چرا روزی یک نمایشنامه می‌خوانم؟ فایل صوتی+فهرست نمایشنامه‌ها

مدتی از برنامه‌ی خواندن «هر روز، یک نمایشنامه» دور افتادم. گاهِ آن است دوباره بیاغازم و این فهرست را هم به‌روز کنم. از این پس چند سطری از هر نمایشنامه را هم به این صفحه می‌افزایم.

چرا روزی یک نمایشنامه می‌خوانم؟

لینک دانلود فایل صوتی

فهرست جدید:

۱۴۰۱.۸.۱۵:

کنار دریاچه‌ی سیاه | دآ لوهر | ترجمه‌ی بهروز قنبرحسینی | نشر شهر هنر

انگار توی زیرسیگاری خیس تموم شب رو خوابیدم حال من الان اینجوریه
انگار هوا زخمی شده و خونش همه جا پاشیده
عشق مرگ است مرگ عشق است
زندگی این نیست که همه چیزها رو دوروبر خودمون جمع کنیم و صاحب‌شون بشیم و به اون چیزهایی که داریم بنازیم

۱۴۰۱.۸.۱۴:

خلوت پیکاسو | آریل دورفمن | ترجمه‌ی امیر یداله‌پور | نشر مهرگان خرد

روزها چنان سرد بود که اون فقط می‌تونست خاطره‌هاش رو بسوزونه.
رؤیات محقق می‌شه، این رؤیا که نهایتاً مثل فقرا زندگی کنی ولی کلی پول داشته باشی.
سیب سیبه. اگه تو اسمش رو بذاری گربه، چیزی عوض نمی‌شه.
خلق یک اثر هنری کاریه که به اندازه‌ی ارتکاب به جرم، دوز و کلک و عزم و اراده می‌خواد.
هیچ‌وقت نباید یه نقاشی رو واقعاً تموم کنیم، باید دگرگونش کنیم، برسونیمش به مرحله‌ي بعدی، هرگز نباید ثابت بشه و بمیره.
-نیچه چی گفته بود؟
-مردانی هستند که به مادران می‌مانند.
-بله، مردانی که پیوسته خلق می‌کنند. هر بار که خودشون رو بیان می‌کنند، به چیزهای نو جان می‌دن…
ماکس توی پاریس تنها مردیه که بلده چطور بخنده.
آینده تنها چیزیه که ارزش آفریدن داره.
هنر به واسطه‌ی خطرِ مرگ و شکست، حقیقت پیدا می‌کنه.
لزومی نداره که جنگ رو با سلاح‌هاش نقاشی بکشیم. یه گوجه فرنگی هم می‌تونه انقلابی باشه. طی این هفته‌های اخیر، مشغول نقاشی اون بوته‌ی گوجه بودم که اون پشت می‌بینید. یا عشاق توی پارک. یا زنی که پاهاش رو می‌شوره.
هر آنچه ما دوست می‌داریم رو به مرگ دارد، و اکنون درست به همین علت، ضروری است که هرآن‌چه دوست می‌داریم در چیزی خلاصه شود که زیبایی‌اش فراموش‌نشدنی‌ است.

۱۴۰۱.۸.۱۳:

قرارداد | اسلاومیر مروژک | ترجمه‌ی داریوش مؤدبیان | نشر قاب

هر عملی، حتی کوچک‌ترین حرکت درونی ذهنی انسان، باید بازتاب بیرونی پیدا کنه.
عقده‌ها رو هم می‌شه یک نوع سرمایه به حساب آورد.
هر چی ترس بیشتر می‌شه دوست داشتن هم بیشتر می‌شه.

۱۴۰۱.۸.۱۲:

خواب‌هایی که باید دید | مهدی چاکری | نشر اختران

۱۴۰۱.۸.۱۱:

راز دسته‌گل رُز | منوئل پوئیگ | ترجمه‌ی سعید اسعدیان | نشر قطره

غم شروع تمام بیماری‌هاست.
می‌خوام تنها باشم تا دفعات زیادی که دسته‌گل رُِز گرفتم رو به یاد بیارم.
هر کسی باید یه چیزی داشته باشه که بهش بچسبه… یه خیال.
علت این‌که ما با دیگران بد رفتار می‌کنیم اینه که با خودمون بد رفتار کرده‌ایم.

۱۴۰۱.۸.۱۰:

بحران |‌ ویلیام نیلسون | ترجمه‌ی هانیه رجبی و مهدی موسوی | نشر آبان

«چرا نمی‌تونیم دوباره نوزده ساله بشیم و دوباره از اول همه چیز رو راست و ریست کنیم.»
«یه چیزی درست کن. اسمش رو بذار اثر هنری. یه هنرمند می‌شی.»
«به خاطر پول هنرمند نمی‌شی. به خاطر یه سری مسائل دیگه‌ است که هنرمند می‌شی، حالا این وسط یا پول گیرت می‌آد، یا نه. ممکنه سخت باشه، اما در عوض آزادت می‌ذاره.»
«از بدشانسی بقیه احساس شعف کنین. این انتقام تمام بازنده‌های ترسوی بیچاره است که هیچ‌وقت جرأت نکردن از حاشیه‌ی امن‌شون بیرون بیان تا اینکه آقا قدرتمنده افتاده توی دردسر.»

۱۴۰۱.۸.۹:

پسربچه‌ی تخس | پتر اس. ر،سنلوند | نشر نی

«همه‌ش دارم بزرگ‌تر می‌شم. حتماً یه روز ازت بزرگ‌تر می‌شم.»
«ما به همان شکلی ساخته شده‌ایم که در بدترین کابوس‌های‌مان هستیم و خوشبختی گودالی است تاریک.»

۱۴۰۱.۸.۸:

شب بخیر، مادر | مارشا نورمن | ترجمه‌ی حمید احیا 

«دوست ندارم به مسائل فکر کنم. دوست دارم مسائل همین‌طوری که هستند پیش برند.»
«اگه جرئت این رو داری که خودت رو بکشی، پس جرئت این رو هم داری که زنده بمونی.»

۱۴۰۱.۸.۷:

عمارت تالی | لنفورد ویلسون | مسعود قلایی | نشر قطره

«ماشین هیچ مردی را شماتت نکن. ماشین مرد نمایانگر فخر و جایگاهش در جامعه است. ماشینم را سرزنش کنی انگار خودم را سرزنش کرده‌ای.»
«شیوه‌ی خوشایندی برای آغاز روز بود: نوشتن، سالی عزیز، مثل زمان‌هایی که روزنامه می‌خوانم ذهنم را خالی می‌کرد، البته به آن اندازه افسرده‌کننده نبود. می‌توانستم از رخ‌دادن دسیسه‌ای در دفترم برایت بنویسم و به مسائلی که پیش‌بینی کرده بودم بیندیشم. و شناختن تو…. یک جورهایی با من به حرف می‌نشستی…»
«گفت مردم همه تخم‌مرغ‌اند. گفت ما ناچار بودیم مراقب باشیم که چندان سخت به هم برخورد نکنیم. اگر پوسته‌مان ترک بردارد دیگر به هیچ کار نمی‌آییم. گفت ما تخم‌مرغ بودیم، فرد به فردمان. ما ناچار بودیم خودمان را جدا از بقیه نگه داریم، حریم شخصی. این مرد خیلی از پوسته‌اش پاسداری می‌کرد. گفت هیچ‌کس هرگز پی نمی‌برد دیگری به چه فکر می‌کند. یکبار ده قطعه جلو می‌رویم، طوری که هیچ‌کس هرگز نمی‌فهمد در هر تِرَک در هر لحظه چه می‌گذرد. پس ما نمی‌توانیم واقعاً ارتباط برقرار کنیم. وقتی من روی ترک شماره‌ی سه با تو حرف می‌زنم ممکن است روی ترک پنج در حال فکرکردن به… هر چیزی باشم…»

۱۴۰۱.۸.۶:

مانکن‌ها | لوئیز والدز | ترجمه‌ی یاشین آزادبیگی | نشر گل آذین

«-خیله خُب. چه کار بلده؟
-هر کاری که برای زندگی در شهر لازم است، مثلاً زنده‌ ماندن.»

۱۴۰۱.۸.۵:

فعل | محمد رضایی‌راد | نشر بیدگل

«آه فعل…فعل… این نقطه‌ی عجیب زبان، فعل، فعل هست: کنش مطلق. انسان نخستین نمی‌گفت می‌رم، می‌رفت. نمی‌گفت بده، می‌گرفت. نمی‌گفت می‌خوام بخورم، می‌خواست و می‌خورد، مثل یوزپلنگ‌ها که چیزی جز فعل نیستن؛ خواستن، دویدن، خوردن. تا به حال فکر کرده‌ین که چقدر زبان ما پر از واژه‌های قرضی هست؟ عربی، مغولی، یونایی، ترکی، انگلیسی، روسی، فرانسوی. کلی اسم، کلی صفت، حتی کلی قید، حتی حرف اضافه. ولی حتماً متوجه نشده‌ین که تنها جزیی از زبان که هرگز زیر بار واژه‌های قرضی نرفته فعل‌ها هستن؛ زدن، رفتن، شنیدن، دیدن، آمدن، گرفتن، دادن، است، بود، شد. این‌ها تنها بخشی از زبان هستن که در طول تاریخ در برابر همه‌چیز مقاومت کرده‌ن و علی‌رغم همه‌چیز زنده مونده‌ن. به همین دلیل فسیل‌های زنده‌ای هستن که آخرین بقایای زبان، آخرین سلول‌های معنادار زبان رو حفظ می‌کنن. انگار فعل‌های مثل یه‌جور گروه مقاومت باشن علیه…»

۱۴۰۱.۸.۴:

سندل‌های آبانیایی | نوشته‌ی مک ولمن | ترجمه‌ی یاسر افتخار | نشر پیله

«شب متعلق به سگ‌هاست.»
«می‌خوام استعدادمو شکوفا کنم، پر دربیارم و باهاش پرواز کنم.»
«این حرف معنیش چیه؟ “اون خود خودشه”؟ من هم خود خودمم. تو هم خود خودتی…»
«…همه‌ این اتفاق‌ها بسیار قدیمی هستند، و هیچ‌کدام را در کتابی نیاورده‌اند، بنابراین، حقیقت دارند.»

۱۴۰۱.۸.۳:

خرده‌نان | لویی کالافرت | ترجمه‌ی شهلا حائری | نشر قطره

«این همه آدم دود می‌کنن و می‌خورن و عشق دنیا رو می‌کنن هیچ‌طوریشون هم نمی‌شه. واقعاً ها… اصلاً هیچی دلیل هیچی نمی‌شه.»
«هنرمند یک‌جورهایی یه قهرمانه…»

۱۴۰۱.۸.۲:

عمله‌جات امپراتوری یا اشمرز | بوریس ویان | ترجمه‌ی حمید احیا | نشر نیلا

«-برای ناهار چی درست کنم؟
-برای ناهار یا برای ما؟»
«-خودبه‌خود راه‌حلی پیدا می‌شه برای مسئله.
-[طعنه آمیز] اگه بشه اون‌وقت مسلماً تنها مسئله‌ایه که خودبه‌خود حل شده.»
«آیا من فقط با کلمات بازی نمی‌کنم… و حالا فکر کنیم خُب کلمات برای همین ساخته شده‌ن دیگه.»
«انسان تنها حیوانی‌ست که حیوان نیست.»

