالا، چراکه ممکن است یک نفر به خاطر عزت نفس پایین مدام اذعان کند که نادان است. یا دیگری صرفاً با ابراز نادانی پُز بدهد و ماسک تواضع به چهره بزند. (البته این یکی به حرفش باور ندارد.)

خلاصه که بله؛ باور مهم است.

و می‌ارزد که آدم مدام روی باورهایی که دربارۀ خودش دارد کار کند.

شاید به خاطر این توی گِل مانده‌ایم که باور بیرون زدن از گِل را در خودمان نپرورانده‌ایم.

 

12 پاسخ

  1. اگر از دنیا راضی نیستی، بدون باورهای غلطی نسبت به دنیا در سر داری. به جای اینکه قوانین حاکم بر اون رو بشناسی، فکر میکنی باورهای تو قانونه.

  2. من هم باور دارم که این سایت و صاحب سایت دارای انرژی فراوان است😊

    1. محبت داری نوید نازنین
      امیدوارم همیشه شاد و پرانرژی باشی.

  3. باور دارم که توانمندم و پرقدرت
    باور دارم که چیزی کمتر از انسان‌های موفق ندارم
    باور دارم که می‌توانم
    اما باور دارم که گام برنمی‌دارم
    باور دارم که سخت به حرکت در می‌آیم
    باور دارم که باورم را پرورش نمی‌دهم
    و خیلی زود از جا در می‌روم
    کاش زودتر اینجا شما را اشنا می‌شدم
    تا مگر به باورهایم زودتر ایمان می‌آوردم

  4. «من نادانم. چیزهایی بسیاری هست که از دید من پنهان است.»

    داشتن چنین باوری است که جریان مداوم یادگیری را حفظ می‌کند.

    عههه! من همیشه عاشق یاد گرفتنم 🙂

  5. سلام شاهین جان عزیز
    مدتی است که دارم به آدمیزاد فکر می کنم
    می گویند آدمیزاد ها موجوداتی هستند که یک تنه و یک سر دارند با دو دست و دو پا . همین و بس .
    اما کارهایی که می کنند با همدیگر فرق دارند
    بعضی ها مثل مورچه های کارگر فقط بلدند کار بدنی کنند
    بعضی ها مثل مورچه های سرباز بلدند بجنگند
    بعضی ها روی زمین کار می کنند
    بعضی ها توی کارخانه کار می کنند
    بعضی هایشان هم مثل ملکه ها و پادشاهان هستند
    عده خیلی کم از آنها هم هستند که فکر می کنند و کارهای جدید انجام می دهند و مسیر زندگی ها را عوض می کنند .
    این داستان مدت هاست که ذهن مرا مشغول کرده است
    چه چیزی است که بین آدم ها تفاوت ایجاد می کند
    امروز متوجه شدم که باور آدم ها در این میان نقش اساسی دارد

    اما مفهوم دیگری هم هست که به آن فکر می کنم
    مفهوم ” مدیریت باور ” و ” مهندسی باور ”
    در ابعاد فردی ، سازمانی و اجتماعی

    بنا به تعریف عمومی از مدیریت که آنرا عبارت از فعالیت های برنامه ریزی ، سازماندهی یا ساماندهی ؛ هدایت و رهبری ؛ کنترل و اصلاح می دانند من علاقمند هستم بدانم چطور می شود این فعالیت ها را در مورد باور های شخصی ، سازمانی ، گروهی و اجتماعی پیاده کرد .
    به عبارتی دیگر چطور می شود باورهایی را در اذهان افراد ، سازمان ها و جوامع پایدار نمود .
    در جریان این فکر رسیدم به مفهوم ” فرهنگ سازی ”
    فرهنگ شخصی ، فرهنگ سازمانی وفرهنگ ملی یا کشوری
    و همبنطور فرهنگ دینی یا مذهبی
    و دیدم چه ارتباط نزدیکی است بین باور و فرهنگ
    و ارتقا هر کدام به ارتقا دیگری کمک می کند
    مثلا جایی که فرهنگ کار و تلاش حاکم است باور ها هم به همان مسیر می روند و جایی که فرهنگ غالب تن پروری است باور ها هم به همان مسیر می رود .
    در خانواده هم که یک کلونی کوچک است فرهنگ خانواده روی باور های افراد آن خانواده اثر می گذارد .
    البته با توجه به ویژگی غیر قطعی بودن قوانین در مورد انسان ها و جوامع انسانی این امر هم قطعی نیست و موارد نقیض آن هم مشاهده می شود
    اما فکر مرا مشغول کرده است .
    برایت موفقیت روزافزون آرزو دارم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *