- نوشتن متن داستانی و متن غیرداستانی دو موضوع کاملاً متفاوت است.
- برای نوشتن یک کتاب غیرداستانی قابلقبول، احتمالاً یک سال تمرین منظم و هدفمند، کفایت میکند.
- ملزومات متن غیرداستانی، تسلط بر زمان معیار و داشتن دانش و نگرش تخصصی است.
- اما داستاننویسی و انتشار کتاب ادبی، موضوعی کاملاً جدی و متفاوت است.
- برای نوشتن یک داستان، با استاندارد حداقلی، به حداقل 5 سال زمان نیاز است.
- 5 سال؛ با خواندن هفتهای حداقل دو رمان یا مجموعه داستان، به اضافۀ تمرین جدی نوشتن.
- مطالعۀ حداقل 500 کتاب کلاسیک و جدی ادبیات، در حکم اولین آجرهای ساختِ بنای ذهنی یک داستاننویس محسوب میشود.
- داستاننویسی راه میانبر ندارد.
- در نوشتن داستان، مسئلۀ زبان را بههیچعنوان نمیتوان نادیده گرفت.
- در ادبیات ناب، زبان وسیله نیست، هدف است.
- همینطور طراحی ساختار داستان، ظرافتی بیش از کار یک معمار میطلبد.
- داستان، حکایت و قصه نیست و طراحی پیرنگ آن به اتودهای فکر شده و متعددی نیاز دارد.
- بدون توجه به زبان و ساختار، نوشتههای ما چیزی جز پاورقی نشریات زرد نیست.
- بنابراین انتشار فوری اولین داستانها، کاری جز انتشار سندی از ناپختگی نیست.
- هزاران داستان و رمان شکستخوردۀ فارسی در سالهای اخیر، دقیقاً نشانۀ عدم توجه به صرف زمان طولانی برای خواندن و تمرین کردن است.
- نویسندۀ شتابزده، با شتاب بیشتری توسط خواننده و ادبیات کنار زده میشود.
- زمانبر بودن فرآیند آموزش و نگارش داستاننویسی به این معنا نیست که کار را کنار بگذاریم.
- گام نهادن به مسیر نویسندگی نیازمند طراحی استراتژی و بهرهگیری از تکنیکها و ترفندهای مناسب است.
- برای نویسندۀ نوپا، خاطرهنگاری و یادداشتنویسی نقطۀ عظیمت مناسبی برای نوشتن و انتشار است.
- تولستوی، پیش از خلق شاهکارهایش-آناکارنینا و جنگ و صلح- عضلات نگارشیاش را با بیش از یک دهه روزانهنگاری، تقویت کرده بود.
- با نویسندگی آنلاین و نشر نوشتهها، میتوان بهطور عملی و هدفمند، قالبهای مختلف نوشتن را آزمود.
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر هم برای شما سودمند باشد:
چرا داستانهای ما نیمهکاره میمانند؟
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
22 پاسخ
سلام استاد کلانتری
سپاسگزارم بابت این متن فوق العاده.
برای داستان نویسی دنبال معیاری بودم که اینجا یافتم.
فقط یک سوالی دارم استاد ممنون میشم اگه ممکنه راهنمایی بفرمایید.
درحال حاضر تمرکزم روی داستان کوتاهه. اینجا گفتین هفته ای حداقل دو رمان یا دو مجموعه داستان و در نهایت ۵۰۰ کتاب کلاسیک باید بخونیم.
میخوام بدونم من که میخام داستان کوتاه بنویسم توی این چشم انداز ۵ ساله، رمان هم جای داره؟ لازمه یا مستحبه؟ اگه لازمه چقدر وزن داره.
ممنونم استاد
درود فاطمه جان
این بیشتر بستگی داره به میل تو.
یه وقتی آدم هوس میکنه یه رمان خوب بخونه، پس باید بخونه.
ضمن اینکه به از رمان هم کلی چیز میشه یاد گرفت برای نوشتن داستان کوتاه.
سلام. من واقعا واسه ی شما متاسفم. داستان نویسان در هر سال بیش از دو کتاب از خودشون منتشر می کنم و نویسندگان اندکی پنج سال زمان می گذارند.
شما که داستان نویس برجسته ای نیستید الکی چیزی توی سایت منتشر نکنید.
چشم.
روز بخیر.
از نظر من، نوشته هایم، رویا هایی است که در مبهم ترین خواب هایم میبینم! پاره ای از خاطرات گذشته که به جوهر هیجان آغشته اش کردم؛ شخصیت هایی از الهام گرفته از اطرافیانم! با تغییر آنها، شخصیت داستانم هم تغییر میکند. من دو سال است که روی رمانی کار میکنم و اینکه توانستم رویا هایم را به زبان بیارم، خوشحالم.
ممنون از سایت و اطلاعات مفیدتان که قطعا راهنماییست در دریای پر خروش آینده
زنده باد آترین نازنین
امیدوارم این براتون سراغاز بهترین اتفاقات باشه.
بینهایت ممنونم از شما.
بیشتر بنویسید برای من.
سلام
من سالهاست کتاب میخونم یعنی دیوانه تاب خوندنم مخصوصا داستانی الان چند وقته که یه رمان مینویسم به چند نفرم نشون دادم تعریف کردن ازش.
راستش خودن راضی نیستم ازش یعنی خوب نشده ولی به عنوان اولین نوشتم همه میگن خوبه،و اینکه یه تفربهم گفت خیلی کتابی مینویسم و بهتره عامیانه ترش کنم نظرشما چیه؟؟
سلام
نه عزیز
عامیانهتر غالباً یعنی سخیفتر و مبتذلتر.
بهترین کار اینه که شما در کنار نوشتن برای خوندن هم وقت بذاری، و بری سراغ کارهای شاخص ادبیات جهان.
سلام وعرض خسته نباشید
به نظرشما اول کلی تمرین کنم وبعدشروع کنم به نوشتن رمان یا اینکه میشه همین حالا هم درکنارتمرینات رمانم روبنویسم؟
اخه من دارم سومین رمانم رو می نویسم وتازه می خواهم این تمرینات رو شروع کنم ودلم می خواد این یکی واقعا خوب باشه و مبتدی نباشه،طرح داستانم رو برای چند نفر خواندم وخیلی خوششون اومده،دلم نمی خواد داستان به این خوبه با قلمی مبتدی نوشته بشه.
به نظر شما چکار باید بکنم؟
مائده عزیز
کلاً وقتی در حال نوشتن رمان هم هستی، داری نوشتن رو تمرین میکنی. هر هنرمندی کار خودش رو تمرینی رو برای کارهای بعدی میدونه.
پس با خیال راحت بنویس و پیش برو.
فقط تا میتونی کتاب هم بخون. خوب نوشتن بدون خوب خوندن محاله.
سلامی چو بوی خوش آشنایی
به راستی که نوشتن رسالت عظیمی است که هر فرد در آن سهمی دارد. امروز که این نوشته را خواندم احساس کردم این نوشته کوتاه از دل چندین نوشته، همایش، و کتاب آموزشی در حوزه نویسندگی و با کوله باری از تجربه اینجا در رو به روی من قرار گرفته است.
زمان، یکی از بزرگ ترین مهدودیت های بشر! شاید اگر این مهدودیت انسان نبود ما تا به حال بر بالای قله های ترقی ایستاده و نظاره گر خورشید تابان می بودیم. ولی افسوس که همیشه در گیر زمانیم.