۱۴۰۱.۸.۱:

فکر می‌کنی سگ‌ها فکر می‌کنن؟ | روی سی.بوت-پیتر بیرمانس | ترجمه‌ی امیدآل‌آقا

«آدولف هیتلر ایده‌های خودش رو حین تماشای دبرمن‌ها که جوجه‌ها را تکه‌ و پاره می‌کردند، گرفت.»
«سیاست هنر پی‌بردن به اینه که فکر شما چیه؟»
«نتونست مملکت خودش رو سروسامون بده، بنابراین تصمیم گرفت تا بره و در مقیاس بزرگ‌تر، سرتاسر دریای مانش رو سروسامون بده…»

۱۴۰۱،۷.۳۰:

بُز، یا سیلویا کیه؟ | نوشته‌ی ادوارد آلبی | ترجمه‌ی بهرنگ دانه | نمایشنامه‌های دانه

«یه زمان‌های خوبی هست و یه زمان‌های خیلی گًندی. یه زمان‌هایی هست که خیلی… شدید راضی‌ایم، خوشبختیم، فکر می‌کنیم شاید زیرِ این خوشبختی لعنتی غرق شیم ولی عینِ خیال‌مون نیست، از این‌ها یه مقداری هست – خیلی نیست. یه زمان‌هایی هم هست که حالی‌‌مون نمی‌شه آخه این دیگه چه گُهیه – که داره سرمون می‌آد، همراهمون شده، دوروبَرمونو گرفته – بیش‌ترِ وقت‌ها هم ماجرا همینه…»

۱۴۰۱.۷.۲۹:

عچق | نوشته‌ی موری شیسگال | ترجمه‌ی شهرام زرگر | نشر نیماژ

«واژه‌های هیچ معنایی ندارن. هیچ. اونا مثِ سنگ‌ریزه‌هایی‌ان که ریخته باشنِشون تو یه قوطیِ حلبی.»
«من دارم هوش و فراستم رو سرکوب می‌کنم تا بتونیم با هم خوشبخت باشیم.»
هری: «هیچ وقت مادرت بوسیدتت؟»
میلت: «یه دَفه! اونم وقتی سَرَم رو بردم بینِ لبای اون و عکسِ کلارک گیبل (هنرپیشه‌ی معروف امریکایی).»

 

فهرست قدیم:

نمایشنامه‌های زیر را در یک بازه‌ی زمانی یکی-دوماهه خوانده‌ام:

