وقتی در تابوتب نوشتن یک داستان تازه هستیم، برخی از سؤالهای زیر به نشخوارهای ذهنی ما را بدل میشوند:
داستانم خوب میشود یا بد؟
بلند میشود یا کوتاه؟
اسم داستان چه باشد؟
آیا این داستان سانسور میشود یا نه؟
آیا اصلاً اجازۀ انتشار پیدا میکند یا نه؟
آیا نوشتن این داستان درست است یا نه؟
آیا چیزی شبیه به این داستان قبلاً نوشته شده یا نه؟
آیا این داستان کلیشهای است یا نه؟
آیا میتوانم تمام حرفهایم را توی این داستان بزنم؟
آیا حرف من به همان صورتی که در ذهنم هست به خواننده منتقل میشود؟
آیا من توانستهام اثر فاخری دربارۀ عشق، آزادی یا عدالت بنویسم؟
آیا داستان من دردی را از کسی دوا میکند؟
داستان چند فصل باشد؟
آیا برای این داستان ناشر پیدا میشود؟
آیا این کتاب بهسرعت منتشر میشود؟
آیا کسی پیدا میشود دربارۀ داستانم بازخورد بدهد؟
آیا این داستان فروش میرود؟
آیا بهعنوان نویسنده شناخته میشوم؟
فکر کردن دربارۀ سؤالاتی از این قبیل، نهتنها هیچ کمکی به یک نویسنده نمیکند، بلکه عمدۀ ناکامیهای هر فرد خلاقی در اثر خیالبافی دربارۀ نتایج و حواشی کار است، آن همزمانی که خلق اثر هنوز به پایان نرسیده است.
«در فرایند خلاقیت، فکر کردن به نتیجه به تباهی میرسد.»
بهمحض اینکه خیالبافی دربارۀ نتایج و حواشی کار، بیش از اصل داستان ذهن تو را گرفت، باید فاتحۀ خلق اثر را بخوانی.
نتیجهگرایی در آفریدن داستان و هر اثر هنری دیگری محکوم به شکست است.
چون اثر هنری بر خلاف ظاهرش مثل زندگی نیست که شوخی شوخی پیش برود و مدام از این شاخه به آن شاخه بپریم و به هزار و یک ماجرا سرک بکشیم.
فرایند خلاقیت آنقدر ظریف است که با اندکی انحراف از مسیر ممکن است کاملاً رو به ناکجاآباد برود.
ازاینرو نوشتن داستان، توان و تمرکز و آزادی ذهنی کامل میطلبد.
بهمحض اینکه به فکر کنترل مفاهیم داستان یا برنامهریزی برای نشر نوشته بیفتی، داستان را برای همیشه میکُشی و تمام.
رسیدن به همهچیز فقط با نوشتن یک داستان، هوار کردن تمام تجربیات و آموختهها بر سر یک کتاب و هر نوع توقع از دستاوردهای چاپ یک داستان، آنقدر استرسزا و ناممکن است که ما را از ادامۀ کار باز میدارد.
نتیجۀ «نتیجهگرایی» داستانهای نیمهکارهای است که برای همیشه در کشوی میزمان دفن میکنیم.
«همۀ توان خیالپردازی ما بهتر است صرف خلق اثر بشود نه دستاوردهای خلق اثر.»
چیزی که لرن هرینگ، مدرس نویسندگی خلاق، از آن با عنوان «رقصیدن با آرزو» نام میبرد، رقص خستهکنندهای است که کار هنرمند را ناتمام میگذارد.
حتی نظم و برنامهریزی دقیق هم میتواند یکی از عوامل ناتمام ماندن یک اثر خلاقانه باشد.
البته این به این معنا نیست که فقط زمانی که الهام میرسد سراغ نوشتن را بگیریم. بلکه منظور، داشتن نشستهای نوشتاری منظم اما بدون هدف است.
یعنی تعیین نکنی که «من هر روز یک فصل از داستانم را مینویسم و دقیقاً بعد از 3 ماه باید یک رمان کامل 50 هزارکلمهای دربارۀ «اهمیت عشق» داشته باشم و تا آخر سال چاپ بشود.»
البته شاید این روش برای نویسندههای حرفهای آنسوی آبها که بازار نشر حرفهای دارند روشی پذیرفته باشد؛ اما در جایی که ماییم، هیچ ناشری نیست که منتظر نوشتۀ تازۀ شما باشد تا به خاطر قرارداد بستهشده ملزم به برنامهریزی دقیق نوشتن اثر باشید؛ از طرفی در ایران زندگی هیچ کسی از طریق داستاننویسی تأمین مالی نمیشود.
پس اگر لذت و آزادی هنری را فرآیند خلاقانه بدانیم، در دل این نظم ممکن است به سرخوردگی برسیم.
خواهناخواه برای کسی که در ایران سودای داستاننویسی دارد، تنها محرک و مشوق داستاننویسی نفْس قرار گرفتن در فرایند خلاقانه است.
«اگر پولی در کار نیست، لااقل از آزادی عملمان لذت ببریم!»