(یک هفته گذشت و چیزی ننوشتم، من به درد نویسندگی نمی خورم. یا اکنون دو سال است به نویسندگی مشغولم ولی بدون حتی یک اثر!) این دسته جملات جزو ترس هایی هستند که بدون شک سراغ هر نویسنده ای می آیند فرقی نمی کند که خالق شاهکاری جهانی باشد یا خالق یک کتاب که حتی چاپ هم نمی شود. یک نهال طی سالیان زیاد و با مراقبت فراوان رشد می کند و بعد از آن میوه می دهد. اگر همان روز اول از یک نهال انتظار میوه دادن داشته باشیم به غیر از یاس و نامیدی چیزی دستگیرمان نمی شود.
موفق و پیروز باشید
یا حق
سلام محمد عزیز
زیبا نوشتی.
خیلی خوبه که این نگاه رو داری.
شاد باشی و همیشه در حال نوشتن.
خداقوت شاهین خان کلانتری
خیلی از متنتون بهره بردم ممنون …
درود الهام عزیز
برقرار باشی.
جالب بود ! با سپاس از سایت خوب تان !
نوشتن داستان از تجربیات ذهنی نیرو میگیره حتی اگه تخیلی باشه چون پاییه تخیل هم واقعییت است
مطلب بسیار مفیدی بود. تجربه ای که من در نوشتن رمان کسب کردم این بوده که با نوشتن هر رمان، از نو زاده می شوی، دیگرباره زندگی می کنی و تجربه های بسیاری می اندوزی. تجربه فوق العاده ایست زیستن در جهانی دیگر که تو خالق ان نیستی. این تو نیستی که داستان را پیش می بری. تو تنها کاشفی هستی که در کوچه پس کوچه های داستان می گردی و کشف می کنی. در خواب، بیداری، در رویا، هنگام قدم زدن، رانندگی… این تجربه فوق العاده است. خوب که کشف کنی، تا سالیان سال در رمانت نفس خواهی کشید. با تشکر از این مطلب خوب
زیبا نوشتی امیر عزیز.
این حس خیلی ارزشمنده.
شاهین عزیز؛
حدودا دو ماه میشه که یه ایده مثل خوره افتاده به جونم. شب ها با فکردن بهش تا صبح خوابم نمیبره و صبح ها هم با فکر کردن بهش روزم رو شب میکنم.
قصد دارم خیلی خیلی جدی روش کار کنم اما هنوز که هنوزه اون انرژی و آمادگی رو برای شروع پیدا نکردم.
هیچ اجباری در کار نیست. من ذهنم رو آزاد میذارم اما وقتی که تمام شور و شوقم منو سمت نوشتن میبره، یهو تمام انرژی هام کور میشه و من میمونم و یه صفحه سفید.
گاهی وقتا که یه شروع براش در نظر میگیرم، خسته میشم و با خودم فکر میکنم کافی نیست.
راستش دیگه خسته شدم. دلم میخواد فقط شروعش کنم چون دیوونه وار عاشق ایده ام هستم. اما نمیدونم چه اتفاقی میفته که هیچوقت شروعش،اتفاق نمیفته.
تجربه مشابهی داشتید؟ میدانید چرا اینطور میشه؟ ..
خیلی خوشحال میشم اگه کمک کنید جوابمو پیدا کنم..
سلام مهتاب عزیز
این موضوع دلایل متعددی داره.
اول از همه به خاطر ضعف ما در مهارت نویسندگیه. که خب، مطالعۀ زیاد کمک میکنه ذهنمون آماده بشه، و در کنار اون تمرین منظم لازمه تا بتونیم توان شکل دادن به ایدههامون رو به دست بیاریم.
این هیچ میانبری هم نداره.
یک طرف دیگه هم مقاومت ذهن، نوعی بینقصگرایی و شاید تنبلیه که هر بار ما رو از انجام کارهای خلاقانه دور میکنه.
چیزی که من میتونم پیشنهاد بده، آزادنویسیِ منظمه تا دستت راه بیفته.
این تمرین رو اگر دوست داشتی به طور جدی انجام بده:
با همین یک عادت نویسنده شوید+دانلود فصلی از یک کتاب منتشرنشده
خیلی خیلی ممنون بابت پاسخگویی. حتما انجام میدم 🙂