اهمیت ارنست بودن/اسکار وایلد/ترجمۀ‌ ایوب آقاخانی

دوزخ/ژان پل سارتر/ترجمۀ‌ حمید سمندریان

حالا کی قراره ظرفا رو بشوره؟/ماتئی ویسنی‌یک/ترجمۀ‌ ملیحه بهارلو

پلیکان/آگوست استریندبرگ/ترجمۀ پرویز تأییدی

در کارِ رفتن/واسلاو هاول/ترجمۀ رضا میرچی

آنتیگونه/سوفوکلس/ترجمۀ‌ نجف دریابندری

وکیل تسخیری/جان مورتیمر/ترجمۀ سیروس ابراهیم‌زاده

مسافرت (دکتر شمسایی)/منوچهر یزدانی

یک ماجرای خیلی خیلی خیلی سیاه/مارتین مک‌دونا/ترجمۀ بهرنگ رجبی

گم‌ شده در یانکرز/نیل سایمون/ترجمۀ‌ بهروز محمودی بختیاری و مینا رضاپور

اتاقی در هتل پلازا/نیل سایمون/ترجمۀ‌ شهرام زرگر

اتاقی در هتل کالیفرنیا/نیل سایمون/شهرام زرگر

اتاقی در هتل لندن/نیل سایمون/ترجمۀ مجید مصطفوی

پزشک نازنین/نیل سایمون/ترجمۀ شهرام زرگر

سرگذشتِ عجیبِ خانم دبیری/محمد چرم‌شیر

پسر حاجی باباجان/ایرج پزشکزاد

کلی‌مور و دو نمایشنامۀ‌ کوتاه دیگر/نورم فاستر/ترجمۀ آهو خردمند

تلۀ مرگ/آیرا لوین/ترجمۀ‌ حسین یعقوبی

ماجرای نیمه‌شب/شون اوکیسی/ترجمۀ م. امین موید

گلولۀ نقره‌ای/له روی جونز/ترجمۀ م. سجودی

مالی سویینی/براین فری‌یل/ترجمۀ حمید احیاء

شب‌های ترمه و بادام/حمید امجد

پل/پیام یزدانی

دایره،‌ بازتاب،‌ تغییر شکل/آنی بیکر/ترجمۀ سیاوش صمیمی‌فرد

مشروطه‌خواهان/محمدرضا صادقی

شب/امین فقیری

فصلی در کنگو/امه سه زر/ترجمۀ منوچهر هزارخانی

دوشیزه خانم تاکنا/ماریو بارگاس یوسا/ترجمۀ آزاده آل احمد

زندانی خیابان دوم/نیل سایمون/ترجمۀ شهرام زرگر

خیانت/هارولد پینتر/ترجمۀ‌ نگار جواهریان و تینوش نظم‌جو

طوفان بر فراز خیابام سایکمور/رجینالد رز/ترجمۀ‌ سیروس ابراهیم‌زاده

ترمینال 3/لارنس نورن/ترجمۀ عاطفه پاکبازنیا

آقا پسر به خانه می‌آید/ای. ای. میلن/ترجمۀ‌ سیروس ابراهیم زاده

رستوران/سیروس ابراهیم‌زاده

فقط یک تکه نان/راینر ورنر فاسبیندر/ترجمۀ محمود حسینی‌زاد

پاره‌سنگ در جیب‌هایش/مری جونز/ترجمۀ‌ حمید احیاء

اسم/ماتیو دولاپورت و الکساندر دولاپتولیر/ترجمۀ شهلا حائری

ارکیده‌ها در مهتاب/کارلوس فوئنتس/ترجمۀ‌ مهدی موسوی

ضیافت چای ژنرال‌ها/بوریس ویان/ترجمۀ‌ هوشنگ حسامی

درام/مایکل فرین/حمید احیاء

ساندویچ مخلوط/رضا دانشور

نامه‌نویس/آلن بنت/ترجمۀ بهاره جهان‌دوست

تک‌گویی‌ها/آلن بنت/ترجمۀ‌ مژد ثامتی

فرناندو کراپ این نامه را نوشت/تانکرد دورست/ترجمۀ‌ مائده طهماسبی

چگونه تاریخچۀ کمونیسیم را برای بیماران روانی توضیح دهیم؟/ماتئی ویسنی‌یک/ترجمۀ ملیحه بهارلو

خشم شدید فیلیپ هوتس/ماکس فریش/ترجمۀ حمید سمندریان

شب در رستوران تاک‌هاس/والاس شان/ترجمۀ‌ بهرنگ رجبی

عزادار اجیر/والاس شان/ترجمۀ‌ بهرنگ رجبی

تب/والاس شان/ترجمۀ‌ بهرنگ رجبی

مرگ فروشنده/آرتور میلر/عطاالله نوریان

اردک وحشی/هنریک ایبسن/ترجمۀ منوچهر انور

عروسکخانه/هنریک ایبسن/ترجمۀ منوچهر انور

بالاخره این زندگی مال کیه؟/برایان کلارک/ترجمۀ احمد کسایی‌پور

این فهرست به طور پیوسته به‌روز می‌شود.

20 پاسخ

  1. سلام هیچوقت نمایشنامه خوانی برایم جذاب و لذت بخش نبوده انگار توصیفات زیاد و جزئی نگاری برام خسته کننده میاد و گاهی همین باعث میشه که خواندن نمایشنامه فرار کنم
    نمیدونم چیکار کنم استاد؟ به سحر و جادوی نمایشنامه اعتقاد دارم اما از خواندنش لذتی نمیبرم

  2. چند وقتی هست که نمایشنامه‌خوانی رو تو کلاسم هم تعطیل کردم اما می‌خوام از هفته آینده دوباره شروع کنم. چه خوب که این پست رو گذاشتید استاد.