البته که در بازارهای حرفهای نشر دنیا هم، هنرمندانِ هنرمندتر!، غالباً خودشان را گرفتار قیدوبندهای ناشر و توقعات بازار نمیکنند. دنبال جایزه و سروصدا هم نیستند.
چون درنهایت هر فرد خلاقی میفهمد که پاداش خلاقیت در خودِ خلاقیت نهفته است.
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر هم برای شما سودمند باشد:
نوشتن یک داستان چند سال زمان میبرد؟
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
10 پاسخ
سلام وقت بخیر من چند ساله که دوست دارم بنویسم اما فرصتش پیش نیومده بود در حالا حاضرباکمک خداوند نزدیک چند هفته هست شروع به نوشتن کردم وتمایل دارم یه رمان بنویسم حتی اگه صد صفحه هم بشه و چاپ بشه من راضیم چون به عنوان یه نویسنده میتونم به بقیه ایده هام بال وپر بدم و زندشون کنم
اما من نه کلاسی رفتم نه مشاوره ای گرفتم ونه کتابهای زیادی خوندم
یکی دوتا کتاب اموزشی باچندتا رمان وکلی فیلم باسبک ترکی استانبولی وکره ای دیدم
در حالا حاضر دارم یه ژانر عاشقانه و انتقامی مینویسم که سی و دو صفحه شده
دوستانی که نویسنده شدند از تجربیاتشون میگین ؟
فاطمه عزیز
اگر میخوای جدی تر یاد بگیری، وقت بذار و مطالب سایت رو بخون و تمرین کن:
نقشه راه نویسندگی
نقاط ارزشمندی رو نوشتین!
دلم هوای داستان کوتاهم رو کرد که مدت زیادی میشه شروعش کردم ولی نصفه رهاش کردم البته بیشتر بخاطر تنبلی خودم بوده ولی خب مهم اینکه هنوزم نتونستم ادامش بدم!
یه حرف بی ربط به پست…امروز رسما همه ی پست های این چندوقت اخیر رو که نخونده بودم تقریبا با کامنت هام مزین کردم!
امیدوارم باعث تعجبتون نشه! 🙂 یه مدتی بود میومدم سایت رو باز میکردم اما دست و دلم نمیرفت برای هیچ خوندنی انگار پر بودم و مغزم اصلا توانایی هضم مطالب دیگه نداشت!
خلاصه امروز و تا به این لحظه پس از مدتی با پست های خوبتون سیراب شدم ممنون که هستین!
کامنتنویسی خیلی کار مهم و خوبیه زهرا جان.
در رابطه من قبلاً یک مطلب هم نوشتم.
همۀ کامنتهای تو رو خوندم و لذت بردم.
آخیش . خیالمان را راحت کردین استاد جان . امروز با خیال راحت تری مشق بعد از ناهارم را نوشتم . مدتی بود که فکر می کردم چطور مطالبی را که راجع به نوشتن و داستان نویسی می خوانم را در موقع نوشتن در ذهنم داشته باشم و اشتباه ننویسم و یواش یواش داشت وسواس به سراغم می آمد . ولی با این تذکر بموقع و هوشمندانه قطار نوشتن های پنجگانه روزانه ام برگشت روی ریل اصلی و روان تر شد . از روزی که با نوشتن صفحات صبحگاهی توصیه شما شروع کردم ، یواش یواش این نوشتن ها پیشروی کرده و دارد بودجه بیشتری از 24:00 ساعت روز را به نفع خودش مصرف می کند و البته من هم راضی هستم . گاهی دلم می خواهد شروع کنم به نوشتن زندگی نامه بزرگتر های فامیل . آدم هایی که خیلی معروف هم شاید نباشند ولی من دوستشان دارم . و امروز با خواندن این پست شما شروع کردم به نوشتن چیز هایی که یادم می آید از یکی از بزرگتر های فامیل و بهانه ای می شود که بروم با وی مصاحبه هایی کنم و دست به کار نوشتن زندگی نامه های آدم های زندگی ام بشوم . بازم از توصیه های ارزشمند و به موقع اتان ممنونم .
چه کار خلاقانهای.
دیوانهوار به نوشتن ادامه بده پرویز.
من به تو امیدوارم.
ننوشتن درست از زمانی شروع می شود که تصمیم به نوشتن بگیری، تصمیم به نوشتن مانع نوشتن است، نوشتن جریان سیالی است که خود جاری ست و نمی تواند منتظر تصمیم ما باشد، باید قلم را روی کاغذ چرخاند و نوشت و پیش رفت…
تمرین نوشتن به نظر من مثل کندن چاه در زمین است . گاهی با چند دقیقه کندن به اب می رسد و گاهی با نیم ساعت یا یک ساعت . ولی حتما به آب می رسد . وقتی هم که به آب رسیدیم هم خودمان سیراب می شویم و هم برای دیگران آب هست . مثل نکات ارزشمندی که استاد شاهین خان کلانتری در پست هایشان می گذارند و راهنمایی های راهگشایی هستند .
سلام پرویز جان
چه تشبیه زیبا و خلاقانهای. زنده باد.