  3. سلام استاد عزیز. 🌹
    اتفاقن قبل از اینکه شما این موضوع رو بیان کنید من هم در این مدت ناخوداگاه سراغ نمایشنامه رفتم و اولین نمایشنامه‌ام رو با نام «پرومته در زنجیر» شروع کردم. این ویس شما تلنگری بود به من که مسیر رو ادامه بدم. ممنونم ازتون و این صفحه رو روی صفحه‌ام سیو کردم. سپاس. 🙏☘️🌹

  4. عالیه استاد، من مدتیه دارم به نمایشنامه‌خوانی فکر می‌کنم اما نتونستم عملیش کنم اما دیگه حتمن میرم سراغش.

  5. درود. من چندان علاقه‌ای به نمایشنامه ندارم چندین نمایش نامه هم گرفتم اما یا نخوندم یا نصفه نیمه گذاشتمش لا‌بلای کتاب‌هام. اما از این به بعد حتمن خواهم خواند.

  6. درود و سپاس
    وای چقدر نمایشنامه‌ی نخونده دارم. 🧐 استاد نمی‌دونم چرا نسبت به نمایشنامه خوانی زیاد رغبت ندارم، حس می‌کنم متنش منقطعه و لذت داستان رو بهم نمیده، اما از اونجایی که تاثیر خوبی داره باید خودم رو عادت بدم به خوندنش 🥴

    1. درود لیلا جان
      خوندن بعضی نمایشنامه‌ها شما رو علاقه‌مندتر می‌کنه. پیشنهاد می‌کنم با خوندن کارای نیل سایمون شروع کنید.

  7. درود
    چقدر عالی.
    اسم بعضی از مترجم‌ها برام آشنا بود و خیلی علاقه‌مند شدم تا آثارشون رو بخونم. نمایشنامه‌نویسی تا چه حد به نگارش داستان کوتاه کمک میکنه؟ چون تا به حال سابقه خواندن نمایشنامه رو نداشتم. در مورد فیلم‌نامه چطور؟

    1. سلام هادی جان
      به طور در نوشتن فیلم‌نامه خیلی می‌تونه مفید و موثر باشه.

  8. اگر نمایشنامه‌های شکسپیر را حساب نکنیم، از فهرست شما فقط مورد آخر را خوانده‌ام 🙁 آن هم به توصیه خود شما 🙂 من هم این کار را در برنامه‌ام می‌گذارم. فعلن دوره نویسندگی خلاق را مجدد گوش دادم و مشغول خواندن درس‌وار کتابهای ارزنده معرفی شده آن دوره هستم. در مرحله بعدی هم میرم سراغ سه منبع دوره نثرنویسی. از همراه بودن با شما خوشحالم و سپاسگزار.

    1. سلام سلام افلیا جان
      خوشحال شدم از دیدن اسمت.
      شما خیلی خیلی عزیزی برای من.

  9. سلام و درود بر استاد عزیز
    نحوه دسترسی شما به این نمایشنامه ها چطور هست؟ معرفی بفرمائید که مداوم و راحت بتونیم این مسیر ادامه بدیم. ممنون

    1. سلام
      توی هر کتابفرشی یه قفسه‌ی نمایشنامه هم هست، هر از گاهی یه نگاهی به قفسه‌ی نمایشنامه‌ها بزنید و هر کدوم که توجه‌تون رو جلب کرد تهیه کنید.

  10. سلام استاد من دو روز ه تو صفحات صبحگاهی سر می زنم به اپلیکیشنهای کتابخوانی. آخه هر روز نمی تونم یک کتاب بخونم. گفتم ورق که می تونم بزنم ببینم در چه موردیه. امروز سری به “هنرمند گرسنگی، خروج از هنرمند گرسنگی” فرانتس کافکا و تادئوس روژه ویچ زدم. تجربه ی جالبی بود. ممنون که بهمون ایده های خوب خوب خوب می دید

    1. عالی.
      البته چون نمایشنامه‌ها حجم کتابی دارن روزی یه نمایشنامه می‌خونم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *